( 487)زآن که تقلید آفتِ هرنیکوی است |
|
کَه بود تقلید اگر کوهقوی است |
( 488)گر ضریری لمترست و تیز خشم |
|
گوشتپارهش دان چو او رانیست چشم |
( 489)گر سخن گوید ز مو باریکتر |
|
آن سرش را زآن سخن نبود خبر |
( 490)مستیای دارد ز گفت خود ولیک |
|
از بر وی تا به می راهی است نیک |
( 491)همچو جوی است او نه او آبی خورد |
|
آب ازو بر آبخوران بگذرد |
( 492)آب در جو زآن نمیگیرد قرار |
|
زآن که آن جو نیست تشنه و آبخوار |
( 493)همچو نایی نالهْ زاری کند |
|
لیک بیگار خریداری کند |
( 494)نوحهگر باشد مقلد در حدیث |
|
جز طمع نبود مراد آن خبیث |
( 495)نوحهگر گوید حدیث سوزناک |
|
لیک کو سوز دل و دامان چاک |
لمتُر: یعنی فربه و نیرومند.
ضریر: یعنی نابینا
سِر: ضمیر، درون، دل.
مستى: کنایه از غرور و خود بینى.
مى: استعاره از حقیقت، واقع.
نیک: (قید) دراز، طولانى.
نایى: نى زن.
بیگار: در این بیت معنى تلاش، و جست و جو مىدهد.
نوحهگر: شخص یا گروهى که در عزا خانههاشان بمزد مىگرفتند تا شیون و فریاد کنند .
( 487) تقلید آفت هر نیکویى بوده اگر بقدر کاهى باشد به استحکام کوهى است که جلو انسان را مىگیرد . ( 488) مثل او مثل کورى است که هر قدر قوى و فربه و حساس باشد مثل پارچه گوشتى فرضش کن چون چشم ندارد. ( 489) اگر از مو باریکتر سخن گوید مغز سرش از آن سخن بىخبر است. ( 490) از گفتار خود مستىاى دارد ولى از پیش او تا مى راه زیادى هست. ( 491) او مثل چوب خشک است که آب نمىخورد و آب از پاى او بدیگران که آب خور هستند مىرود. ( 492) آب باین جهت در جوى قرار نگرفته و عبور مىکند که جوى طالب آب نبوده و تشنه نیست. ( 493) مثل آن مطرب نى زن که نالههاى دردناک از نى بگوش مىرساند ولى این نالهها بىکارى براى کسى است که باو پول داده است. ( 494) نوحه گر در حدیث گفتن مقلد است و مراد اصلى او جز طمع چیزى نیست . ( 495) نوحهگر حدیث سوزناک مىگوید ولى دلش هرگز نمىسوزد .
این سد تقلید اگر کوهی قوی باشد، باز هم میتوان آن را فرو ریخت. مولانا تأکید می کند که چون بیشتر کار آدمى از روى تقلید است و نقش این تقلید در دلها جاى گرفته است باید با تضرع و گریه آن نقش را از میان برد.
آن مُقلِّد صد دلیل و صد بیان در زبان آرد ندارد هیچ جان
چون که گوینده ندارد جان و فر گفت او را کى بود برگ و ثمر
مىکند گستاخ مردم را به راه او به جان لرزانتر است از برگِ کاه
2482- 2480 / د / 5
کسی که بینایی و آگاهی ندارد، ممکن است سخنان دقیق و پرمعنا بگوید، اما باطنش از مفاهیم آنها خبر ندارد و به عبارت دیگر: خودش نمیفهمد چه میگوید؛ تمثیلی است برای آنان که مدّعی معرفت و حقیقتند، ولی در واقع بهرهای از آن ندارند. اینان ظاهری آراسته و با ابهت دارند، ولی هیچگونه ارزش حقیقی ندارند. کسی که ادای مستی را در میآورد لطف می را نمیداند، جوی از مزهْ آب بیخبر است؛ نیزن و نوحهگر، از سوزدل خود نمینالد، در خدمت دیگران است. همینطور آب معانی و معارف الهی در باطن انسان مقلد که طوطیوار کلمات اولیاءالله را بر زبان جاری میکند، تأثیری نمیگذارد و او را به طریق مردان حق نمیکشاند. درحالیکه شنوندگان مستعد، از آن کلمات عالی بهرهمند میشوند و خود را در طریق اولیاءالله قرار میدهند. اینکه آب در جوی نمیماند، برای این است که جوی آب نه تشنه است و نه خورنده آب. مقلد، مانند نوحهخوانی است که برای جلب نظر شنوندگان نوحهگری میکند. روضه خوان، سخنان پُرسوز و گدازی میگوید، ولی کجاست سوزدل و دامانی که بهراستی برای نیکخواهی، چاک شده باشد؟
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |