( 929) و چون جنید از چند و لشکر او کمک گرفت مقاماتش از عدد افزون تر گردید. ( 930) وقتى با یزید بوسیله او راه را تمیز داد از طرف حق بنام قطب العارفین خوانده شد. ( 931) و چون معروف کرخى نگاهبان درگاه او گردید خلیفه عشق شده داراى نفس ربانى گردید. ( 932) ابراهیم ادهم با اشتیاق بطرف او مرکب رانده سلطان سلاطین عدل و داد شد. ( 933) شقیق بلخى بر اثر گشوده شدن راه او داراى رأى روشن و مرکب تند رو سلوک گردید. ( 934) صد هزار اشخاص بزرگ و شاهانى که از دیده مردم پنهانند در اکناف عالم از فیض او سر فرازند. ( 935) و از رشک و غیرت خداوند نام آنها پنهان مانده و بر زبان هر گدائى نمىگذرد. ( 936) بحق آن نور و بحق آن روحانیونى که چون ماهى در دریاى عظمت او شناورند. ( 937) اگر او را دریاى جان گویم یا جان دریا بنامم این اسامى شایسته او نیستند آرى اکنون نام دیگرى براى او مىجویم. ( 938) بحق آن مقام عالى که این و آن از او وجود آمده و مغزها نسبت باو پوست بشمار مىروند. ( 939) بهمه آن چه گفتم قسم که صفات هم قطار و رفیق من صد چندان بهتر از این است که من بیان کردم.( 940) اى آقاى محترم اگر آن چه من از صفات حسنه او مىدانم بر زبان آرم باور نخواهى کرد.
مولانا پس از چهار خلیفه اول، پنج عارف نامدار را به عنوان رهروان راه حق و روشنییافتگان از معرفت و عنایت حق یاد میکند. جنید بغدادی، عارف قرن سوم و پیشوای مکتب صحو (هوشیاری) در تصوف است. همینکه جنید از لشکر آن نور معرفت یاری و مدد گرفت، مقامات معنویش از شمار خارج شد. بایزید یا ابویزید طیفو بن عیسی بسطامی، پایهگذار مکتب سُکر در تصوف اسلامی و از عرفای قرن سوم است. بایزید به سبب نور عرفان فراوانی که داشت راه حق را دید و از جانب حضرت حق لقب قطبالعارفین را شنید. چون معروف کرخی، نگهبان شهر وحریم عشق او گردید، پس خلیفه عشق او شد و دمی الهی پیدا کرد؛ معروف بن فیروز کرخی از عرفای اواخر قرن دوم و از مردم شهرکی به نام کرخ در شرق عراق است. پسر ادهم با شادی به سوی حق شتافت، پس او شاه شاهان دادگر و عدالت شد. ابراهیمبنادهم از اعاظم قرن دوم و مطابق روایات تاریخی، پادشاه بلخ بود و پس از راهیافتن به معرفتِ حق، سلطنت را رها کرد. شقیق، بر اثر رنجکشیدن و در نوردیدن آن راه عظیم، اندیشهای خورشیدآسا و نگاهی تیزبین یافت. علاوه بر انبیا و اولیا و مشایخ عظام که نامشان گذشت، صدها هزارتن از بزرگان طریق حق وجود دارند که نام و نشان آنان از مردم مستور و پنهان است. گمناماند و هیچ آوازهای به هم نرساندهاند، ولی به سبب آن نور اعظمـ که ذکرش گذشتـ سرفراز و بلندمرتبه هستند. مضمون این بیت به حدیث قباب اشاره دارد: اولیائی تحتی لایعرفهم غیری؛ اولیای من در زیر آسمانهای من به سر برند، درحالیکه کسی آنان را نشناسد. اینان اولیای مستورند و پردهنشینان حرم الهی. حضرت علی(ع) دربارهْ آنان میفرماید: «مجهولون و فی السماء معروفون».
به اعتقاد عرفا این مردان حق ممکن است یکدیگر را هم نشناسند و گاه چنان محو در حقاند که خود نیز از مرتبهْ خود آگاهی ندارند. و نور همان نور صاف است که انبیا و اولیا از آن بهرهورند و مثل ماهی در دریا، آنها نیز به همین نور زندهاند. مولانا میگوید: این الفاظ هیچ یک برای بیان آن حقیقت یا آن نور رسا نیست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |