جدال تدبیر را ویران کند . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(140)
جمعه 93 دی 5 , ساعت 6:0 عصر  

( 1181) تا که نفریبد شما را شکل من

 

نقل من نوشید پیش از نقل من

( 1182) ای بسا کس را که صورت راه زد

 

قصد صورت کرد و بر الله زد

( 1183) آخر این جان با بدن پیوسته است

 

هیچ این جان با بدن مانند هست

( 1184) تاب نور چشم با پیه است جفت

 

نور دل در قطرهْ خونی نهفت

( 1185) شادی اندر گرده و غم در جگر

 

عقل چون شمعی درون مغز سر

( 1186) این تعلق‌ها نه بی کیف است و چون

 

عقل‌ها در دانش چونی زبون

فریفتن شکل: فریب ظاهر خوردن. چنان که مشرکان مکه چون رسول (ص) را مى‏دیدند مى‏گفتند: «ما لِهذَا اَلرَّسُولِ یَأْکُلُ اَلطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی اَلْأَسْواقِ: این فرستاده را چه افتاده است که مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود.» [1]

 نُقل نوشیدن: استعاره از بهره گرفتن از دانش. چنان که امیر مؤمنان (ع) مى‏فرمود: «أیُّهَا النَّاسُ سَلُونِى قَبلَ أَن تَفقِدُونى: مردم، از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید».[2]

نَقل: مردن، از این جهان رستن.

راه زدن: فریفتن، به اشتباه انداختن، از راه بردن.

بَر أَللّه زدن: کنایه از عاصى شدن به خدا، و خدا را به خشم آوردن.

          حق از آن پیوست با جسمى نهان             تاش آزارند و بینند امتحان‏

          بى‏خبر کآزارِ این آواز اوست             آب این خم متصل با آب جوست‏

2520- 2519 / د / 1

تاب نور چشم: چنان که امیر مؤمنان على (ع) فرماید: «اِعجَبُوا لِهذَا الإنسانِ یَنظُرُ بِشَحمٍ وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحمٍ وَ یَسمَعُ بِعَظمٍ وَ یَتَنَفَّسُ مِن خَرمٍ: از این انسان شگفتى گیرید با پیه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گوید و با استخوان مى‏شنود و از شکافى دم بر مى‏آرد.»[3]

          نور را با پیه خود نسبت نبود                       نسبتش بخشید خلاّق ودود

          آدم است از خاک کى ماند به خاک             جِنّى است از نار بى‏هیچ اشتراک‏

2406- 2405 / د /4

قطرهْ خون : یا سویدا، نقطه‌ای است که به اعتقاد عارفان، مرکز محبت و معرفت است.

نهفت: نهفته، پنهان.

گُرده: قلوه.

غم در جگر: پزشکان قدیم اندوه و غم را ناشى از بیمارى جگر مى‏دانستند.

تَعَلُّق: بستگى.

بى‏کیف و چون: کیف یکى از نه مقوله اعراض است. و در تعریف آن گفته‏اند هیأتى است که مقتضى قسمت و نسبت نیست. «بى‏کیف و چون» در این بیت، یعنى حقیقت آن را درک نمى‏توان کرد.

 ( 1181) براى اینکه شکل من شما را فریب ندهد پیش از آن که سخنان مرا بپذیرید شیرینى مرا بچشید. ( 1182) صورت بسى از مردمان را گمراه کرده و بخیال صورت ظاهر بر علیه او قیام کرده ولى در واقع با خدا ستیزه کرده است. ( 1183) ببینید جان ببدن پیوسته ولى آیا این دو هیچ بهم شباهت دارند؟ ( 1184) تابش نور چشم با پیه قرین بوده و نور دل در قطره خونى نهفته است‏ ( 1185) شادى در پشت سر و غم در جگر و عقل چون شمع فروزانى در مغز سر است‏ ( 1186) این تعلقها به چه کیفیت و چگونه است؟ عقل از فهم آن عاجز است‏.

در ابیات پیشین، صحبت از این بود که فنای ما سبب بقای ماست؛ همان‌طور که آب و خاک، وقتی که وجود خاکی و آبی آنها از میان برود، گیاه و گل پدید می‌آید؛ در گیاه آب و خاک هست، اما نه به صورت این آب و خاک؛ در این‌جا مولانا می‌خواهد بگوید: همان‌طور که آب و خاک، با گیاه یک رابطهْ ناپیدا دارند، میان هستی ما و هستی حق نیز پیوندی هست که به شکل و صورت ظاهر انسان و به وجود مادی او ربط ندارد و شما ای دوستان! برای آن‌که شکل من، شما را نفریبد، باید حقایقی را که می‌گویم دریابید و اسیر الفاظ و نقل من نشوید. با این حال، عاشقان صورت و شکل هم ممکن است راهی به خدا بیابند. مولانا برای توضیح بیشتر می‌گوید: بافت‌های پیه و چربی دید ندارد، اما در چشم، همین بافت‌ها با بینایی همراه می‌شود. ویا چنان که مى‏دانیم زنده جان دارد، اما آن چه از زنده مى‏بینیم تن است، و از آثارى که جان در تن مى‏نهد هستى را در مى‏یابیم.آثارى که از جان در تن پدید مى‏گردد یا خاصیتهایى که از اعضا ظاهر مى‏شود هر یک کیفیتى از آن خود دارد لیکن عقلهاى ما آن چگونگى را در نمى‏یابد.

  جان کلام مولانا این است که این عواطف و ذهنیات ما، در ظاهر، هیچ رابطهْ خاصی با جگر یا کلیه یا مغز نباید داشته باشند، اما دارند و ما از کیفیت این رابطه‌ها بی‌خبریم و نمی‌توان گفت که این رابطه‌ها کیفیت و چگونگی ندارد. عقل ما در شناخت این چگونگی درمانده است.

          تن ز جان و جان ز تن مستور نیست             لیک کس را دید جان دستور نیست‏

8 / د /1



[1] - سوره فرقان،آیه 7

[2] - (نهج البلاغه، خطبه 189)

[3] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 8)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 90 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401716 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]