( 973)اول فکر آخر آمد در عمل |
|
بنیت عالم چنان دان در ازل |
( 974)میوهها در فکر دل اول بود |
|
در عمل ظاهر به آخر میشود |
( 975)چون عمل کردی شجر بنشاندی |
|
اندر آخر حرف اول خواندی |
( 976)گرچه شاخ و برگ و بیخش اول است |
|
آن همه از بهر میوه مرسل است |
( 977)پس سری که مغز آن افلاک بود |
|
اندر آخر خواجهْ لولاک بود |
اول فکر:یعنی آنچه در آغاز به صورت فکر بود. در مثل است «أوَّلُ الفِکرِ آخِرُ العَمَلِ.»[1] و این بدان معنى است که علت غائى نخست در اندیشه پدید مىآید ولى تحقق آن پس از سه علت دیگر است.
بِنیَت: بِنیَه، بنا، نهاد.
فکر دل: اندیشه.
در آخر حرف اول خواندن: به اندیشه نخستین رسیدن. اندیشه نخستین را تحقق بخشیدن.
مُرسَل: فرستاده. در اینجا کنایه از پدید شده است. این چهار بیت بیان علل چهارگانه است به اختصار، و توضیح آن گذشت.
از بهر میوه مرسل است: یعنی به دلیل میوهْ فرستاده ایجاد شده است.
سِر: سِرّ. در لغت به معنى راز، پوشیده. و در اینجا به معنى غرض است (غرض از آفرینش جهان).
مغز: حقیقت.
اندر آخر خواجهْ لولاک بود :اشاره به حدیث قدسى دارد که پروردگاربه حضرت پیامبر(ص)خطاب میکند: «لولاک لما خلقتُ الافلاک»[2] ای پیامبر، اگر تو نبودی و یا اگر به خاطر تو نبود آسمانها را خلق نمیکردم.
( 973) فکر هر چیز اول پیدا مىشود و همان فکر دست و پا را بکار وادار مىکند و بالاخره در مرحله عمل آخر همه همان فکر پیدا مىشود و بناى عالم در ازل بهمین نحو بوده است. ( 974) میوهها در مرحله فکر اولین مقصود است و در مرحله عمل در آخر کار ظاهر مىشوند. ( 975) وقتى کار کردى و درخت نشاندى مطلوب اولى خود را در آخر پیدا مىکنى. ( 976) اگر چه شاخ و بن و برگش اول ظاهر مىشود ولى همه اینها براى میوه بوجود آمده بودند و مقدمه وجود او بودند. ( 977) پس آن سرى که مفرش افلاک به آن عظمت بودند در آخر کار فقط براى پیدایش خواجه لولاک محمد (ص ع) بوده .
مولانا درابیات پیشین بدین نکته اشاره داشت که غرض از پدید آمدن عرض جوهر مقصود است. عرضها پى در پى از میان مىرود تا آن جوهر پدید آید و مثال این نکته را آمیزش زن و مرد براى وجود فرزند و کشتن تخم نهال براى به دست آوردن میوه بیان کرد.
مولانا می گوید: هرچیزی در آغاز به صورت فکر واندیشه بود. سپس به مرحله عمل درآمد ودر عالم، بنیان هزچیز در ازل چنین بوده است. با عنایت به همین مطلب ،مولانا به جوهر آفرینش جهان در اراده حضرت حق اشاره مىکند. و آن وجود خلاصه کاینات رسول اکرم (ص) است که در حدیث آمده است «اگر تو نبودى این چرخها را نیافریدمى.» به باور مولانا همه جهان عرض اند و آن که جوهر اصلى است خلیفة اللَّه، پیمبر آخر زمان است. نجم الدین دایه در این باره چنین نویسد: «بدان که مبدأ مخلوقات و موجودات ارواح انسانى بود و مبدأ ارواح انسانى روح پاک محمدى بود علیه الصلاة و السلام. چنان که فرمود «أوَّلُ ما خَلَقَ اللَّهُ تَعالَى رُوحِى» و در روایتى دیگر «نورى». چون خواجه علیه الصلاة و السلام زبده و خلاصه موجودات و ثمره شجره کاینات بود که «لَولاکَ لَما خَلَقتُ الأَفلاکَ»، مبدأ موجودات هم او آمد و جز چنین نباید که باشد زیرا که آفرینش بر مثال شجرهاى است و خواجه علیه الصلاة و السلام ثمره آن شجره، و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد.»[3] سپس چنین نتیجه می گیردکه وجود انسان کامل علت غائی نظام آفرینش بوده است، او میگوید: مغز و علت اصلی آفرینش افلاک راز وجود محمد(ص)، خواجهْ لولاک است، هرچند که او در هنگام آفرینش افلاک نبوده و در آخرالزمان ظهور کرده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |