( 469)ای میسّر کرده ما را در جهان |
|
سخره و بیگار، ما را وا رهان |
(70)طعمه بنموده به ما، وآن بوده شست |
|
آنچنان بنما به ما آن را که هست |
( 471)گفت آن شیر ای مسیحا این شکار |
|
بود خالص از برای اعتبار |
( 472)گر مرا روزی بدی اندر جهان |
|
خود چه کارستی مرا با مردگان |
( 473)این سزای آنکه یابد آب صاف |
|
همچو خر در جو بمیزد از گزاف |
( 474)گر بداند قیمت آن جوی خر |
|
او به جای پا نهد در جوی سر |
( 475)او بیابد آنچنان پیغمبری |
|
میر آبی، زندگانیپروری |
( 476)چون نمیرد پیش او کز امر کن |
|
ای امیر آب ما را زنده کن |
( 477)هین سگ این نفس را زنده مخواه |
|
کو عدوّ جان توست از دیرگاه |
( 478)خاک بر سر استخوانی را که آن |
|
مانع این سگ بود از صید جان |
( 479)سگ نهای بر استخوان چون عاشقی |
|
دیوچهوار از چه بر خون عاشقی |
مُیَسَّر: آسان و آماده.
سُخرَه: آن که کار بىمزد کند، فرمانبر.
بیگار: کار بىمزد، کار بىاجرت.
شَست: قلاّب که بدان ماهى گیرند.
آن چنان بنما: برگرفته است از حدیث «اللَّهُمَّ أرِنِى الدُّنیا کَما تُرِیها صالِحِى عِبادَکَ: خدایا دنیا را آن چنان به من بنما که بندگان صالح خود را مىنمایانى.»[1] و عبارتى دیگر هست: «اللَّهُمَّ أرِنَا الدُّنیا کَما هِى.» و نیز با این حدیث مناسب است که «إنَّ داوُد قالَ یا رَبِّ أرِنِى الحَقّ کَما هُوَ عِندَکَ حَتّى أقضِىَ بهِ»[2] خدایا، ما را از این بىهوده کاریها که بدان خو گرفتهایم، دام را دانه و قلاّب را طعمه انگاشتهایم وارهان و ما را به خود وامگذار و دنیا را چنان که هست و حقیقت آن است به ما نشان ده.
استخوان:استعارت از متاع دنیا، منافع مادی و این جهانی است که سگ نفس را به دنبال خود میکشاند و نمیگذارد در پی معنویت باشد.
صید جان: یعنی در پی مسائل روحی و معنوی رفتن و به آنها دست یافتن.
خالِص: فقط، تنها.
اعتبار: پند گرفتن.
با مردگان کار داشتن: در شمار مردگان در آمدن. (چرا بایستى بمیرم؟ چرا مىمردم؟) روزى خوردن هر زنده از زمانى است که در این جهان آید تا هنگامى که از آن رخت بر بندد، و به جهان مردگان رود .
أمرِ کُن: اشاره است به آیه «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: همانا گفته ما چیزى را آن گاه که بخواهیم آن را، این است که آن را بگوییم باش، پس مىباشد». [3]
سگ نفس: نفس بهیمى در اصطلاح عارفان به سگ تشبیه شده است هم از جهت پستى آن برابر روح، و هم از جهت خوى درندگى و غضب که نفس راست، و هم از جهت بسنده کردن آن بر طعمههاى دنیوى و نادیده گرفتن غذاهاى روحى.
عَدُوِّ جان توست: برگرفته است از حدیث «أعدَى عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتِى بَینَ جَنبَیک: دشمنترین دشمنانت نفس توست که میان دو پهلوى توست.»[4] و نیز این حدیث: «أفضَلُ الجِهادِ مَن جاهَد نَفسَهُ الَّتِى بَینَ جَنبَبه.»[5]
دیوچه: زالو.
( 469) اى کسى که به آسانى ما را باین جهان آوردهاى سخره و بیگار را از ما دور کن. ( 470) اى آن که طعمه بما مىنمایانى تا در پى او رویم طعمه را بما چنان که هست بنما و آن چه طعمه ما است بما نشان بده تا بىهوده کوشش نکنیم. ( 471) شیر گفت اى مسیح این شکار فقط براى عبرت بود . ( 472) اگر من در این جهان روزى داشتم با مردگان چه کارم بود . ( 473) این سزاى آن کسى است که چون به آب صاف مىرسد مثل خر اول جوى را با بول آلوده مىکند. ( 474) اگر خر قیمت آب را مىدانست بجاى پا سر در جوى مىنهاد. ( 475) او چنین پیغمبرى مىیابد که آب حیات بدست او بوده و پروردگار زندگى است. ( 476) چگونه در مقابل او نمىمیرد و با او تکلیف مىکند که ما را زنده کن . ( 477) حذر کن که براى سگ نفس زندگى طلب کنى که او از قدیم دشمن جان تو بوده است .( 478) خاک بر سر استخوانى که این سگ را از صید جان مانع است . ( 479) اگر سگ نیستى چرا عاشق استخوانى؟ اگر زالو نیستى براى چه عاشق خون هستى.
ای خدایی که کارهای دشوار را برای ما در جهان آسان کردهای! ما را از کارهای بیفایده نجات ده. چه بسا آن چه به نظر ما شکار مینماید و خیال میکنیم که به طعمه هایی دست یازیدهایم در واقع دام است. خداوندا! هر چیزی را آنگونه که هست به ما نشان بده.
شیر خشمگین گفت: ای مسیح، این شخص را که کشتم و نخوردمش، این کار فقط برای عبرت مردم بود. اگر در این جهان روزی و نصیبی برای من بود با مردگان چه کار داشتم، اگر من در دنیا نصیب داشتم که در میان اموات نمیخوابیدم. مولانا میگوید: این است سزای کسی که آب زلال را مییابد، اما از روی نادانی مانند الاغ در آن ادرار میکند. اگر الاغ ارزش آن چشمه را میدانست، مسلّماً به جای پا نهادن در جوی، سر مینهاد. اگر آن ابله چنان پیامبری یابد که فرمانروای آب حیات و زندگیبخش باشد، چرا در برابر آن پیامبر جان نبازد و نگوید: ای فرمانروای آب حیات! ما را به فرمان حق زنده کن. او با پیامبری ملاقات کرده بود که میتوانست به جانها آب حیات طیبه بخشد، ولی از سرِ نادانی از آن حضرت تنها میخواهد اجسام و ابدان را حیات ببخشد.
بههوش باش و سگ نفس خود را زنده مخواه که او از زمانهای پیشین و ادوار دیرین، دشمن جان و روح تو بوده است. نفس که منبع تمام علایق مادی و این جهانی است به سگ تشبیه شده است. مولانا به این حدیث نبوی نظر دارد: «اعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک».
معنای ابیات پایانی این است که تمام همّ و غمّ انسانهای آزمند و دنیاپرست، تیمار تن و پروردن بدن است و به دنبال صید معانی و کسب معالی نمیباشند. مولانا میگوید: اگر واقعاً سگ نیستی، پس چرا شیفتهْ استخوانی و چرا مانند زالو به مکیدن خون، حریص و آزمندی.
[1] - (احادیث مثنوى، ص 45)
[2] - (بحار الانوار، ج 14، ص 10)
[3] - سوره نحل،آیه 40
[4] - (احادیث مثنوى، ص 9)
[5] - (بحار الانوار، ج 67، ص 65، از معانى الاخبار، ص 160، امالى صدوق، ص 279)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |