( 13) نى، حدیث راه پر خون مىکند |
|
قصههاى عشق مجنون مىکند |
|
|||||
( 14) محرم این هوش جز بىهوش نیست |
|
مر زبان را مشترى جز گوش نیست |
|
|||||
( 15) در غم ما، روزها بیگاه شد |
|
روزها، با سوزها همراه شد |
|
|||||
( 16) روزها گر رفت، گو: رو باک نیست |
|
تو بمان، اى آن که چون تو پاک نیست |
|
|||||
( 17) هرکه جز ماهی، ز آبش سیر شد |
|
هر که بی روزی است روزش دیر شد |
||||||
( 18) در نیابد حال پخته هیچ خام |
|
پس سخن کوتاه بای،د والسلام |
راه پر خون: راه عشق است، چنان که گفتهاند:
اسرار درون خانه از من مطلب خون بر در و آستانه مىبین و مپرس[4]
و نیز فراقى که در آن امید وصال نباشد، مولانا مىفرماید:
کجا رفتى که پیدا نیست گردت زهى پر خون رهى کاین بار رفتى[5]
هوش: یعنی ادراک وتوانایی روحی کهحقایق معرفت الهی را درمی یابد.
بىهوش: کسى که ادراک ظاهرى را رها کند ویا از دست داده باشد ، خواه بسب بیماری ، خواه بسبب مستی ، ونیز کسى که مست محبت حق شود . این بیت اشاره بدانست که تا کسى عاشق و بىخود نباشد سر ناله نى یا راز دل مرا ادراک نتواند کرد زیرا شرط معرفت جنسیت و مناسبت است .همچنین از این بیت استفاده می شود که رابطهْ انسان مدهوش وبریده از جهان مادی وپیوستهْ به حق،همانند رابطهْ گوش با زبان است .یعنی همانگونه که زبان می گوید وگوش می شنود،حق تعالی اسرار خود را می گشاید وانسان بریده از این جهان مادی، مجذوب اسرار حق می گردد.
در غم ما : یعنی غمِ پیوستن به حق در دل عاشقانحق پایان ندارد.
بىگاه: یعنی به پایان رسیدن روز،وقت غروب و شام،
سوزها:یعنی روز ها با سوز ودرد فراق می گذرد ودر پایان هر روز باز این غم پابرجاست تا لحظه یی که عاشق همهْ هستی خود را فنا کند وبه حق بپیوندد.
تو بمان...: این مصراع اشاره دارد به آی? شریفه:« واللهُ خیرٌ وأَ بقی»: وخداوند است که بهتر وپاینده تر است.[6] ونیز می تواند اشاره باشد به آی?:« وَیَبقی وَجهُ ربّک ذُوالجَلال ِوَالإکرام»: یعنی وذات پرورگارت که شکوهمند وگرامی است باقی می ماند.[7]
ماهی: کنایه از کسی است که زندگی برای او سیر دراین جذبهْ الهی باشد وبه حیات مادی دل نسپارد.
آب: کنایه از همان جذبهْ الهی است که عاشق حق، در آن شناور است.
سیر شد: یعنی بیمیل شد.
بىروزى: بىنصیب و محروم از قسمت، مجازا، مفلس و محتاج.
پخته : انسان درد آشنا را گویند وخام کسی است که از آب دریای معرفت بی بهره مانده است.
نظیر این ابیات:
حدیث عشق نداند کسى که در همه عمر بسر نکوفته باشد در سرایى را[8]
حال شبهاى مرا همچو منى داند و بس تو چه دانى که شب سوختگان چون گذرد[9]
قدر سوز تو چه دانند ازین مشتى خام هم مرا سوز که صد بار دگر سوختهام[10]
( 13) نى از راه پر خطرى سخن مىگوید که سرتاسر آن پر از خون کشتگان عشق است نى براى شما از قصههاى غم انگیز عشق مجنون و آوارگیهاى وادى جنون حکایت مىکند.() ما مثل نى براى گویایى دو دهان داریم که یکى از آن دو در لبهاى مقدس او پنهان است. () و دهان دیگر متوجه جهان و جهانیان بوده و نالههاى خود را بگوش عالمیان مىرساند و در زمین و آسمان غوغاها بر پا مىکند .
() ولى هر کس که حقیقت در نظر او جلوهگر باشد خوب مىداند که این غوغا و فغانى که از این سو برخاسته و بگوش عالمیان مىرسد مبدأ و منشأ اصلى او از آن سو و از همان دهانى است که در لبهاى او پنهان است.() نغماتى که از این حلقوم و از این دهان شنیده مىشود از دمهاییست که او از همان دهان نهانى دمیده. اوست که از آن سر فرمان داده و هى مىزند و از این سر روح ما بهیجان آمده غوغا و هاى هو بپا مىکند. ( 14) محرم رازهاى نهانى و درک کننده اسرارى که در نواهاى جان گداز نى پنهان شده جز کسانى که از هوش و دانش خود صرف نظر کرده براى درک حقایق به نغمات جان بخش آن گوش کنند نخواهد بود زیرا که فقط گوش خریدار زبان است و سامعه از قوه ناطقه پذیرایى مىکند و آن که از خود چیزى گفتنى دارد گوش نیست و شنیدن نتواند. () اگر نالههاى نى فقط ارتعاشات صوتى بوده و ثمرى نداشت از اثر نغمات آن این همه جوش و خروش و فعالیت و نشاط زندگى جهان را پر نمىکرد.( 15) در غم و رنج فراقى که در دل ما است چه روزها که بشام رسید تا ایام عمر با سوز و گداز سپرى گردید. ( 16) اگر ایام عمر گذشت و رفت بگو برود، تو. تو. اى کسى که جز تو حقیقتى نیست فقط تو بمان که هر چه را از دست بدهیم وجود تو جبران آن خواهد بود . ( 17) ما هرگز از تو سیر نخواهیم شد و کسى از آب سیر مىشود که ماهى نیست گذشتن ایام عمر و سپرى شدن آن چه اهمیتى دارد کسى که نصیبى از وصال تو ندارد روزگارش دیر بپایان مىرسد. ( 18) بهر حال هیچ رهرو خامى نمىتواند از حال مردان پخته با خبر شود پس بهتر آن است که دم فرو بندیم و سخن را کوتاه کنیم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |