اگر آن که خواهى نیستى بارى بدان ننگر که کیستى . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(116)
جمعه 93 آذر 14 , ساعت 11:21 صبح  

حکمت آفرینش وعلت غائی آن(1)

( 961)گفت: شاها بی‌قنوط عقل نیست

 

گر تو فرمایی عرض را نقل نیست

( 962)پادشاها جز که یاس بنده نیست

 

گر عرض کان رفت باز آینده نیست

( 963)گر نبودى مر عرض را نقل و حَشر            

 

فعل بودى باطل و اقوال فَشر

( 964)این عرض‌ها نقل شد لون دگر

 

حشر هر فانی بود کون دگر

( 965)نقل هر چیزی بود هم لایقش

 

لایق گله بود هم سایقش

( 966)وقت محشر هر عرض راصورتی ‌است

 

صورت هر یک عرض را نوبتی ‌است

( 967)بنگر اندر خود نه تو بودی عرض

 

جنبش جفتی و جفتی با غرض

( 968)بنگر اندر خانه و کاشانه‌ها

 

در مهندس بود چون افسانه‌ها

( 969)آن فلان خانه که ما دیدیم خوش

 

بود موزون صفّه و سقف و درش

( 970)از مهندس آن عرض، و اندیشه‌ها

 

آلت آورد و ستون از بیشه‌ها

( 971)چیست اصل و مایه‌ هر پیشه‌ای

 

جز خیال و جز عرض اندیشه‌ای

( 972)جمله اجزای جهان را بی‌غرض

 

در نگر حاصل نشد جز از عرض

قُنُوط: نومیدى.

حَشر: گرد آوردن. بر انگیختن، بر انگیخته شدن.

فَشر: هذیان، بى‏هوده :

          این چه ژاژست این چه کفر است و فشار             پنبه‏اى اندر دهان خود فشار

1728 / د / 2

کَون: هستى، هست شدن.

سایق: یعنی شُبان، راننده.

وقت محشر هر عرض راصورتی ‌است: اشاره به آیه شریفه در سوره نجم است« وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏ ثُمَّ یُجْزاهُ اَلْجَزاءَ اَلْأَوْفى‏» یعنى البته بزودى سعى و عمل خود را خواهد دید و باو پاداش کافى خواهند داد.[1]

نوبت: مجال، وقت.

 عرض بودن...: پدید شدن فرزند از گرد آمدن مادر و پدر چنان که توضیح داده شد از مقوله عرض است و از میان رفتنى.

با غرض: داراى قصد.

صُفَّه: ایوان، ایوان مُسَقَّف، پیش دالان.

( 961) غلام گفت پادشاها اینکه فرمودى عرض قابل نقل نیست عقل را ناامید مى‏سازد. ( 962) اگر هر عرض که رفت باز- گشتى براى آن نباشد بندگان بکلى مأیوس خواهند شد. ( 963) اگر عرض قابل نقل نبوده و حشرى براى آن نبود فعل و قول بکلى پوچ و باطل بود. ( 964) این عرضها فانى نمى‏شوند بلکه منتقل شده برنگ دیگرى جلوه مى‏کنند و حشر هر فانى عبارت از کون دیگر و رنگ دیگر است‏. ( 965) نقل و حشر هر چیزى از جنس خود او است و هر گله شبانى مناسب خود دارد . ( 966) در روز محشر هر عرضى با صورت مخصوص همى‏آید و هر عرض بنوبه خود بصورتى ظاهر مى‏گردد. ( 967) بخودت نگاه کن آیا تو عرض نبوده‏اى تو نبوده‏اى که از جنبش دو نفر زوج و زوجه که براى غرض نفسانى بعمل مى‏آید بوجود آمدى؟.( 968) بخانه‏ها و قصرها و کاشانه‏ها نگاه کن این‏ها که اکنون وجود خارجى ثابت دارند قبلا در ضمیر مهندس بصورت تخیل و تفکر و افسانه بودند. ( 969) آن خانه زیبایى که سقف بلند و ساختمان موزون دارد و بنظر ما خوش آیند است‏. ( 970) همان عرض اندیشه که در مهندس بود اسباب و لوازم تهیه کرده از جنگل و بیشه درخت آورده و این عمارت از آن بوجود آمده‏. ( 971) اصل و مایه هر پیشه‏اى آیا جز عرض و اندیشه و خیال چیز دیگرى است؟. ( 972) بى‏غرضانه با جزاى جهان بنگر و ببین که از عرض بوجود آمده‏اند.

