( 312)آنکه بیجفت است و بیآلت یکیاست |
|
در عدد شکست و آن یک بیشکی است |
( 313)آنکه دو گفت و سه گفت و بیش ازین |
|
متفق باشند در واحد یقین |
( 314)احولی چون دفع شد یکسان شوند |
|
دو سه گویان هم یکی گویان شوند |
( 315)گر یکی گویی تو، در میدان او |
|
گرد بر میگرد از چوگان او |
( 316)گوی آنگه راست و بینقصان شود |
|
کو ز زخم دست شه رقصان شود |
( 317)گوش دارای احول اینها را بهوش |
|
داروی دیده بکش از راه گوش |
( 318)پس کلام پاک در دلهای کور |
|
مینپاید میرود تا اصل نور |
( 319)وآن فسون دیو در دلهای کژ |
|
میرود چون کفش کژ در پای کژ |
یک: کنایه از ذات احدیت است.
در عدد شک است: یکى بودن خدا را همگان قبول دارند و شک در زیادت است.
أحوَل: دو بین.
یکى گو: کسی که خدا را یگانه داند، قائل به توحید، با توجه به بیت قبل
یکى گو: یعنی یک گویِ بازی چوگان، با توجه به بیت بعدی، اگر تو به راستی معتقد به یگانگی پروردگاری، یا اگر تو در میدان معرفت حق چون گویی،به ضربهْ چوگان ِ مشیّت به هر سویی برو.
گرد گردیدن از چوگان: به اراده او بودن، از فرمان او بیرون نشدن.
زخم: ضرب، ضربت.
( 312) آن که بىجفت است و بىآلت فقط یکى است و آن ذات خداوندى است عدد ممکن است مشکوک باشد ولى بهر حال در یکى شکى نیست. ( 313) دو بگویند یا سه یا بیشتر بهر حال در یکى شکى نیست و هر سه درو شود یکى متفقند.( 314) وقتى احولى رفع شد همه یکسان مىشوند آنهایى که دو یا سه مىگفتند همه خواهند گفت یکى. ( 315) اگر گوى میدان او هستى در جلو چوگان او چون گرد بهوا بلند شو و چوگان خورده از میدان بر گرد. ( 316) گوى وقتى بىنقص و درست است که از چوگان دست شاه برقص در آید . ( 317) اى احول اینها که گفتم بدقت گوش کن و بچشمان خود از راه گوش دارو بکش . ( 318) بس کلام پاک که بدلهاى کور وارد نشده و بسراغ اصل روشن خود مىرود . ( 319) ولى فسون دیو در دلهاى کج بسهولت وارد مىشود همان طور که کفش کج بپاى کج مىرود .
هستی یکی بیش نیست و آنچه هست خداست. جلوههای گوناگون این هستیِ مطلق در عالم ماده و تعین متعدد است و ما این نمودها را به چشم ظاهر میبینیم. در اینجا مولانا از مذاهب دیگر رفع اتهام میکند و میگوید: معتقدان به اهورامزدا و اهریمن، یا آنها که در مذهب مسیح سه نیروی معنوی و خدایی (اب، ابن، روح القدس) قائل شدهاند، یا آنها که چون یونانیان باستان برای هر چیز، خدایی قائل بودند، باز در وجود خدای یگانه متفقاند. بههرحال به یک نیروی غیر مادی و نادیدنی اعتقاد دارند. مولانا این دو خدایی یا چند خدایی را به نقص چشم احول و دو بین تشبیه میکند؛ همانطور که احول یک چیز را دو چیز میبیند، انسان ناآگاه نیز نمودهای هستی مطلق را جداگانه میپندارد. پس در یک خدایى همگان متحدند و آنان که خدا را دو و سه دانند یا گویند «اَللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ»[1] ، با دیده کج و ناقص به جهان مىنگرند. اگر با فهمى درست به نظام عالم مىنگریستند وحدت را در همه چیز مىدیدند و همه چیز را در حیطه قدرت او مىدانستند که:
وَ فِى کُلِّ شَىءٍ لَهُ آیَةٌ تَدُلُّ عَلى أنَّهُ وَاحِدٌ
در ادامه تاکید می کند که: قائل به توحید باش وبه ضربهْ چوگانِ مشیت به سویی برو. ، اگر تو به راستی معتقد به یگانگی پروردگاری، به راستی کسی در راه حق، حق گوی و راست و بینقصان است که ضربهْ دست حق، او را در میدان معرفت به حرکت درآورد. اگر چشم حقیقتبین نداری، با شنیدن سخن مردانِ حق، چشم دوبین خود را درمان کن و یگانگی حق را ببین. کلام حق در دلی که به عنایت حق روشن نباشد، نمیماند و به اصل نور باز میگردد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |