«در عهد حسن (بصرى) دخترى جوان و عابد بود که بُرَیرَه نام داشت و بسیار مىگریست. حسن را گفتند او را موعظت کن، چه بر چشمان او مىترسیم. حسن او را گفت: چشمانت را بر تو حقى است، از خدا بترس گفت: اگر از دوزخیانم خدا دیدهام را ببرد، و اگر از بهشتیانم خدا بهتر از آن دو را به من خواهد داد. حسن بگریست.»[1]
گریه صادقانه
( 448)زاهدی را گفت یاری در عمل |
|
کم گری تا چشم را ناید خلل |
( 449)گفت زاهد از دو بیرون نیست حال |
|
چشم بیند یا نبیند آن جمال |
( 450)گر ببیند نور حق، خود چه غم است |
|
در وصال حق دو دیده چه کم است |
( 451)ور نخواهد دید حق را گو برو |
|
این چنین چشم شقی گو کور شو |
( 452)غم مخور از دیده کان عیسی تو راست |
|
چپ مرو تا بخشدت دو چشم راست |
( 453)عیسی روح تو با تو حاضر است |
|
نصرت از وی خواه کو خوش ناصر است |
عمل: یعنی عبادت و ریاضت.
آن جمال: جمال حق است که چشم ظاهر قادر به دیدن آن نیست. مشاهده جمال ازلی برای کسی تحقق مییابد که مراتب کمال را گذرانده باشد.
چشم شقی: یعنی چشم بدبخت؛ و آن چشمی است که فقط این دنیا را میبیند و قادر به مشاهده جمال دل آرای یار نیست.
عیسی: در این جا روح مرد خدا جوست که با روح مطلق الهی پیوند مییابد، و برای دیدن، نیازی به چشم ظاهر ندارد.
چشم راست: چشم باطن یا چشم دل است.
عَمل: کار، طاعت، ریاضت، آن چه سالک براى رضاى خدا کند.
خلل: تباهى.
چپ رفتن: به راه باطل رفتن، از راه خدا که راه راست است به یک سو شدن.
ناصر: یار. یاریگر.
( 448) بزاهدى که در حال گریه بود یکى از دوستان گفت کم گریه کن تا چشمت صدمه نبیند . ( 449) زاهد گفت امر دایر میانه دو چیز است یکى آن که چشم کور باشد یا بینا بوده و جمال الهى را ببیند . ( 450) از میان رفتن دو چشم در مقابل وصال چه ارزشى دارد . ( 451) اگر چشم جمال حق نبیند گو از میان برود چنین چشم با شقاوتى بهتر است که کور شود . ( 452) غم دیدهگان خود نخور که عیسى با تو است کجروى نکن تا تو را دو چشم راست بین بخشد. ( 453) عیسى روحت با تو و حاضر است از وى کمک بخواه که کمک خوبى است.
منظور مولانا در این ابیات این است که: در وصال حق و مشاهده جمال ازلی، دو چشم چیزی نیست که از دست دادن آن مرا غمگین کند. اگر چشم ظاهر آسیب ببیند، ولی دل صاف و بیآلایش باشد، میتواند مانند حضرت مسیح، کوری ظاهری چشم را شفا بخشد و نقص آن را با گشودن دیده باطن جبران نماید. عیسای روح تو همواره با تو است و در تو حضور دارد؛ از او برای مشاهده جمال حق یاری بخواه که او یاور بسیار خوبی است. مولانا مىگوید استغاثه و زارى بر درگاه خدا تنها باید براى استکمال روح باشد نه براى خواهشهاى نفس. چنان که آن ابله از عیسى خواست تا استخوانهاى مرده را زنده کند. امّا نمىدانست سرانجام چه خواهد شد. تنها هوسى کرده بود و آن هوس- چنان که خواهیم دید- به مرگ او پایان یافت. پس پیوسته باید از خدا کمال عقلانى و علوِّ درجات روحانى را خواست که اگر آن فراهم شد کمال جسم را نیز به دنبال خواهد داشت. و اگر معاد آراسته گردید معاش هم میسر است. حق تعالى فرماید «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اِصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ اَلْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى: و دو دیدهات را بدان چه جفت جفتى از آنان را برخوردار ساختیم- از زیور زندگى دنیا- تا آزمایششان کنیم، مدوز و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است و کسان خود را نماز فرما و بر آن شکیبا باش از تو روزى نمىخواهیم ما تو را روزى مىدهیم و عاقبت پرهیزکارى راست.»[2]
[1] - (ربیع الابرار، باب خلق و صفات و احوال آن. مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 49)
[2] - (طه، 131- 132)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |