( 1116)تو مرا باور مکن کز آفتاب |
|
صبر دارم من و یا ماهی ز آب |
( 1117)ور شوم نومید نومیدی من |
|
عین صنع آفتاب است ای حسن |
( 1118)عین صنع از نفس صانع چون برد |
|
هیچ هست از غیر هستی چون چرد |
( 1119) لیک اسبِ کور، کورانه چرد |
|
می نبیند روضه را ، زآن است رَد |
( 1120)جمله هستیها ازین روضه چرند |
|
گر براق و تازیان ور خود خرند |
( 1121)وانکه گردشها از آن دریا ندید |
|
هر دم آرد رو به محرابی جدید |
( 1122)او ز بحر عذب آب شور خورد |
|
تا که آب شور او را کور کرد |
( 1123)بحر میگوید به دست راست خور |
|
ز آب من ای کور تا یابی بصر |
( 1124)هست دست راست اینجا ظن راست |
|
کو بداند نیک و بد را کز کجاست |
( 1125)نیزهگردانی است ای نیزه که تو |
|
راست میگردی گهی گاهی دوتو |
( 1126)ما ز عشق شمس دین بی ناخنیم |
|
ورنه ما آن کور را بینا کنیم |
صنع: کار، عمل.
چریدن: استعاره از بهره گرفتن، نیرو یافتن.
روضه: باغ،در این جا هستی مطلق است که جملهْ هستیها از آن، هستی دارند
براق: مرکبى که رسول (ص) در شب معراج بر آن نشست.
تازیان: (جمع تازى) اسبان عربى، اسبان تند رو.
براق و تازى: استعاره از مردان حق است.
خر: آنان که قدرت درک حقیقت ندارند، که حیات حیوانى دارند نه روح انسانى.
دریا: استعاره از قدرت حق تعالى که متصرف در عالم است و حرکت هر چیز از اوست.
محراب: استعاره از کسانى است که نادانان آنان را کامل و صاحب قدرت مىپندارند.
بحر: دریای حق است.
عَذب: گوارا.
از بحر عذب آب شور خوردن: از خدا رو گرداندن و به سببهاى ظاهرى توجه کردن.
دست راست: استعاره از آگاهى و بصیرت.
به دست راست خوردن: استعاره از تفحص کردن و از روى علم در کارى در شدن، و در آن اشاره است به حدیث نبوى «إنَّ النَّبِیَّ (ص) قالَ لِیَأکُل اَحَدُکُم بِیَمِینِه وَ یَشرَب بِیمینهِ وَ لیُعطَ بِیَمِینِه فَإنَّ الشَّیطانَ یَأکُلُ بِشِمالِه وَ یَشرَبُ بشَمالِه وَ یُعطِى بِشِمالِه وَ یأخُذ بشماله».[1] چنان که اگر خورنده با دست راست خورد از گزند شیطان در امان است. طالب اگر با علم در پى هدایت رود گمراه نخواهد گشت.
ظنّ راست: مقصود علم است، نه ظن به معنى لغوى آن.
نیزه گردان: استعاره از مؤثر و متصرف در عالم.
پس یقین در عقل هر داننده هست اینکه با جنبنده جنباننده هست
گر تو او را مىنبینى در نظر فهم کن آن را به اظهار اثر
تن به جان جنبد نمىبینى تو جان لیک از جنبیدن تن جان بدان
155- 153 / د /4
بىناخن: ناتوان، بىقدرت. و در این بیت کنایه از عالم استغراق است، و محو بودن در وجود شمس دین.
کور: استعاره از گمراهى که راه حقیقت را نمىبیند. آن که در بیتهاى بالا وصف او کرد و گفت از دریاى گوارا آب شور خورد تا کور شد.
تو هرگز باور نکن که من برفراق خورشید و جدایی از آن، میتوانم صبر کنم و یا ماهی، بتواند بر جدایی آب صبر کند. حیات معنوی من نیز به آن خورشید حقیقت بسته است و نمیتوانم از آن جدا شوم. چگونه ذات مصنوع، میتواند از صانع جدا شود؟ همهْ موجودات، از باغ فیوضات ربّانی فیض میبرند. چه هستیهای آگاه از حقیقت و چه آنها که ناآگاهند. ناآگاهان، مانند اسپ کور، کورانه میچرند و حقیقت و هستی مطلق را نمیبینند. اینها که کورانه میچرند و گردشهای دریای حق و امواج آن را نمیبینند، اگر در جستوجوی خدا باشند، باز هر دم روی به محراب تازهای میکنند و از هیچ راهی به خدا نمیرسند. آب شیرین دریای حق، برای آنها آب شور میشود و کورشان میکند. مولانا میگوید: برای آنکه این آب بر تو شیرین و گوارا شود، با دست راست بخور؛ دست راست، بهمعنای گمان نیکو داشتن به پروردگار است. کسی که ایمان و ظنّ راست ندارد، به خدا راه پیدا نمیکند. مولانا میگوید: اگر من از عشق شمسالدین بیقرار نبودم، کسانی را که کوری باطن دارند، درمان میکردم. اما اینک از من عاشق کاری ساخته نیست و دیگری باید این کار را بکند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |