بسا یک خوردن که مانع شود لذّت از خوردنیها را بردن . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتر دوم (41)
سه شنبه 93 مهر 1 , ساعت 9:33 عصر  

( 299)از خلیلی لا احب افلین

 

پس فنا چون خواست ربّ ‌العالمین؟

( 300)لا اُحبُّ الآفلین گفت آن خلیل

 

کی فنا خواهد ازین رب جلیل

( 301)باز و اللیل است ستاری او

 

وان تن خاکی زنگاری او

( 302)آفتابش چون برآمد زآن فلک

 

با شب تن گفت هین ما ودعک

( 303)وصل پیدا گشت از عین بلا

 

زان حلاوت شد عبارت ما قلی

 

خلیل: لقب حضرت ابراهیم (ع) است.

 لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ: پنهان شوندگان را دوست نمى‏دارم.[1]

 وَ اَللَّیْلِ: سوگند به شب.[2]

زنگارى: تیره.

ما وَدَّعَکَ: خدا تو را بدرود نکرد و فرو نگذاشت.

ما قَلى: و تو را وداع نگفت، تو را ترک نکرد، «قلى» به معنى دشمن داشتن نیز آمده است.

( 299) حضرت خلیل که یکى از بندگان خداوند است مى‏گوید: « إنی لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ یعنى ابراهیم چون غروب کردن ستاره را دید گفت من آنهایى را که غروب مى‏کنند دوست نمى‏دارم» در این صورت چگونه ممکن است خداى تعالى فانى را بخواند و باو قسم بخورد. ( 301) و باز و اللیل هم انعکاس ستارى حضرت رسول است که عبارت از تن خاکى او باشد. ( 302) چون آفتاب الهى در فلک محمدى طالع گردید با شب تن آن حضرت گفت ما ودعک ربک خداوند ترا ترک نکرده است . ( 303) چون وصال از عین بلا و گرفتارى پیدا شد از شیرینى آن بود که باین عبارت خطاب کرده و فرمودند ما قلى خداى تو بر تو غضبناک نبوده‏.

مولانا می‌گوید: جایی‌که بنده‌ای چون ابراهیم "لا احب ال آفلین" می‌گوید، چگونه ممکن است که پروردگار جهانیان، روشنی ناپایدار این جهانی را بخواهد و به آن سوگند بخورد؟ مولانا می‌گوید: سوگند به شب، در آیهْ دوم سورهْ والضحی؛ باز سوگند به شب این جهانی نیست. پروردگار به ستّاری پیامبر سوگند می‌خورد و ستاری او در این است که اسرار غیب را می‌داند، اما در درون تن خاکی و جنبهْ دنیاییِ زندگی‌اش پنهان است. اگر این ستاری نباشد، پیامبر نمی‌تواند مردم را به راه راست هدایت کند. تن را به این جهت زنگاری می‌گوید که تن، به خلاف جان، پاک و روشن نیست و همانند صفحهْ فلزی است که روی آن زنگاری باشد. آلودگی به زندگی مادی، زنگار تن است. در بیت بعد، باز تن را به شب تشبیه کرده است و می‌گوید: تابش نور پیامبر با پرداختن به جنبه‌های این جهانی زندگی منافات ندارد و آفتاب نور محمدی، هنگامی که از فلک نبوّت طلوع کرد، به جنبهْ دنیایی وجود او گفت: «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى » پروردگارت تو را وانگذاشته و بر تو خشم نگرفته است.[3] منظور مولانا این است که همین جنبهْ مادی زندگی تن هم می‌تواند به عنوان وسیله، در خدمت جنبهْ روحانی و خدایی باشد. بنابراین تفسیر از سوره والضحی، پروردگار به هر دو جنبهْ غیبی و این جهانی پیامبر سوگند خورد که او را وانگذاشته است. مولانا می‌گوید: در حقیقت وصال حق از درون بلا آشکار می‌شود و آیهْ « مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ »گویای شیرنی وصل است پس از وقفهْ کوتاه در نزول وحی.



[1](سوره انعام، 76).

[2](سوره لیل، 1).

[3] - والضحی،آیه3


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [یک نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 173 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402411 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]