( 941)شاه گفت اکنون از آن خود بگو |
|
چند گویی آن این و آن او |
( 942)تو چه داری و چه حاصل کردهای |
|
از تک دریا چه در آوردهای |
( 943)روز مرگ این حس تو باطل شود |
|
نور جان داری که یار دل شود |
( 944)در لحد کین چشم را خاک آگند |
|
هست آنچه گور را روشن کند |
( 945)آن زمان که دست و پایت بر درد |
|
پر و بالت هست تا جان بر پرد؟ |
( 946)آن زمان کین جان حیوانی نماند |
|
جان باقی بایدت بر جا نشاند |
( 947)شرط من جاء بالحسن نهکردن است |
|
این حسن را سوی حضرت بردن است |
چند گویى آن و این و آن او: چند از نیکویى دیگران سخن مىگویى.
از تگ دریا دُر آوردن: استعاره از کار نیکو کردن.
نور جان: آن چه جان را روشن کند. آن چه نزد خدا به حساب آید.
آکندن: پر کردن.
بر دریدن: تباه شدن. پوسیده گشتن در خاک.
پر و بال: کمال و رشد روحی است که روح را به جانب حق پرواز میدهد.
جان باقی:جانی است که به حق پیوند یافته و باقی به بقای حق است و وقتی که این روح از تو جدا شد، باید به جای آن جانی ابدی قرار دهی .
مَن جا بِالحَسَن: اشاره است به آیه: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ»:هر کس کار نیکى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدى انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمى بر آنها نخواهد شد.[1]
حضرت: پیشگاه حضرت حق.
( 941) شاه گفت تا کى از دارایى و صفات او سخن مىگویى از خودت حرف بزن که چه دارى؟. ( 942) تو چه دارى و تا کنون چه تحصیل کرده و از قعر دریاى زندگى چه گوهرى بدست آوردهاى . ( 943) پس از مرگ این حس تو باطل شده از میان خواهى رفت آیا نور جان دارى که در آن عالم رفیق دل گردد؟ . ( 944) وقتى که خاک در لحد چشم را پر مىکند آیا چیزى دارى که گور را روشن نماید؟ . ( 945) وقتى دست و پاى تو از کار مىافتند آیا پر و بالى دارى که جان با او پرواز کند؟ . ( 946) وقتى جان حیوانى از میان رفت جان باقى لازم است که جانشین آن گردد . ( 947) اینکه فرمودهاند « مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها، یعنى هر کس که خوبى بیاورد ده مقابل عوض خواهد گرفت، مقصود کار خوب نیست بلکه مقصود این است که یک خوبى را بدرگاه خداوند ببرند.
مولانا میگوید: در هر کاری نتیجهای است که مربوط به کمال روحی و رشد معنوی میشود. چقدر از این و آن تعریف میکنی؟ خودت چه کمال و هنری داری و آیا از ژرفای دریاچه، مرواریدی صید کردهای؟ به هنگام فرا رسیدن مرگت، حواس ظاهری تو از میان خواهد رفت؛ آیا نور جانی داری که همدم دل تو شود. وقتی که در گور، چشمان ظاهر تو را پُر از خاک میکنند، آیا توشهای داری که گور تو را روشن کند؟ هنگامی که دست و پای تو متلاشی میشود؛ آیا پر و بال داری که روح تو به وسیله آن از تاریکی گور به عالم بالا پرواز کند؟. و میگوید: این که در برابر کار نیک، ده برابر عوض به تو بدهند، شرطی دارد که، این کار نیک را فقط برای خدا بکنی. بنابراین فقط انجام کار مهم نیست؛ نیت تو مهم است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |