( 918)جان داوود از شعاعش گرم شد |
|
آهن اندر دستبافش نرم شد |
( 919)چون سلیمان بد وصالش را رضیع |
|
دیو گشتش بنده فرمان و مطیع |
( 920)در قضا یعقوب چون بنهاد سر |
|
چشم روشن کرد از بوی پسر |
( 921)یوسف مهرو چو دید آن آفتاب |
|
شد چنان بیدار در تعبیر خواب |
( 922)چون عصا از دست موسی آب خورد |
|
ملکت فرعون را یک لقمه کرد |
( 923)نردبانش عیسی مریم چو یافت |
|
بر فراز گنبد چارم شتافت |
( 924)چون محمد یافت آن ملک و نعیم |
|
قرص مه را کرد او در دم دو نیم |
( 925)چون ابوبکر آیت توفیق شد |
|
با چنان شه صاحب و صدیق شد |
( 926)چون عمر شیدای آن معشوق شد |
|
حق و باطل را چو دل فاروق شد |
( 927)چونکه عثمان آن عیان را عین گشت |
|
نور فایض بود و ذیالنورین گشت |
( 928)چون ز رویش مرتضی شد درفشان |
|
گشت او شیر خدا در َمرجِ جان |
دست بافت: اشاره است به نرم شدن آن در دست داود، چنان که از آن زره مىبافت «وَ أَلَنَّا لَهُ اَلْحَدِیدَ: آهن را براى او نرم کردیم.»[1]. (اثر آن نور بود که آهن در دست داود نرم مىشد).
دیو گشتش: اشاره است به آیه «وَ اَلشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»[2]چون سلیمانى دلا در مهترى بر پرى و دیو زن انگشترى
3578 / د /1
در قضا یعقوب: یعقوب بدان چه خدا خواسته بود گردن نهاد. مأخوذ است از قرآن کریم که، چون برادران یوسف گریان نزد او آمدند و گفتند گرگ یوسف را خورد گفت: «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اَللَّهُ اَلْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ»[3] و نیز گفت «إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اَللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ:» همانا اندوه خود را تنها با خدا در میان مىنهم و از خدا آن مىدانم که شما نمىدانید.»[4]
مُلک و نعیم: استعاره از عظمت مقام رسول (ص) و قرب او به حق تعالى. و نیز برگرفته است از آیه «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً.»[5]
دل: در اصطلاح صوفیان نفس ناطقه است که مخزن اسرار الهى است، و همان است که در لسان قرآن از آن به «قلب» تعبیر شده است، و آن «عقل» است که تمیز دهنده حق است از باطل.
ذو النورَین: لقب عثمان بن عفان است. گویند از آن جهت که دو دختر رسول (ص)، رُقَیَّه و ام کلثوم، را یکى پس از دیگرى به زنى گرفت.
در فشان شدن: کنایت از ترجمان علم او گردیدن، چنان که فرمود: «أنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ عَلِىٌّ بابُها».
حضرت داوود که مطابق روایات زره میبافته، آهن را به قدرتِ این نورحق نرم کرده است. حضرت سلیمان از این نور معرفت شیرخورده بود که برجنّ و انس مسلط بود. هنگامی که برادران یوسف او را به چاه انداختند و به پدر گفتند که او را گرگ ربوده است، حضرت یعقوب در برابر قضای الهی تسلیم شد و سنت رضا را پیش گرفت؛ پس آن نور بهوسیلهْ بوی حضرت یوسف، چشمان او را روشن و بینا کرد. همینکه یوسف زیبا رخسار آن خورشید را در خواب دید، در تعبیرخواب دانا و آگاه شد.چون عصا از دست موسی آب خورد، حکومت فرعون را یک لقمه کرد. چون حضرت عیسی، نردبان آن نور معرفت را پیدا کرد، پس بر فراز آسمان چهارم عروج کرد. چون حضرت محمد(ص) به آن حکومت و نعمت پایدار معرفت حق رسید، در لحظهای قرص ماه را دو نیم کرد. مولانا از این جا تأثیر همان نور صاف و آن سنابرق معرفت حق را در اولیا و عرفا مورد بحث قرار میدهد. «با چنان شه صاحب و صدیق شد»، یعنیابابکر صدیق با پیامبر دوست و یار صمیم او گردید. همینکه عمر، شیفتهْ آن معشوق شد، مانند قلب که آگاه و هوشیار است میان حق و باطل فرق نهاد. چونکه عثمان، چشم شد و آن نور را میدید، نوری فیضبخش شد و دارای دو نور شد. دُرفشان شدن مولا علی، تعبیری از بیان حقایق الهی است. مولا علی(ع) از دیدار روی پیامبر و از پیوند با او، قدرت بیان حقایق را یافت و در عالم به عنوان شیرمرد راه حق شناخته شد.
[1] - سوره سبا،آیه 10
[2] - سوره ص،آیه 36
[3] - سوره یوسف،آیه 83
[4] - (سوره یوسف،آیه86
[5] - سوره انسان،آیه 20
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |