حالت پشیمانى وباده عنایت ولطف حضرت حق
( 345)آنکه تو مستش کنی و شیرگیر |
|
گر ز مستی کژ رود عذرش پذیر |
( 346)گرچه ناخن رفت چون باشی مرا |
|
بر کنم من پرچم خورشید را |
( 347)ورچه پرم رفت چون بنوازی ام |
|
چرخ بازی گم کند در بازی ام |
( 348)گر کمر بخشیم، کُه را بر کنم |
|
گر دهی کلکی، علمها بشکنم |
( 349)آخر از پشه نه کم باشد تنم |
|
ملک نمرودی به پَر برهم زنم |
د2/ب345تا349
مست کردن: کنایه از خود ناآگاه ساختن از خود، مغرور کردن به خویش.
از آن کسى بودن: خاص او شدن، بدو پرداختن.
پرچم خورشید: ترکیبى غریب است، در فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوى «گیسوى آفتاب» و «شعاع خورشید» معنى شده. «کندن پرچم خورشید» ممکن است کنایت از بالا رفتن به آسمان باشد. (اگر تو مرا به خود اختصاص دهى چنان بالا مىروم که خورشید روشنى بخش را بر اندازم و خود جاى آن بنشینم، یا اینکه چنان نورانى مىشوم که پرده تاریک کسوف را از روى آفتاب بر مىدارم).
نواختن: نوازش کردن، نیرو دادن.
گُم کردن: واگذاردن، ترک کردن.
کمر: آن چه بر میان بندند. کمر و قلم از نشانههاى اقتدار است.
کلک: قلم، و آن از نشانههاى وزارت است.
نَمرود: پادشاه بابل. مشهور است که پشهاى به بینى او رفت و مغز او را بخورد و او از نیش آن پشه جان به در نبرد.
خدایا مگر نه این است که بیراهه رفتنم، از سرِ مستی بادهْ تو بوده است؟! عنایت زایدالوصف تو آنچنان مرا از خودم بیخود کرده است، که راه را از کژراهه تشخیص ندادهام. بارالها! عذرم را بپذیر.
و هم در این معنى است دعاى امام سجاد (ع): «خدایا، اگر تو جز دوستان و فرمانبرداران را نیامرزى گناهکاران بر درگه که زارند؟ و اگر تو جز وفاداران را اکرام نفرمایى بد کرداران به که فریاد بر آرند؟»[1]
بنده گوید آن چه فرمودى بیان صد چنانم صد چنانم صد چنان
لیک بیرون از جهاد و فعلِ خویش از وراى خیر و شرّ و کفر و کیش
بودم اومیدى به محض لطفِ تو از وراى راست باشى یا عتو
1839، 1837، 1835 / د /5
الهی! اگرچه دستان گنده پیر روزگار، توانم را از من ستانده، لیکن اگر تو از من حمایت کنی و همراه باشی، میتوانم بار دیگر چون بازِ شکاری اوج بگیرم و کاکل خورشید را چنگ بزنم و خورشید را مانند مرغ ضعیفی شکار کنم. خدایا! اگر تو بخواهی چنان به سوی تو پرخواهم کشید که آسمان نتواند همپرواز من شود. با قدرتی که خدا بدهد کارهای خارقالعاده میتواند کرد. خدایا! عنایت تو آنچنان قدرتی به پشه داده است که بساط حکومت نمرود را برچید. من کم از پشه نیستم اگر بار دیگر به من عنایت و توجه کنی، ملک نمرودی را برهم میزنم. کمر و کلک (قلم)، نشانهْ قدرت و مقام و منصب است.
( 350) در ضعیفى تو مرا بابیل گیر |
|
هر یکى خصم مرا چون پیل گیر |
( 351) قدر فندق افکنم بندق حریق |
|
بندقم در فعل صد چون منجنیق |
( 352) گر چه سنگم هست مقدارِ نخود |
|
لیک در هیجا ، نه سر ماند نه خُود |
( 353) موسى آمد در وغا با یک عصاش |
|
زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش |
( 354) هر رسولى یک تنه کآن در زده است |
|
بر همه آفاق تنها بر زده است |
( 355) نوح، چون شمشیر در خواهید از او |
|
موج طوفان گشت از او شمشیر خو |
بابیل: ابابیل. مرغانى که سنگ ریزه بر پیلان و لشکر حبشه افکندند و آنان را کشتند و سوره فیل در باره این رویداد نازل شده است.
بُندُق: گلوله گلین یا سنگى یا سربى.
حریق: سوزاندن.
بُندُقحریق: یعنی گلولهْ آتش
منجنیق: واژهاى گرفته از یونانى. ابزارى بود که در جنگها به وسیله آن سنگ یا آتش بر لشکر دشمن مىافکندند.
هیجا: یعنی جنگ
وغا: وَغَى، نبرد، جنگ.
شمشیرها: کنایه از قدرت و شوکت.
در زدن: کنایه از متوسل شدن (به قدرت خدا).
بر زدن: برابرى کردن، روبرو شدن، همسرى کردن.
شمشیر خو: که کار شمشیر کند، کشنده.
( 350) تو فرض کن در ضعیفى و کوچکى مرغ ابابیل باشم و هر یک از دشمنانم چون پیل باشند. ( 351) بقدر فندق سنگ مىافکنم بدنها را مىشکافد و گلوله کوچکم کار صد منجنیق مىکند [این بیت و بیت ما قبل آن اشاره بحکایت لشکر کشیدن ابرهه است که با فیلها و سپاه خود بعزم خرابى خانه کعبه آمد و مرغهاى کوچکى که ابابیل نام دارند در آسمان ظاهر شده و سنگهاى کوچکى را از هوا رها مىکردند بهر کس مىخورد از سر او سوراخ کرده از ما تحت او خارج مىشد در قرآن سوره فیل همین موضوع را بیان مىکند]. ( 352) اگر چه ابزار جنگی ام کوچک وناچیز می نماید،اما با عنایت حق با همین ابزار ناچیز نه سر می ماند وکلاه خُود. ( 353) موسى فقط با یک عصا آمد و بر فرعون و لشکریان شمشیر زن او غلبه کرد. ( 353) هر پیغمبرى تکیهگاهش در خانه حق بوده و یک تنه خود را بهمه آفاق زده. ( 355) اگر از شمشیر نوح بپرسید بدانید که موج طوفان از اثر دعاى او خوى شمشیر بخود گرفت .
سخن در این است که قدرت حق می تواند هر آفریده یی را به کارهای خارق العاده توانا کند. در این ابیات مولانا نمونه هایی از سرگذشت پیامبران ومعجزات آنها را به دست می دهد.[2]چکیدهْ محتوای سخن مولانا این است که پیامبران چون متکی به قدرت حق بودند یک تنه در برابر همهْ دنیا گرایان می ایستادند.ودر ابیات بعد قدرت همهْ انبیا را فرع قدرت محمد(ص) می شمارد.
[1] - (دعاى ابو حمزه).
[2] - (نگاه کنید به: قرآن کریم، سوره مؤمنون: آیههاى 55 و 56 و نهج البلاغه، خطبه قاصعه)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |