حکایتى که با این عنوان آغاز می شود، اقتباسی است از آنچه در سندباد نامه آمده است که خلاصهْ آن چنین است، کاروانى با مالى انبوه در کاروانسرایى مقام کردند. شب هنگام دزدى به قصد دستبرد بر سر مالها رفت. لیکن چندان که کوشید نتوانست پنهان از چشم نگهبان چیزى بدزدد، ناچار به طویله رفت تا لااقل مرکبى به دست آرد و دست خالى نرود. قضا را شیرى به قصد خوردن چار پایى به طویله رفته بود و او نیز انتظار غفلت پاسبان مىبرد. دزد بر پشت ستوران دست مىکشید و بناگاه به شیر رسید. بر پشت شیر دستى مالید و آن را فربه یافت و بر آن سوار شد. شیر برخاست و به شتاب پا در فرار نهاد و مرد را مىبرد چندان که بامداد شد، مرد حقیقت حال را دانست، با خود گفت اگر در بیابان پیاده شوم شیر مرا پاره کند همچنان برفت تا به درختان رسید. مرد دست در درخت زد و شیر از زیر پاى او بگریخت.[1]
( 506) روستایى گاو در آخُر ببست |
|
شیر، گاوش خورد و بر جایش نشست |
( 507) روستایى شد در آخُر سوى گاو |
|
گاو را مىجُست شب آن کُنجکاو |
( 508) دست مىمالید بر اعضاى شیر |
|
پشت و پهلو گاه بالا گاه زیر |
( 509) گفت شیر ار روشنى افزون شدى |
|
زهرهاش بدریدى و دل خون شدى |
( 510) این چنین گستاخ ز آن مىخاردم |
|
کو در این شب گاو مىپنداردم |
( 511)حق همیگوید که ای مغرور کور |
|
نه ز نامم پاره پاره گشت طور |
( 512)که لَو اَنزَلنا کتاباً لِلجَبَل |
|
َلانصَدَع ثُمَّ انقَطَع، ثُمَّ ارتَحَل |
( 513)از من ار کوه احد واقف بدی |
|
پاره گشتی و دلش پر خون شدی |
( 514)از پدر وز مادر این بشنیدهای |
|
لاجرم غافل در این پیچیدهای |
( 515)گر تو بیتقلید از این واقف شوی |
|
بی نشان از لطف چون هاتف شوی |
( 516)بشنو این قصه پی تهدید را |
|
تا بدانی آفت تقلید را |
پاره پاره شدن طور: برگرفته است از آیه فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً: پس چون پروردگارش بر کوه تجلّى کرد آن را خرد ساخت و موسى بیفتاد بىهش.»[2]
لَو أنزَلنا: نگاه کنید به: شرح بیت 504 / د /2
اُحُد: کوهى است در شمال غربى مدینه که غزوه معروف اُحد به سال سوم هجرت در نزدیکى آن رخ داد. و در اینجا مطلق کوه مقصود است.
از پدر و مادر: نام خدا را به تقلید از آنان یاد گرفتهاى نه آن که خود خدا را بشناسى.
بىنشان: ناپیدا، ناآشکار. کنایت از خودى را رها کردن.
از لطف: لطیف بودن. کنایت از رها کردن صفتهاى جسمانى.
هاتف: (اسم فاعل) بانگ کننده که آواز او بشنوند و او را نبینند.
هر لحظه هاتفى به تو آواز مىدهد کین دامگه نه جاى امان است الامان
(خاقانى)
( 506) یک نفر از روستاییان گاو خود را به آخور بست از قضا شیرى پس از رفتن روستایى رسید گاو را پاره کرده خورد و خود بجاى گاو ایستاد. ( 507) شب روستایى بسراغ گاو آمده در تاریکى گاو را جستجو مىکرد. ( 508) شیر را گاو تصور کرده با دست او را نوازش مىکرد و دست بپشت و پهلوى او مىمالید. ( 509) شیر با خود گفت اگر هوا روشن بود زهره این روستایى آب مىشد. ( 510) او مرا گاو گمان کرده که چنین بیباک بدنم را مىخارد. ( 511) حق مىفرماید که اى کور مغرور این نام که تو بر زبان مىرانى همان است که از هیبت او کوه طور متلاشى گردید. ( 512) اگر ما کتابى براى کوه نازل مىکردیم کوه شکافته شده پس از آن قطعه قطعه گردیده و پراکنده مىشد ( 513) اگر کوه احد از این با خبر مىشد از هم متلاشى مىگردید. ( 514) تو نام خدا را از پدر و مادر شنیده و بتقلید یاد گرفتهاى از این جهت است که با غفلت نام از آن مىبرى. ( 515) اگر بدون تقلید از آن با خبر شوى مثل هاتف که نه مکان دارد و نه نشان تو نیز بىنشان و بىمکان خواهى شد . ( 516) این قصه را بشنو تا آفت تقلید را دانسته و از آن حذر نمایى.
مولانا می گوید: اگر معنای سخنان خود را میفهمید، دل او چنان بیقرار میشد که تن را میشکافت و ذرّه ذرّه میکرد و بیرون میزد. این سخن نیز برگرفته از آیهْ شریفهْ قرآن است که میفرماید: اگر این قرآن را بر کوه نازل میکردیم، هر آینه میدیدی که از ترس خدا خاشع و متلاشی میشد. [3] مولانا به گدایانِ نان میگوید: در دنیایی که جادوگران با نام دیو و شیطان کارهای شگفتانگیز میکنند، تو برای پشیزی پول سیاه، نام خدا را وسیله قرار میدهی؟ مولانا میگوید: ما حقایق دین را نمیدانیم، فقط چیزهایی از پدر و مادر شنیدهایم و ناآگاهانه با آن برخوردهایم و فقط الفاظ را تقلید میکنیم، اگر بیتقلید و با ادراک حقیقت دین از مفهوم این الفاظ آگاه شویم، دیگر نیازی به نشان و دلیل نداریم. از تأثیر لطف پروردگار، همچون هاتفی، ندای دین و ایمان سرمیدهیم. ایمان گاه تقلیدى است و گاه تحقیقى است. آن چه جوینده به دل دریابد و بر ضمیر وى آشکار شود، معرفت تحقیقى است، و آن چه از مصطلحات فرا گیرد و از این و آن شنود تقلیدى است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |