( 986)گفت شاهنشه چنین گیرالمراد |
|
این عرضهای تو یک جوهر نزاد |
( 987)گفت مخفی داشتست آن را خرد |
|
تا بود غیب این جهان نیک و بد |
( 988)زآن که گر پیدا شدی اشکال فکر |
|
کافر و مؤمن نگفتی جز که ذکر |
( 989)پس عیان بودی نه غیب ای شاه این |
|
نقش دین و کفر بودی بر جبین |
( 990)کی در این عالم بت و بتگر بدی |
|
چون کسی را زَهره تسخر بدی |
( 991)پس قیامت بودی این دنیای ما |
|
در قیامت کی کند جرم و خطا |
( 992)گفت شه پوشید حق پاداش بد |
|
لیک از عامه نه از خاصان خود |
( 993)گر به دامی افکنم من یک امیر |
|
از امیران خفیه دارم نه از وزیر |
( 994)حق به من بنمود پس پاداش کار |
|
وز صورهای عملها صد هزار |
( 995)تو نشانی ده که من دانم تمام |
|
ماه را بر من نمیپوشد غمام |
( 996)گفت پس از گفت من مقصود چیست |
|
چون تو میدانی که آنچه بود چیست |
چنین گیر: یعنی فرض کن که چنین باشد.
المُراد: چنین گیر، این سان فرض کن.
خرد: عقل کلّ مراد است.
اشکال فکر: کنایت از جوهرى که در آن عالم تحقق مىیابد. پاداش کردهها، یاهمان صوَر مِثالی است که خود از اندیشهْ بودن هرچیز پیدا می شود.
ذِکر: یاد خدا.
تَسخَر: ریشخند.
کى: چه کس، چه کسى.
خُفیَه: پنهان، نهان.
صُوَرها: چنان که مىدانیم، صور جمع صورت است در عربى، و در فارسى مفرد است چرا که فارسى براى صیغه جمع پسوند خاص دارد. پیشینیان بدین نکته واقف بودند، و جمعهاى عربى را به صورت مفرد به کار مىبردند.
غَمام: به معنای ابر و در اینجا اشاره به عوامل و عللی است که حجاب دیدن حقیقت میشود، اما دید باطنی مردان حق را نمیپوشاند.
( 986) شاه گفت فرض مىکنم مطلب همین است که تو مىگویى ولى این عرضهاى تو حتى یک جوهر هم آشکار نکرده و ظاهر ننموده است. ( 987) غلام گفت خرد آن را پنهان داشته تا نیک و بد از این جهان پنهان بماند. ( 988) براى اینکه اگر شکلهاى فکر در خارج آشکارا دیده مىشد کافر و مؤمن همگى ذکر مىگفتند و جرئت خطا نداشتند. ( 990) و در این عالم بت و بت پرست و بت تراش نبود و کسى جرئت تمسخر و زشت کارى نداشت. ( 991) بنا بر این دنیا بواسطه آشکار شدن نتیجه اعمال بقیامت بدل مىشد و در قیامت چه کسى جرئت جرم و خطا دارد. ( 992) شاه گفت بلى خداوند پاداش بدى را پوشیده داشته ولى از عامه نه از خاصان خودش. ( 993) من اگر امیرى را بدام افکنم آن را از امیران پنهان مىدارم نه از وزیر خود که محرم راز من است. ( 994) خداى تعالى پاداش بسى از کارها را در صور عملها بمن نشان داده است که عده آنها بصد هزار مىرسد. ( 995) تو یک نشانى بده که من کاملا بدانم و بشناسم و بدان که ابر نمىتواند از من ماه را پنهان دارد. ( 996) غلام گفت اکنون که تو همه چیز را مىدانى از گفتن من مقصود چیست؟.
شاه به غلام نیکخو میگوید: اگر قبول کنیم که مراد و مقصود همان است که تو میگویی, که اعراض قابل نقل باشد و حتی از اعراض جوهر پدید آید، پس چرا این عرضهای تو یک جوهر پدید نیاورد؟ یعنی این همه ستایش تو از نیکیهای عرضی و ظاهری، کدام حاصل روحی و معنوی را داده است؟ غلام میگوید: عقل کل آن جوهر را مخفی و پنهان داشته تا جهان نیک و بد در جهان ما مستور بماند. جهان نیک و بد همان جهان آخرت است، زیرا اگر حقیقت برای همه قابل رؤیت میشد؛ کافران هم ذکر حق میگفتند و کفر و بتپرستی و بتگری نبود و کسی جرئت نداشت که مردان حق را بیازارد یا دست بیندازد. در چنان شرایطی، نظام این جهان درهم میریخت و دنیا مانند قیامت میشد و دیگر نه گناهی صورت میگرفت و نه کار خیری نه خوفی بود و نه رجایی. مولانا میگوید: البته این پوشیدهبودن عالم پاداش و جزا برای عموم مردم است نه برای مردان حق؛ آنها باطن را میبینند و از روابط اعراض و جوهرها و صُوَر مثال و اندیشهها آگاهاند. برای مثال، اگر من بخواهم یکی از فرماندهانم را به بند اسارت و حبس کشم، این قصد را از دیگر فرماندهان مخفی میدارم نه از وزیر . غلام میگوید: من هم همین را میگویم: حقیقت عالم پنهان است، اما نه از چشم حقیقتبین تو.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |