باید آتش شهوت و غضب را با مدد انفاس اولیاءالله خاموش ساخت(دنباله)
( 1260)حسّ و فکر تو همه ازآتشست |
|
حسّ شیخ و فکر او نورخوش است |
( 1261)آب نور او چو بر آتش چکد |
|
چک چک از آتش بر آید برجهد |
( 1262)چون کند چکچک تو گویش مرگ و درد |
|
تا شود این دوزخ نفس تو سرد |
( 1263)تا نسوزد او گلستان تو را |
|
تا نسوزد عدل و احسان تو را |
( 1264)بعد از آن چیزی که کاری بر دهد |
|
لاله و نسرین و سیسنبر دهد |
( 1265)باز پهنا میرویم از راه راست |
|
باز گرد ای خواجه راه ما کجاست |
( 1266)اندر آن تقریر بودیم ای حسود |
|
که خرت لنگ است و منزل دور زود |
( 1267)سال بیگه گشت وقت کشت نی |
|
جز سیهرویی و فعل زشت نی |
( 1268)کرم در بیخ درخت تن فتاد |
|
بایدش برکند و در آتش نهاد |
حس و فکر تو: یعنی حواس و افکاری که ما را به دنیا و زندگی مادی مشغول میدارد و از آتش است.
حس و فکر شیخ: نوری است که این آتش را خاموش میکند «نورکم اطفاء نار الکافرین»؛
چِک چِک: (اسم صوت) صدای جرقه آتش است یا صدایی که پس از ریختن آب از چوبهای نیم سوخته برمیخیزد .
سِیسَنبَر: سوسنبر، سبزى باشد میان نعنا و پونه ، نعناع طبى[1]
پهنا رفتن: کنایه از دور شدن از مقصد. چه، آن که خواهد زودتر به منزل رسد باید راه راست را پیش گیرد و آن که به پهنا رود از مقصد دور مىافتد. و مقصود این است که از آن چه در پى بیان آن بودیم باز ماندیم و به مطلب دیگرى پرداختیم.
اى حسود: مولانا در خلال مثنوى فراوان به تعریض و تصریح از حسودان گله کرده است و پیداست که مخاطب او کسانى هستند که بر عارفان حقیقى رشک مىبرند، و اقبال مردم به آنان موجب حسدشان مىشود.
زود: اسم است به معنى فعل.
سال بىگه شدن: عمر به پایان رسیدن.
وقت کشت نبودن: استعاره از مجال توبه و عبادت تنگ گردیدن.
کرم در بیخ درخت تن فتادن: استعاره از هوا و هوس غلبه کردن.
در آتش نهادن: استعاره از ریاضت کشیدن و به عبادت پرداختن.
( 1260) حس تو و فکر تو همگى از آتش و حس و فکر شیخ از نور رحمت است . ( 1261) وقتى آب نور او بروى آتش بچکد صداى جغ جغ از آتش بر آمده بناى جست و خیز مىگذارد . ( 1262) وقتى از نفس تو صداى جغ جغ آمد تو در جواب او بگو درد. مرگ. ساکت باش. تا وقتى که دوزخ نفس تو سرد شود . ( 1263) باید این کار را بکنى تا آتش نفس گلستان تو را نسوزاند و ریشه عدل و احسان را نکند . ( 1264) پس از آن هر چه بکارى سبز شده و بر مىدهد و گلستان تو پر از لاله و نسرین و سیسنبر مىگردد . ( 1265) باز داریم به پهنا راه مىرویم و از راه مستقیم منحرف شدیم بر گرد مقصد تو کجا بود و کجا مىرفتى؟ ( 1266) سخن در این بود که خر تو لنگ است و منزل بسیار دور . ( 1267) وقت زراعت گذشته و فصل کشت سپرى گشته و غیر رو سیاهى و کارهاى زشت براى تو باقى نمانده است . ( 1268) بیخ درخت عمر کرم خورده شده و وقت آن است که هیزم آن در آتش سوخته شود .
مولانا می گوید: آن مؤمنی که چشمه رحمت الهی است، مرد واصلی است که سیرتی بسان آب دارد. پس باید آتش شهوت و غضب را با مدد انفاس اولیاءالله خاموش ساخت. او میگوید: آتش نفست وقتی چک چک میکند، به او بگو مرگت باد تا بر اثر این نهیب، دوزخ نفست سرد شود. مبادا گلزار روح و گلستان تو، یعنی جنبه نورانی و ایمانی وجود که در آن عدل و احسان تو جای دارد، مورد حریق نفس قرار گیرد.
پس از آنکه آتش نفس را به نور ایمان خاموش کردی، خواهی دید که سوسنبر ـ که گیاهی است از تیره نعناع ـ با گلهای ارغوانی یا سرخ، در وجودت میروید.
مولانا میگوید: باز رشته کلام از دست رفت، و به کژراهه دچار شدیم، ما میخواستیم بگوییم: ای حسود! خرت لنگ است و مقصد دور، شتاب کن! سال بیگه شد؛ یعنی آخرین فرصت زراعت نیز همانند سال گذشته از دست میرود و اینک جز سیاهرویی و زشتکاری برای تو چیزی نمانده است. کرم نفس، ریشه درخت جسم را خورده است؛ باید آن درخت را برکند و به کام آتش افکند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |