( 597)آدمی را فربهی هست از خیال |
|
گر خیالاتش بود صاحبجمال |
( 598)ور خیالاتش نماید ناخوشی |
|
میگذارد همچو موم از آتشی |
( 599)در میان مار و کژدم گر تو را |
|
با خیالات خوشان دارد خدا |
( 600)مار و کژدم مر تو را مونس بود |
|
کان خیالت کیمیای مس بود |
( 601)صبر شیرین از خیال خوش شد است |
|
کان خیالات فرج پیش آمد است |
( 602)آن فرج آید ز ایمان در ضمیر |
|
ضعف ایمان ناامیدی و زحیر |
( 603)صبر از ایمان بیابد سَر کُلَه |
|
حیث لا صبر فلا ایمان له |
( 604)گفت پیغامبر خداش ایمان نداد |
|
هر که را صبری نباشد در نهاد |
صاحِب جمال: زیبا. در اینجا کنایت از خوب، خوش، و شیرین است.
خُوشان: در حال خوشى.
خیالاتِ فرج: امید گشایش. که گویند شکیبایى کلید فرج است.
گفت اى نور حق و دفع حرج معنى الصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج
96 / د /1
و از سخنان امیر مؤمنان (ع) است: «لا یَعدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ.»[1]
ضمیر: خاطر، دل.
زَحیر: کنایت از تشویش و اضطراب.
سَر کُله: کلاه سر، تاج، و در اینجا کنایه از شاخص بودن و رتبت عالى یافتن است، چنان که نشانه قدرت و مقام پادشاه دارا بودن کلاه و تاج است.
حَیثُ لا صَبرَ: چون صبر نباشد. برگرفته است از حدیث «مَن لا صَبرَ لَهُ لا إیمانَ لَهُ: آن را که شکیبایى نیست ایمان نیست.»[2] و از سخنان امیر مؤمنان (ع) است: «شکیبایى ایمان را چون سر است تن را، و سودى نیست در ایمانى که با شکیبایى همراه نبود.»[3]
( 597) انسان اگر خیالش خوش باشد بدنش فربه خواهد شد . ( 598) و هر گاه خیالش ناخوش و ناراحت باشد چون موم که جلو آتش باشد گداخته مىشود . ( 599) اگر میان مار و عقرب خداوند خیال خوش بتو عطا فرماید . ( 600) همان خیالات چون کیمیایى که مس را زر کند مار و عقرب را با تو مأنوس خواهد کرد . ( 601) صبر در مقابل شدائد در موقعى شیرین است که خیال تو خوش باشد فرح و انبساط تو از همین معنى است . ( 602) فرح و خوشى از ایمان سرچشمه مىگیرد و ضعف ایمان است که باعث نومیدى و ناله و افغان مىگردد. ( 603) صبر از ایمان سرچشمه مىگیرد و آن جا که صبر نیست ایمان نیست. ( 604) پیغمبر فرمود کسى که صبر ندارد ایمان ندارد .
خیالهاى خوش موجب آرامش است، و تشویش و اضطراب زاده خیالهاى بد ونادرست. و ایمان سبب رفع نگرانى هااست و بردبارى آسان کننده رنج و تعب. آن را که ایمان باشد شکیبایى است، و شکیبایى موجب غم زدایى.
گر گُل است اندیشه تو گُلشنى ور بود خارى تو هیمه گُلخنى
278 / د /2
غزالى نویسد: «رسول گفت که خداى تعالى گوید هر بندهاى را که بلا فرستادیم و صبر کرد و گله نکرد، اگر عافیتش دهم گوشتى و پوستى از آن بهتر به وى باز دهم و اگر ببرم به رحمت خویش ببرم.»[4]
مولانا بارها در مثنوی این موضوع را مطرح نموده است که نیک و بد زندگی به زمینههای ذهنی و روحیات خود ما بستگی دارد. اگر انسان خیالات خوش و زیبا داشته باشد، نیرو و توان میگیرد. اگر انسان دارای خیالات پریشان و ناپسند باشد، وجود او همانند شمع آب میشود. اگر حق تعالی تو را در میان مار و عقرب با خیالات خوب مشغول بدارد، مار و عقرب با تو اُنس میگیرند، زیرا خیال تو در واقع کیمیایی است که بدیها را به خوشی و خوبی تبدیل میکند. مولانا میگوید: داوریهای ما دربارهْ دیگران متأثر از زمینههای ذهنی و روحیات خود ما نیز است و در هر کس میتوان جلوههایی از کفر و ایمان را یافت؛ مثلاً ممکن است شخصی در نظر تو مانند مار جلوه کند و همان شخص به نظر دیگری محبوب و دوستداشتنی جلوه کند، زیرا در چشم تو، خیال کفر او آمده است و در چشم دوست، خیال ایمان او. تو فقط به جنبههای منفی او مینگری, ولی دوست به جنبههای مثبت او. پس زاویهْ دید انسان در نحوهْ شناخت و برداشت او اثر دارد.
ابیات اخیرنظر به این حدیث نبوی دارند که: «من لاصبر له لا ایمان له»؛ همچنین به این حدیث نیز اشاره دارند که: «الصبر مفتاح الفرج» مولانا میگوید: ایمان به حق، ما را امیدوار میکند و خیال فرج و گشایش کارها، توانایی صبر کردن به ما میدهد. «زحیر» یعنی بیتابی و رنج. پیامبر(ص) فرمود: هر آنکس که در قلب و درونش صبر نباشد حق تعالی به او ایمان نداده است.
[1] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 153)
[2] - (احادیث مثنوى، 46)
[3] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 82)
[4] - (کیمیاى سعادت، ج 2، ص 352)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |