( 694)یاد ده ما را سخنهای دقیق |
|
که تو را رحم آورد آن ای رفیق |
|
( 695)هم دعا از تو، اجابت هم ز تو |
|
ایمنی از تو، مهابت هم ز تو |
|
( 696)گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن |
|
مصلحی تو، ای تو سلطان سخن |
|
( 697)کیمیا داری که تبدیلش کنی |
|
گرچه جوی خون بود نیلش کنی |
|
( 698)این چنین میناگریها کار تو است |
|
این چنین اکسیرها اسرار تو است |
|
( 699)آب را و خاک را بر هم زدی |
|
ز آب و گل نقش تن آدم زدی |
|
( 700)نسبتش دادی و جفت و خال و عم |
|
با هزار اندیشه و شادی و غم |
|
( 701)باز بعضی را رهایی دادهای |
|
زین غم و شادی جدایی دادهای |
|
( 702)بردهای از خویش و پیوند و سرشت |
|
کردهای در چشم او هر خوب زشت |
|
( 703)هر چه محسوس است او رد میکند |
|
و آنچه ناپیداست مسند میکند |
|
( 704)عشق او پیدا و معشوقش نهان |
|
یار بیرون، فتنهْ او در جهان |
سخنهاى دقیق: دعایى که در خور عرضه به ساحت پروردگار است و رحمت او را جلب مىکند.
رفیق: مهربان. در حدیث است که «إنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفقَ.»[1] و نیز این حدیث «و عن ابى جعفر (ع) قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُعطِى الثَّوابَ وَ یُحِبُّ کُلَّ رَفِیقٍ.» [2]
مَهابت: بیم، ترس.
جوى خون: اشاره است به نیل که براى قبطیان خون بود و براى اسرائیلیان آب. [3]
نسبت دادن: خویشاوندى پدید آوردن.
مسند کردن: مورد اعتماد قرار دادن. پذیرفتن.
با هزار اندیشه و شادی و غم: چنان که در سخنان امیر مؤمنان (ع) است در باره آدم: «او را بدین سراى فرود آورد تا دمى از رنج نیاساید »[4]
میناگری: یعنی زدن نقشهای ظریف روی فلزات با لعاب شیشه و مواد رنگین. در اینجا یعنی آرایش سخن به صورتی که مقبول حق باشد.
اکسیر: جوهر گدازندهای است (کیمیا) که ماهیت فلزات را دگرگون میکند.
( 694) بار الها اى کسى که رفیق یکى از اسماء تو است بما سخنان رقیق تعلیم کن که رحم تو را بر انگیزد. ( 695) هم دعا از تو است و هم اجابت دعا از طرف تو است هم ایمنى از تو و هم مهابت و ترس از طرف تو است . ( 696) اگر من در سخن خود بخطا رفتم اى پادشاه سخن تو خود سخنم را اصلاح کن چون مصلح فقط تویى . ( 697) تو داراى کیمیایى هستى که مىتوانى هر خطا را تبدیل بصواب نمایى اگر جوى خون باشد مىتوانى به آب نیل بدل کنى. ( 698) این میناگریها کار تو و این اکسیرها از اسرار تو است. ( 699) آب و خاک را بهم زده از آب و گل نقش تن آدم را ساختى. ( 700) و آدم را منتسب بخویشاوندان چون پدر و مادر و زوج و عمه و عمو ساخته هزاران اندیشههاى غم و شادى در آن قرار دادى. ( 701) دو مرتبه بعضى از ابناء آدم را از غم و شادى جدایى داده و رها ساختهاى. ( 702) آنها را از خود و از منسوبان خود حتى از سرشت و خمیره خودش بیرون برده و هر خوب این جهان را در نظرش زشت نمودهاى. ( 703) آن چه که محسوس است در نظر او مردود و آن چه ناپیداست مقبول است.
( 704) عشق او آشکار و معشوقش نهان، یار از این جهان بیرون و فتنه او جهان را پر کرده است .
روی سخن مولانا با پروردگار است، بار پروردگارا!: سخنانی بر زبان ما بگذار که بیان حقایق باشد و تو را به خشم نیاورد و بر ما مهربانتر کند. اطلاق سلطان سخن به پروردگار از این نظر است که هر سخنی به فرمان او بر زبان ما میآید و همهْ افعال ما فعل حق است. ای خدا! اگر سخن ما کفرآمیز است تو آن را به سخن توحیدی و ایمانی تبدیل کن.
خداوندا؛ تو آب و خاک را در همآمیختی و از آب و گل، انسان را بیافریدی.[5] ای خدایی که هزاران اندیشهْ شادی و غم برای انسان آفریدی! باز بعضی را رهایی دادهای و این رهایی یافتگان، مردان و واصلانِ به حقاند که نیک و بد این جهان و مقیدات زندگی مادی آنها را به خود مشغول نمیدارد و فقط متکی به پروردگاراند که در چشم ظاهر ناپیداست. اینان عارفانی هستند که از کمند محسوسات رستهاند و یکسره مجذوب عالم معنا شدهاند. چنین انسانی عشق و دوستیاش آشکار و معشوقش پنهان است، به همین مناسبت، یار در خارج از این عالم محسوسات است، ولی ابتلای به عشق او در همین دنیاست.
[1] - (مسند احمد، سنن ابن ماجه، الموطّأ) (المعجم المفهرس، ذیل رفق)
[2] - (سفینة البحار، ج 1، ص 532)
[3] - (نگاه کنید به: تفسیرها، ذیل آیههاى معجزه موسى (ع)، و نیز: قصص الانبیاء، داستان موسى و فرعون)
[4] - (نهج البلاغه، خطبه 1)
[5] - اشاره دارد به آیات: 2، انعام؛ 12، اعراف؛ 12، مؤمنون؛ 11، صافات .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |