( 890)گفت: اکنون عیبهای او بگو |
|
آنچنان که گفت او از عیب تو |
( 891)تا بدانم که تو غمخوار منی |
|
کدخدای ملکت و کار منی |
( 892)گفت ای شه من بگویم عیبهاش |
|
گرچه هست او مر مرا خوش خواجهتاش |
( 893)عیب او مهر و وفا و مردمی |
|
عیب او صدق و ذکا و همدمی |
( 894)کمترین عیبش جوانمردی و داد |
|
آن جوانمردی که جان را هم بداد |
( 895)صد هزاران جان خدا کرده پدید |
|
چه جوانمردی بود کآن را ندید |
( 896)ور بدیدی کی به جان بخلش بدی |
|
بهریک جان کی چنین غمگین شدی |
کدخدا: در اصل به معنى خانه خدا ، پیش کار، کارگزار، صاحب اختیار.
صد هزاران جان: استعاره از رتبتها و درجتهاى عالى است که خدا براى شهیدان مقرر داشته که « فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اَللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ: شادند بدان چه خدا به آنان داده است از فصل خود و بشارت مىدهند به آنان که بدانها نپیوستهاند.»[1] و نیز حدیث «إنَّ فِى الجَنَّةِ مائةَ دَرَجَةٍ أعَدَّهَا اللَّهُ لِلمُجاهِدینَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ ما بَینَ الدَّرَجَتَینِ کَما بَینَ السَّماءِ وَ الأَرضِ: در بهشت صد درجه است که خدا براى مجاهدان در راه خدا آماده ساخته ما بین هر درجه و درجه دیگر مانند مسافت آسمان و زمین است.» [2]
جوانمرد:کسی است که جان حیوانی وزندگی مادی خود را فدای دیگران می کند، زیرا نیک می داند که روح انسانی و روح الهی پایدار است.
( 890) پادشاه بغلام گفت همچنان که رفیقت عیبهاى تو را گفت تو نیز عیبهاى او را بگو .( 891) تا بدانم که تو خیر خواه من بوده و آن چه لازم است و صلاح ملک من است مىگویى. ( 892) گفت اى پادشاه اگر چه او براى من همکار و هم قطار خوبى است ولى عیبهاى او را مىگویم. ( 893) عیبهاى او مهر و وفا انسانیت و صدق و صفا و زیرکى و هم دمى است. ( 894) کمترین عیبش جوانمردى است بطورى که در این راه از جان خود هم مىگذرد. ( 895) خداى تعالى صد هزاران جان بخشیده است کسى که آن را آشکار نبیند چه جوانمردى است. ( 896) اگر مىدید کى از جان مضایقه مىکرد و بخل مىورزید و براى یک جان چگونه غمگین مىشد .
شاه به آن غلام نیکخو گفت: "اینک از عیبهای رفیقت بگو، همانطور که او عیبهای تو را باز گفت. غلام گفت: شاها! من عیبهای او را بگویم. اگر چه آن غلام برای من رفیق و همتای خوبی است. عیب آن غلام، مهربانی و وفاداری و مردمداری و راستگویی و هوشیاری و سازگاری است. کمترین عیبش، جوانمردی و دادگری اوست، او جوانمردی است که اگر اقتضا کند، از جان خود نیز میگذرد.
حقتعالی صدها هزار جان پدیدآورده، آنکس که این را نبیند چه جوانمردی؛ یعنی خداوند در پاداش آن جانی که او فدا میکند، صدها هزار جان به او میبخشد. اگر کسی آن صدها هزار جان را میدید، کی برای دادن جان خود بخل و تنگچشمی نشان میداد؟ و به خاطر از دست دادن یک جان، کی اینگونه اندوهگین میشد؟
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |