سنابرق معرفت حق
|
( 908)گفت نه وَ اللَّهِ بِاللَّهِ العَظِیم |
|
مالِکُ المُلک و به رحمان و رحیم |
|
||
( 909)آن خدایی که فرستاد انبیا |
|
نه بهحاجت بل بهفضل و کبریا |
||||
( 910)آن خداوندی که از خاک ذلیل |
|
آفرید او شهسواران جلیل |
||||
( 10)پاکشان کرد از مزاج خاکیان |
|
بگذرانید از تک افلاکیان |
||||
( 912)برگرفت از نار و نور صاف ساخت |
|
وانگه او بر جملهْ انوار تاخت |
||||
( 913)آن سنابرقی که بر ارواح تافت |
|
تا که آدم معرفت زآن نور یافت |
||||
( 914)آن کز آدم رست و دست شیث چید |
|
پس خلیفهش کرد آدم کان بدید |
||||
( 915)نوح از آن گوهر که برخوردار بود |
|
در هوای بحر جان دُربار بود |
||||
( 916)جان ابراهیم از آن انوار زفت |
|
بیحذر در شعلههای نار رفت |
||||
( 917)چونکه اسماعیل در جویش فتاد |
|
پیش دشنهْ آبدارش سر نهاد |
طهارت ظنّ: یعنی پاکی اندیشه، حسن نظر.
بِاللَّهِ العَظیم: سوگند به خداى بزرگ. و این سوگندها لفظ جلاله است.
مالِکُ المُلک: دارنده و خداوند پادشاهى. برگرفته است از قرآن کریم[1].
نه به حاجت: پروردگار را نیازى به فرستادن پیمبران نیست، بلکه براى راهنمایى مردمان است و منّتى است از خدا بر آنان.
فضل: یعنی لطف پروردگار در حدی افزونتر از شایستگی بندگان.
کبریاء:یعنی عظمت وبزرگ منشی که شایسته پروردگار است.
ذلیل: پست، ناچیز.
شَهسوارانِ جلیل: پیامبران و اولیا، که عقلهاشان نورانى است و از نور خدا قوت گیرد، مردان حق
تک افلاکیان: یعنی عالم ملکوت که در آن افلاکیان تاخت و تاز میکنند.
پاکشان کرد...: صفتهایى چون شهوت و غضب در آنان غلبه نمىکند چرا که آنان داراى ملکه عصمتاند.
نار: آتشی نیست که فرشتگان را از آن آفریدهاند؛ وجودی است که در راه حق نیست و سوختنی است.
جمله انوار: ظاهراً مقصود اقطاب و اولیااند که همگى از حقیقت نور محمدیه (ص) روشنى مىگیرند.
سَنا بَرق: روشنى، درخشش، برگرفته است از آیه «یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ.»[2] و مقصود تجلّى آن نور صاف است بر ارواح انبیا، نخست بر آدم و دیگر پیمبران، سپس بر اولیاء، ضمن توصیف قدرت حق و ابر و باران و رعد و برق به کار رفته است.
شَیث: پیمبر پس از آدم.
نوح: او را یکى از پیمبران اولو العزم شمردهاند، سوره هفتاد و یکم قرآن به نام اوست.
بحرجان: جان انسانی است که پیوسته به دریای هستی مطلق است.
از گوهر برخوردار بودن: کنایه از نور نبوّت داشتن.
دُربار بودن: یعنی دادن بهرهْ معرفت به جانهای شایسته، اشاره است بدان چه نوح قوم خود را سالها دعوت و نصیحت کرد و سرانجام هم بدانها گفت آن که خلاص خواهد باید در کشتى بنشیند و گر نه غرق خواهد شد.
جان ابراهیم... تَجلّى آن نور بر ابراهیم چنان اثر نهاد تا در آتشى که نمرودیان افروخته بودند رفت و آتش بر او گلستان شد.
پرورد در آتش ابراهیم را ایمنى روح سازد بیم را
547/ د / 1
زفت: یعنی گران وعظیم،منظوراین است که نور الهی همه وجود ابراهیم را به معنا تبدیل کرده بود وتن مادی نداشت که در آتش بسوزد.
جُوى: مقصود جوى نور است و تعبیر از آن به جو به مناسبت آوردن صفت آب دار است براى دشنه.
همچو اسماعیل پیشش سر بنه شاد و خندان پیش تیغش جان بده
227 1
که اشاره است به مأمور شدن ابراهیم به ذبح اسماعیل و فدیه آمدن. چنان که در قرآن است «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ.»[3]
( 908) غلام گفت نه و اللَّه قسم بخداى با عظمت که مالک الملک و رحمن و رحیم است. ( 909) بخدایى که بفضل و کبریایى خود انبیا را فرستاده است. ( 910) به آن خداوندى که از خاک پست شهسواران بلند مرتبه آفریده. ( 911) و از آلایش خاکیان آنان را پاک کرده و از اوج افلاک گذرانیده است. ( 912) از آتش بر گرفته و نور صافى ساخت که برتر از تمام انوار گردید. ( 913) همان برقى که بر ارواح تابیده و آدم از آن معرفت حاصل نمود. ( 914) همان نورى که از آدم نشو و نما یافته از شیث سر بر زد و آدم همین که آن را دید شیث را خلیفه خود قرار داد. ( 915) نوح وقتى از آن گوهر نصیب یافت در هواى دریاى جان در فشانى آغاز کرد. ( 916) جان ابراهیم بر اثر تابش آن نور عظیم بدون ترس و واهمه بدل شعلههاى آتش رفت. ( 917) اسماعیل که در جریان این جوى مقدس افتاد پیش دشنه آب دارش سر نهاده تسلیم گردید.
مولانا می گوید: همان خدایی که از خاک بیمقدار، شهسوارانی بزرگ همچون انبیا و اولیا را آفرید؛ مردان حقی که صفات خاکیان را واگذاشته و از مرتبهْ فرشتگان هم فراتر رفتهاند. پروردگار با خلقت انسان، از مایهْ دوزخی و ناری؛ نور صاف ساخت. این انسانهایی که شایستهْ امانت الهی شدند ،[4] بر همهْ روشناییها تافتند و برتر از همهْ روشناییها شدند. این نور عقل خداجوی آنهاست که به عقل کل پیوسته و قادر به ادراک غیب و معرفت حق است. نور الهی چون آذرخش، ارواح مردان حق را روشن کرد و به آنها معرفت داد. حضرت آدم نور معرفت را از آن نور به دست آورد. آن معرفتی که از حضرت آدم روییدن گرفت و نمایان شد، حضرت شیث آن را دروید و به دست آورد. ازاینرو، وقتی آدم آثار و نشانههای آن نور را در شیث مشاهده کرد، وی را به جانشینی خود گماشت. حضرت نوح که از آن گوهر عرفان بهرهمند شد، در عشق دریای جان، مرواریدهای اسرار و معرفت را به مردم زمان خویش نثارکرد. این نور همهْ وجود ابراهیم را به معنا تبدیل کرده بود و تن مادی نداشت که در آتش بسوزد و مطابق آیهْ قرآنی، آتش نمرود او را نسوزانید. اسماعیل به همین دلیل به آسانی تن به مرگ میداد و آمادهْ قربانشدن بود.
[1] - سوره آل عمران،آیه 125
[2] - سوره نور، آیه 43
[3] - سوره صافات،آیه 107
[4] - (اشاره دارد به آیه 72 ، سوره احزاب)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |