رسم چنان بود که چون در محضر قاضى مفلس بودن مدیونى اثبات مىشد، قاضى مىگفت تا او را گرد شهر بگردانند و به مردم نشان دهند که او را مالى نیست تا کسى با وى داد و ستد نکند. این داستان به نقل از محاضرات راغب و اخبار الظِّراف، چنین آمده است که شخصى را که مفلس بود به حکم قاضى بر خر نشاندند و گرد شهر گرداندند، تا کسى چیزى بدو نفروشد. چون صاحب خر در پایان روز مفلس را پیاده کرد بدو گفت کرایه خر بده؟ گفت ابله پس از بامداد در چه کار بودیم. این داستان در تأیید داستان پیش است که طمع دیده را مىبندد. [1]
تعریف: شناساندن.
( 588) بود شخصى مفلسى بىخان و مان |
|
مانده در زندان و بندِ بىأمان |
|||
( 589) لقمه زندانیان خوردى گزاف |
|
بر دل خلق از طمع چون کوهِ قاف |
|||
( 590) زهره نه کس را که لقمه نان خورد |
|
ز آن که آن لقمه رُبا گاوش برد |
|||
|
( 591)هر که دور از دعوت رحمان بود |
|
او گدا چشم است اگر سلطان بود |
||
|
( 592) مر مروّت را نهاده زیر پا |
|
گشته زندان دوزخى ز آن نان رُبا |
||
|
( 593) گر گریزى بر امید راحتى |
|
ز آن طرف هم پیشت آید آفتى |
مُفلِس: اسم فاعل از افلاس. افلاس: در لغت بىچیز شدن است و در اصطلاح فقهى و حقوقى عدم کفایت دارایى مدیون است براى پرداخت وامى که به عهده دارد.
زندان بی امان: یعنی بدون رهایی، حبس ابد.
گزاف: بىحد، بىاندازه.
چون کوه قاف: کنایت از تحمل نکردنى، رنج آور، سنگین.
لقمه رُبا: کسى که لقمه دیگرى را رباید. کنایت از شکم باره. نیز درندهاى که لقمهاى از پیش کسى یا درندهاى به رباید.
با همه خستگى دلم بوسه رباید از لبت گربه شیر دل نگر لقمه رباى چون تویى
(خاقانى)
گاو بردن: کنایت از خوراک را ربودن. یک جا خوردنى را بردن. یعنی این مفلس آن قدر حریص بود که گاو یک لقمه اش بود.
دعوتِ رحمان: مهمانى خدا. کنایت از غذاى روحانى و معنوی یافتن است.
گدا چشم: حریص، آزمند، کسی که هرچه داشته باشد، بازچشمش دنبال مال دیگران است.
مُرُوّت: انصاف، جوانمردى.
آن طرف: آن سو، از سوى دیگر، بدان جا که گریختهاى.
( 588) مفلس بىخانمانى در زندان بود و مدتها در آن جا مانده بود. ( 589) نان و طعام زندانیان را بزور مىگرفت و مىخورد و در دل زندانیان از طمع چون کوه قاف سنگینى مىکرد. ( 590) کسى نمىتوانست لقمه نانى به آزادى بخورد زیرا که لقمه را از دست افراد ربوده مىخورد. ( 591) هر کس از رحمت خداوند دور باشد اگر پادشاه هم باشد گدا طبع بوده و چشم طمعش همواره باطراف نگران است. ( 592) این زندانى مردانگى را زیر پا نهاده و زندان را در نظر زندانیان دوزخى ساخته بود. ( 593) اگر بامید راحتى بطرفى بگریزى از آن طرف هم آفتى را خواهى دید که بطرف تو پیش مىآید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |