( 961)گفت: شاها بیقنوط عقل نیست |
|
گر تو فرمایی عرض را نقل نیست |
( 962)پادشاها جز که یاس بنده نیست |
|
گر عرض کان رفت باز آینده نیست |
( 963)گر نبودى مر عرض را نقل و حَشر |
|
فعل بودى باطل و اقوال فَشر |
( 964)این عرضها نقل شد لون دگر |
|
حشر هر فانی بود کون دگر |
( 965)نقل هر چیزی بود هم لایقش |
|
لایق گله بود هم سایقش |
( 966)وقت محشر هر عرض راصورتی است |
|
صورت هر یک عرض را نوبتی است |
( 967)بنگر اندر خود نه تو بودی عرض |
|
جنبش جفتی و جفتی با غرض |
( 968)بنگر اندر خانه و کاشانهها |
|
در مهندس بود چون افسانهها |
( 969)آن فلان خانه که ما دیدیم خوش |
|
بود موزون صفّه و سقف و درش |
( 970)از مهندس آن عرض، و اندیشهها |
|
آلت آورد و ستون از بیشهها |
( 971)چیست اصل و مایه هر پیشهای |
|
جز خیال و جز عرض اندیشهای |
( 972)جمله اجزای جهان را بیغرض |
|
در نگر حاصل نشد جز از عرض |
قُنُوط: نومیدى.
حَشر: گرد آوردن. بر انگیختن، بر انگیخته شدن.
فَشر: هذیان، بىهوده :
این چه ژاژست این چه کفر است و فشار پنبهاى اندر دهان خود فشار
1728 / د / 2
کَون: هستى، هست شدن.
سایق: یعنی شُبان، راننده.
وقت محشر هر عرض راصورتی است: اشاره به آیه شریفه در سوره نجم است« وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى ثُمَّ یُجْزاهُ اَلْجَزاءَ اَلْأَوْفى» یعنى البته بزودى سعى و عمل خود را خواهد دید و باو پاداش کافى خواهند داد.[1]
نوبت: مجال، وقت.
عرض بودن...: پدید شدن فرزند از گرد آمدن مادر و پدر چنان که توضیح داده شد از مقوله عرض است و از میان رفتنى.
با غرض: داراى قصد.
صُفَّه: ایوان، ایوان مُسَقَّف، پیش دالان.
( 961) غلام گفت پادشاها اینکه فرمودى عرض قابل نقل نیست عقل را ناامید مىسازد. ( 962) اگر هر عرض که رفت باز- گشتى براى آن نباشد بندگان بکلى مأیوس خواهند شد. ( 963) اگر عرض قابل نقل نبوده و حشرى براى آن نبود فعل و قول بکلى پوچ و باطل بود. ( 964) این عرضها فانى نمىشوند بلکه منتقل شده برنگ دیگرى جلوه مىکنند و حشر هر فانى عبارت از کون دیگر و رنگ دیگر است. ( 965) نقل و حشر هر چیزى از جنس خود او است و هر گله شبانى مناسب خود دارد . ( 966) در روز محشر هر عرضى با صورت مخصوص همىآید و هر عرض بنوبه خود بصورتى ظاهر مىگردد. ( 967) بخودت نگاه کن آیا تو عرض نبودهاى تو نبودهاى که از جنبش دو نفر زوج و زوجه که براى غرض نفسانى بعمل مىآید بوجود آمدى؟.( 968) بخانهها و قصرها و کاشانهها نگاه کن اینها که اکنون وجود خارجى ثابت دارند قبلا در ضمیر مهندس بصورت تخیل و تفکر و افسانه بودند. ( 969) آن خانه زیبایى که سقف بلند و ساختمان موزون دارد و بنظر ما خوش آیند است. ( 970) همان عرض اندیشه که در مهندس بود اسباب و لوازم تهیه کرده از جنگل و بیشه درخت آورده و این عمارت از آن بوجود آمده. ( 971) اصل و مایه هر پیشهاى آیا جز عرض و اندیشه و خیال چیز دیگرى است؟. ( 972) بىغرضانه با جزاى جهان بنگر و ببین که از عرض بوجود آمدهاند.
توجه داریم که مولانا بحث دقیقی از حکمت آفرینش را بر زبان شاه و غلام او نهاده است که اَعراض و اعمال ظاهری ما، جوهر انسان را اصلاح میکند و حتی عَرَض به جوهر تبدیل میشود، اما این اعراض خاصّ زندگی این جهانی است و نقل نمیپذیرد. در این ابیات غلام به شاه میگوید: اگر این عبادات و اعمال عرضی نقل نپذیرد، عقل خداجو نومید میشود، زیرا روندگان طریق حق این اعمال را واسطه وصال میدانند. پس همین اعمال عرضی باید با ما به جهان دیگر نقل و در آنجا ارزیابی شود و اگر جز این باشد اعمال ما باطل و هرچه میگوییم بیهوده و هذیان است. غلام میگوید: این اعمال و اعراض حشر دارد، اما حشر آنها در قیامت به صورت کنونی آنها نیست؛ حشر آنها ایجاد دیگری است. در روز محشر به هر عَرَض صورتی مناسب آن داده میشود و جلوهْ آن صورتهای تازه، زمان و نوبت خاصی دارد. سپس مولانا میگوید: هر وجود عَرَضی حاصل یک جریان ذهنی یا یک اندیشه است. برای مثال، همآغوشی والدین جنبش با غرضی است که وجود تو عرض آن جنبش است یا یک ساختمان پدیدهای است عرضی که اندیشه مهندس ابزار ساختن آن را فراهم کرده و تیر و تختهْ آن را از بیشهها آورده است. (اصل این اعراض اندیشههای ماست.) یادآوری این نکته ضروری است که با وجود اهمیت اندیشهها، وجود ظاهری و عرضی هم جزو اصل و مایه هر پیشهای است.
پس عرضها هر چند از میان رفتنى است، لیکن پدید آمدن آنها سبب پیدایش جوهرى مىشود که ماندنى است.
توضیح اینکه حکماى قدیم مىگفتند، هر معلولى را در پدید آمدن چهار علت بایسته است: علت غائى، علت مادى، علت فاعلى، و علت صورى. علت غائى که انگیزه پدید آمدن معلول است، در اندیشه نخست است و در تحقُّق آخر. چنان که اگر کسى بخواهد خانهاى براى نشستن بسازد نخست اندیشه ساختن را در سر مىپروراند، سپس به تهیّه ابزار و آلتها بر مىخیزد، آن گاه از بنّا و کارگر کمک مىگیرد. سرانجام خانه ساخته مىشود، بدان صورت و شکل که در اندیشه بوده است. اما نشستن در خانه که علت غائى است و از نخست در ذهن سازنده بود پس از تحقیق آن سه علت حاصل مىشود. علت غائى که نخست در ذهن مهندس آمد، عرضى بود و از میان رفت، اما نتیجه آن عرض، خانه که جوهر است پدید گردید.
زاده از اندیشههاى خوب تو ولدان و حور زاده از اندیشههاى زشت تو دیو کلان
سِرِّ اندیشه مهندس بین شده قصر و سرا سِرِّ تقدیر ازل را بین شده چندین جهان
واقفى از سرّ خود از سِرِّ سِر واقف نهاى سِرِّ سِر همچون دل آمد سِرِّ تو همچون زمان
(دیوان کبیر، ب 20436- 20438)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |