( 333)گفت هرچند این جزای کار تو است |
|
که نباشی در وفای ما درست |
( 334)چون کنی از خلد زی دوزخ فرار |
|
غافل از لا یستوی اصحاب نار |
( 335)این سزای آنکه از شاه خبیر |
|
خیره بگریزد به خانهْ گندهپیر |
( 336)باز میمالید پر بر دست شاه |
|
بی زبان میگفت من کردم گناه |
( 337)باز گفت ای شه پشیمان میشوم |
|
توبه کردم نو مسلمان میشوم |
( 338)پس کجا زارد کجا نالد لئیم |
|
گر تو نپذیری بهجز نیک ای کریم |
( 339)لطف شه جان را جنایتجو کند |
|
زآنکه شه هر زشت را نیکو کند |
( 340)رو مکن زشتی که نیکیهای ما |
|
زشت آمد پیش آن زیبای ما |
( 341)خدمت خود را سزا پنداشتی |
|
تو لوای جرم از آن افراشتی |
( 342)گرچه با تو شه نشیند بر زمین |
|
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین |
( 343)چون تو را ذکر و دعا دستور شد |
|
زآن دعا کردن دلت مغرور شد |
( 344)همسخن دیدی تو خود را با خدا |
|
ای بسا کو زین گمان افتد جدا |
خُلد: جاویدانى، بهشت جاودان.
لا یَستَوِى: برگرفته است از آیه «لا یَسْتَوِی أَصْحابُ اَلنَّارِ وَ أَصْحابُ اَلْجَنَّةِ أَصْحابُ اَلْجَنَّةِ هُمُ اَلْفائِزُونَ:» یکسان نیستند مردم دوزخ و مردم بهشت و مردم بهشت رستگاراناند».[1]
گَنده پیر: سالخورده، کنایه از این جهان است.
شاه خبیر: یعنی پروردگار
زاریدن: گریستن با آواز.
لئیم: پست، بد، بد کار.
جنایت جو: طالب جنایت، خواهان گناه.
لواى جرم افراشتن: کنایه از آشکارا گناه کردن.
هم سخن دیدن: هنگامى که بنده به نماز یا ذکر مشغول است هم سخن خداست.
( 333) گفت هر چند این جزاى کار تو است که با ما بطورى که باید وفادار نیستى. ( 334) و از بهشت فرار کرده بدوزخ مىروى و غافلى از اینکه دوزخیان و اهل بهشت با هم مساوى نخواهند شد. ( 335) این سزاى کسى است که از شاه دل آگاه گریخته نزد پیر فرتوتى برود. ( 336) باز پر خود را بدست شاه مىمالید و با زبان بىزبانى مىگفت من گناه کردم. ( 337) باز گفت اى شاه پشیمان شدم و توبه کرده تازه مسلمان شدم.( 338) ولى اگر تو پادشاه کریم جز نیکان را نپذیرى بدان پیش چه کسى ناله و زارى کنند. ( 339) لطف شاه جان را جرى مىسازد که بفکر گناه بیفتد زیرا که شاه هر زشتى را نیکو مىسازد. ( 340) برو و زشت کارى نکن که این کار باعث مىشود تا نیکو کارى ما هم بنظر آن زیبا زشت جلوه کند. ( 341) خدمت و اطاعت خود را شایسته تصور کردى و از آن جهت پرچم جرم و گناه بر افراشتى. ( 342) اگر چه شاه با تو در یک جا بر زمین مىنشیند ولى خویشتن بشناس وبا ادب در محضر حق قرار بگیر.( 343) بتو دستور دادند که ذکر گویى و دعا کنى و از دعائیکه مىکردى غرور در دلت پیدا شد. ( 344) خود را با خدا هم سخن دیدى اى بسا اشخاص که این گمان او را از حق دور مىکند.
انسان اگر در بینش توحیدی صداقت و وفاداری نشان ندهد، دچار گرفتاریهای این جهانی خواهد شد و اگر از ارزشهای توحیدی روی گردان شود در حقیقت گریزان شدن از بهشتِ معرفت و روی آوردن به دوزخ است. مولانا میگوید: تو چگونه از بهشت معرفت حق به سوی دنیای مادی میگریزی؟ انسان بریده از معنویت و خدا، همانند آن بازی است که در دستان گندهپیر دنیا اسیر گشته و دنیا همه شأنیت و شخصیت او را متلاشی کرده است.
مولانا در این حالت بهترین راه را بیداری و بازگشت به شاه خبیر میداند که همواره سایهْ لطفش بر سر بندگانش هست. لذا میگوید: انسان گناه میکند و پروردگار توبهْ او را میپذیرد و بدیهایش را به نیکی مبدل میسازد. این مطلب اشارهای است به آیه شریفهْ: «إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا»:مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مىکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است![2] مولانا میگوید: چه بسا یک چنین لطفی از جانب پروردگار موجب شده است، تا انسان، کم ظرفیت و جنایتجو شوند. به همین جهت مولانا توصیه میکند که بنده باید ادب را مراعات نماید و مغرور نگردد. بینش توحیدی اقتضا میکند که سالک حتی به اعمال خوب خود هم متّکی نباشد، زیرا ممکن است در پیشگاه پروردگار، نیکیهای ما زشت جلوه نماید بعد میگوید: پروردگار ما را به عبادت و ذکر و دعا فرمان داده است و این فرمان چنان ما را مغرور کرده که خود را «هم سخن با خدا» دیدهایم و نمیدانیم که همین گمان، ما را از او جدا میکند. این نشان دهنده طغیان آدمى است که بر اثر قدرتى که خدایش بخشیده، خود را به چیزى مىشمارد که «کَلاَّ إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اِسْتَغْنى»:چنین نیست (که شما مىپندارید) به یقین انسان طغیان مىکند،از اینکه خود را بىنیاز ببیند![3] .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |