( 624)زین چنین قحط سه ساله داد، داد |
|
ظِلِّ مولانا ابد پاینده باد |
( 625)یا ز زندان تا رود این گاومیش |
|
یا وظیفه کن ز وقفى لقمهایش |
( 626)اى ز تو خوش هم ذکور و هم اِناث |
|
داد کن المُستَغاثُ المُستَغاث |
( 627)سوى قاضى شد وکیل با نمک |
|
گفت با قاضى شکایت یک به یک |
( 628)خواند او را قاضى از زندان به پیش |
|
پس تفحّص کرد از اعیان خویش |
( 629)گشت ثابت پیش قاضى آن همه |
|
که نمودند از شکایت آن رمه |
( 630)گفت قاضى خیز از این زندان برو |
|
سوى خان? مُرده ریگ خویش شو |
( 631)گفت خان و مان من احسان توست |
|
همچو کافر جَنَّتم زندان توست |
( 632)گر ز زندانم برانى توبه رَدّ |
|
خود بمیرم من ز تقصیرى و کد |
قحط سه ساله: ظاهراً اشارت است به آن چه در تاریخها و دیگر مأخذها آمده است که امّتهاى پیشین به قحطى که مدت آن سه سال یا بیشتر بود مبتلا مىشدند. در داستان الیاس آمده است: «اسرائیل از کفر و ظلم باز نایستادند، خدا به نفرین الیاس سه سال باران را از آنان باز داشت.»[1] ویا در کتاب مقدس نیز آمده است که: «راستى براى شما مىگویم که لئیمان بسیارى در اسرائیل بودند در روزگار ایلیاء به هنگامى که آسمان براى مدت سه سال و شش ماه بسته شد که گرسنگى عظیمى در همه زمین بود.»[2] نیز و از این ترکیب در این بیت خورنده طعام دیگران مقصود است (که همه چیز را خُورَد و موجب قحطى شود).
ظِلّ: سایه.
تا: باید.
گاومیش: کنایه از فربه و پر خوار.
وطیفه کن: یعنی مقرر کن، به طور مستمر به او بده.
ذُکُور: جمع ذَکَر: مرد، نرینه.
اناث: جمع اُنثَى: مادینه.
ذُکُور وهم اناث: یعنی همهْ مردم،(همگان از داورى درست تو خشنودند).
داد: عدل.
المُستَغاث: آن که فریاد از او خواهند، و گاه به معنى فریادخواهى به کار رود.
با نمک: کنایه از خوش سخن، که مطلبى را نیکو تقریر کند.
تَفَحُّص: جست و جو، پرسش.
اعیان: جمع عین: بزرگ با شخصیت. و در اینجا مقصود کسانى هستند که قاضى در شناخت اشخاص یا اطلاع از عدالت آنان، از ایشان پرسش کند.
نمودن: نشان دادن، بیان کردن.
رَمه: جمع، گروه. و مقصود زندانیاناند.
مُرده ریگ: میراثى، موروثى. و در اینجا به معنى وامانده زشت و منفور است.
تیرِ قهر خویش بر پرّش زنم پرّ و بال مُرده ریگش بر کنم
3558/د 5
همچو کافر...: زندان تو براى من چون بهشت است.
ردّ: راندن، بیرون کردن.
تقصیرى: نادارایى، فقیرى.
کد: گدایى.
( 624) ما از این قحطى سه ساله نزد مولانا که سایهاش مستدام باشد داد خواهیم. ( 625) یا بگو این گاومیش پر خور از زندان برود یا از موقوفات وظیفهاى برایش معین کن. ( 626) اى قاضى محترم که زن و مرد از تو خوشنودند بداد برس الامان. ( 627) وکیل نزد قاضى رفته شکایت زندانیان را بتفصیل نزد او بیان کرد. ( 628) قاضى او را از زندان احضار کرده و در اطراف شکایتى که شده بود از معتمدین خود تحقیق کافى نمود. ( 629) و در پیش قاضى ثابت شد که تمام شکایتها صحیح است. ( 630) بنا بر این گفت برخیز و بخانه پدرى خود برو. ( 631) آن شخص گفت من خانهاى ندارم خانهام نیکىاى است که تو بمن کردهاى و مثل کفار بهشت من زندان تو است .( 632) اگر تو از زندان بیرونم کنى از فقر و تنگدستى خواهم مرد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |