برترینِ اعمال، دوستی در راه خدا و دشمنی درراه خداست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(132)
سه شنبه 93 آذر 25 , ساعت 3:17 عصر  

مقام عزّت و جلال انسانی(2)


( 1111)مشرق او نسبت ذرات او

 

نه بر آمد نه فرو شد ذات او

( 1112)ما که واپس ماند ذرات وی‌ایم

 

در دو عالم آفتابی بی فی‌ایم

( 1113)باز گرد شمس می‌گردم عجب

 

هم ز فر شمس باشد این سبب

( 1114)شمس باشد بر سبب‌ها مطلع

 

هم ازو حبل سبب‌ها منقطع

( 1115)صد هزاران بار ببریدم امید

 

از که از شمس این شما باور کنید

مشرق او: مشرق آفتاب معنوى، موجوداتى است که در جهان است، و اگر نور آن آفتاب نباشد آن موجودات معدوم‏اند.

نسبت ذرات او: یعنی نسبت حضرت حق با ذرات؛ رابطهْ او با اجزای عالم.

فئ : یعنی سایه.

آفتاب بى‏فى: که طلوع و غروب ندارد.

شمس: تعبیری از ذات حق است.

واپس ماند: مانده، ناقص، بى‏ارزش. (اشاره به خود مى‏کند.)

سبب: وسیلت. و مقصود جست و جویى است که در طالب دیده مى‏شود، این جست و جو از برکت جاذبه مطلوب است. و چون توجهى کند، سالک را از دیگر چیزها مى‏برد و به خود متوجه مى‏سازد.

حَبل: ریسمان.

مُنقَطع: بریده.

 ( 1111) مشرق او فقط نسبتى است که ذرات متعلق باو با او داشته و با نور او روشن شده‏اند ولى ذات او نه از مشرقى بر مى‏آید و نه بمغربى فرو مى‏رود. ( 1112) ما که واپس مانده ذرات اوییم در هر دو جهان آفتاب بى‏سایه هستیم‏. ( 1113) عجب است باز من بى‏اختیار گرد شمس مى‏گردم؟. این سبب هم که مرا با شمس متصل مى‏کند از فرو جمال شمس است‏. ( 1114) آرى شمس بر تمام سببها آگاه و رشته آنها در دست او است و در عین حال رشته اسباب از او بریده شده و هیچ سببى باو رهبرى نتواند کرد؟.( 1115) من صد هزار مرتبه مأیوس شده و امیدم قطع گردید از چه کسى مأیوس شدم؟ از شمس این سخن را از من بپذیرید و باور کنید

حضرت حق، در رابطه‌ای که با اجزای هستی دارد، همیشه طالع است. باز کسی که برخودار از این مشرق الهی است، می‌گوید: ما که کم ارزش‌ترین ذراتی هستیم که نور خدا بر ما می‌تابد، با این حال، همیشه می‌درخشیم و هیچ چیز بر ما سایه نمی‌افکند. مولانا می‌گوید: شگفتا که من دوباره گرداگرد خورشید حقیقت می‌چرخم! سبب این کار نیز همان شکوه و جلال خورشید حقیقت است. این خورشید، بر همهْ اسباب آگاه است و در عین‌حال نیز ریسمان اسباب، گاهی از آن خورشید گسسته می‌شود؛ زیرا پروردگار، هم سبب‌ساز است و هم سبب‌سوز. مولانا می‌گوید: من هم یک ذرّهْ ناچیز هستی مطلقم و با این حال، گرد هستی مطلق می‌گردم و این گردش هم از شکوه و جلال حضرت حق است که ذرّات خود را در گرد خود به گردش می‌آورد. مولانا می‌گوید: بارها من از عنایت حق امید بریده‌ام، اما این قطع امید، امید مرا از او غافل نکرده است؛ زیرا نومیدی من هم مانند هر کار دیگرم فعل حق است و چون فعل حق است، پیوند مرا از حق نمی‌برد.حاصل کلام اینکه مؤثر اصلى در جهان خداست. آن که دیده بینا دارد، اثر قدرت او را در همه چیز، از جمله در حرکت تن مى‏بیند و آن که در دیدن چنین قدرت ناتوان است در پى این و آن است.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 596 بازدید
بازدید دیروز: 528 بازدید
بازدید کل: 1401030 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]