توجه داریم که مولانا بحث دقیقی از حکمت آفرینش را بر زبان شاه و غلام او نهاده است که اَعراض و اعمال ظاهری ما، جوهر انسان را اصلاح می‏‏کند و حتی عَرَض به جوهر تبدیل می‏‏شود، اما این اعراض خاصّ زندگی این جهانی است و نقل نمی‏‏پذیرد. در این ابیات غلام به شاه می‏‏گوید: اگر این عبادات و اعمال عرضی نقل نپذیرد، عقل خداجو نومید می‏‏شود، زیرا روندگان طریق حق این اعمال را واسطه وصال می‏‏دانند. پس همین اعمال عرضی باید با ما به جهان دیگر نقل و در آن‌جا ارزیابی شود و اگر جز این باشد اعمال ما باطل و هرچه می‏‏گوییم بیهوده و هذیان است. غلام می‏‏گوید: این اعمال و اعراض حشر دارد، اما حشر آنها در قیامت به صورت کنونی آنها نیست؛ حشر آنها ایجاد دیگری است. در روز محشر به هر عَرَض صورتی مناسب آن داده می‏‏شود و جلوهْ آن صورت‌های تازه، زمان و نوبت خاصی دارد. سپس مولانا می‏‏گوید: هر وجود عَرَضی حاصل یک جریان ذهنی یا یک اندیشه است. برای مثال، هم‌آغوشی والدین جنبش با غرضی است که وجود تو عرض آن جنبش است یا یک ساختمان پدیده‌ای است عرضی که اندیشه مهندس ابزار ساختن آن را فراهم کرده و تیر و تختهْ آن را از بیشه‏ها آورده است. (اصل این اعراض اندیشه‏های ماست.) یادآوری این نکته ضروری است که با وجود اهمیت اندیشه‏ها، وجود ظاهری و عرضی هم جزو اصل و مایه هر پیشه‌ای است.

پس عرضها هر چند از میان رفتنى است، لیکن پدید آمدن آنها سبب پیدایش جوهرى مى‏شود که ماندنى است.

توضیح اینکه حکماى قدیم مى‏گفتند، هر معلولى را در پدید آمدن چهار علت بایسته است: علت غائى، علت مادى، علت فاعلى، و علت صورى. علت غائى که انگیزه پدید آمدن معلول است، در اندیشه نخست است و در تحقُّق آخر. چنان که اگر کسى بخواهد خانه‏اى براى نشستن بسازد نخست اندیشه ساختن را در سر مى‏پروراند، سپس به تهیّه ابزار و آلتها بر مى‏خیزد، آن گاه از بنّا و کارگر کمک مى‏گیرد. سرانجام خانه ساخته مى‏شود، بدان صورت و شکل که در اندیشه بوده است. اما نشستن در خانه که علت غائى است و از نخست در ذهن سازنده بود پس از تحقیق آن سه علت حاصل مى‏شود. علت غائى که نخست در ذهن مهندس آمد، عرضى بود و از میان رفت، اما نتیجه آن عرض، خانه که جوهر است پدید گردید.

          زاده از اندیشه‏هاى خوب تو ولدان و حور             زاده از اندیشه‏هاى زشت تو دیو کلان‏

          سِرِّ اندیشه مهندس بین شده قصر و سرا             سِرِّ تقدیر ازل را بین شده چندین جهان‏

          واقفى از سرّ خود از سِرِّ سِر واقف نه‏اى             سِرِّ سِر همچون دل آمد سِرِّ تو همچون زمان‏

(دیوان کبیر، ب 20436- 20438)



[1] - سوره نجم، آیه40 -41


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 311 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401423 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]