( 605)آن یکی در چشم تو باشد چو مار |
|
هم وی اندر چشم آن دیگر نگار |
( 606)زآنکه در چشمت خیال کفر اوست |
|
وان خیال مؤمنی در چشم دوست |
( 607)کاندرین یک شخص هر دو فعل هست |
|
گاه ماهی باشد او و گاه شست |
( 608)نیم او مؤمن بود نیمیش گبر |
|
نیم او حرصآوری نیمیش صبر |
( 609)گفت یزدانت فمنکم مؤمن |
|
باز منکم کافر گبر کهن |
( 610)همچو گاوی نیمهْ چپش سیاه |
|
نیمهْ دیگر سپید همچو ماه |
( 611)هر که این نیمه ببیند رد کند |
|
هر که آن نیمه ببیند کَد کند |
( 612)یوسف اندر چشم اخوان چون ستور |
|
هم وی اندر چشم یعقوبی چو حور |
( 613)از خیال بد مرورا زشت دید |
|
چشم فرع و چشم اصلی ناپدید |
( 614)چشم ظاهر سایهْ آن چشم دان |
|
هرچه آن بیند بگردد این بدان |
نگار: زیبا، خوب.
شَست: قلاّب که بدان ماهى گیرند. منظور این است که در هر شخصی افعال متناقض وجود دارد؛ برای مثال، گاهی ماهی میشود و گاهی قلاب ماهیگیری و دام.
گبر: مطلق کافر مقصود است.
فَمِنکُم مُؤمِنٌ: برگرفته است از آیه «هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ.»[1]
کَد: دریوزگى.
چشمِ فَرع: کنایه از چشم سر. یعنی ظاهر که متأثر از اغراض و زمینههای ذهنی ماست و کل وجود را نمیبیند.
چشم اصلى: کنایه از چشم دل، و چشم باطن است .
چشم اصلی ناپدید: یعنی درحالیکه چشم باطن برادران یوسف کار نمیکرد، چشم فرع آنها در اثر خیال بد، او را زشت میدید، اما اگر چشم اصلی یا چشم باطن بینا باشد, چشم ظاهر هم از آن اثر میپذیرد و نیک و بد را میبیند.
بگردد این بدان: چشم فرعى تابع چشم اصلى است.
( 605) یک نفر را تو نگاه مىکنى و در نظر تو چون مار است همان شخص در چشم کس دیگر صاحب جمال جلوه مىکند. ( 606) براى اینکه تو خیال کفر او را عینک چشم قرار دادهاى و او خیال مؤمن بودن او را. ( 607) در این یک نفر هر دو جنبه هست گاه ماهى است و گاه دام. ( 608) نیم او مؤمن و نیم دیگر کافر نیمهاش حرص و نیم دیگر صبر و شکیبائى. ( 609) خداى تعالى فرمود که بعضى از شما مؤمن و بعضى دیگر کافر باشد ( 610) مثل گاوى که نیمهاش سفید و نیم دیگر سیاه باشد. ( 611) هر کس این نیمه را دید رد مىکند و آن که آن نیمه را ببیند طالب آن مىگردد. ( 612) جمال یوسف در نظر برادرانش منفور ولى در دیده یعقوب نور بود. ( 613) از خیال بد بود که او را زشت دیدند این چشم که ظاهراً مىبیند فرع چشم اصلى است. ( 614) چشم ظاهر سایه آن چشم است هر چه و بهر کیفیت که او مىبیند چشم ظاهر تبعیت از آن مىکند.
مولانا می گوید: خوشى و ناخوشى انسان زاییده خیالهاى اوست. اگر خیالها خوش باشد، صبر وشکیبایى دست دهد و شکیبایى از ایمان است. در همین راستا مولانا به این نکته اشاره می کند که: منشأ خیال خوش و ناخوش نهاد آدمى ودر درون وباطن انسان است. چرا چنین است، چون انسان سرشته از نیک وبد است:
ز آن که نیم او ز عیبستان بُدست و آن دگر نیمش ز غیبستان بُدست
3035 / د /2
خوشبینى و بد بینى وى انعکاس از خوبی وبدى درون اوست:
دید احمد را ابو جهل و بگفت زشت نقشى کز بنى هاشم شکفت
گفت احمد مر و را که راستى راست گفتى گر چه کار افزاستى
دید صِدّیقش بگفت اى آفتاب نى ز شرقى نى ز غربى خوش بتاب
گفت احمد راست گفتى اى عزیز اى رهیده تو ز دنیاى نه چیز
حاضران گفتند اى صدر الورى راست گو گفتى دو ضد گو را چرا
گفت من آیینهام مَصقُولِ دست تُرک و هندو در من آن بیند که هست
2370- 2365 / د /1
مولانا میگوید: کفر و ایمان در یک شخص، قابل جمع است؛ یعنی انسان آمیزهای از وجه شیطانی و وجه رحمانی است و این امری مسلم است و به آیهْ شریفهْ قران استناد مینماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَمِنکُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»: اوست خدایی که همهْ شما را آفرید؛ گروهی از شما کافر و گروهی مؤمنید و خدا بدانچه میکنید بیناست.[2] ظاهر آیهْ گویای این است که گروهی راه کفر پیشه میکنند و گروهی راه ایمان، ولی مولانا از این آیهْ معنایی مناسب با بحث خود اراده کرده است. برخی از مفسران نیز چنین تفسیر کردهاند.
در حقیقت جان کلام مولانا این است که نیم وجود انسان، مؤمن است و نیمی از آن کافر، نیمی از او حرص است و نیمی دیگر صبر. درست مانند گاوی که نیمهْ چپ پیکرش سیاه باشد و نیمهْ راست پیکرش سفید باشد. هر کس نیمهْ سیاه گاو را که میبیند، گاو را رد میکند و نمیخرد و هر کس نیمه سفیدش را مشاهده کند خواهان و خریدار آن میشود.
در اینجا مولانا مثال دیگری میزند که چگونه ذهنیات ما داوری ما را دربارهْ دیگران میسازد: برادران یوسف به یوسف حسد و کینه داشتند و نمیدیدند که او چه زیباست، ولی همان یوسف در چشم حضرت یعقوب، بس زیبا جلوه میکرد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |