راه رهایی از چاه دنیا، تمسک به حبل الله است(1)
( 1269)هین و هین ای راهرو بیگاه شد |
|
آفتاب عمر سوی چاه شد |
( 1270)این دو روزک را که زورت هست زود |
|
پیر افشانی بکن از راه جود |
( 1271)این قدر تخمی که ماندستت بباز |
|
تا بروید زین دو دم عمر دراز |
( 1272)تا نمردست این چراغ با گهر |
|
هین فتیلش ساز و روغن زودتر |
( 1273)هین مگو فردا که فرداها گذشت |
|
تا به کلی نگذرد ایام کشت |
( 1274)پند من بشنو که تن بند قوی است |
|
کهنه بیرون کن گرت میل نوی است |
( 1275)لب ببند و کف پر زر برگشا |
|
بخل تن بگذار و پیش آور سخا |
( 1276)ترک شهوتها و لذتها سخاست |
|
هر که در شهوت فرو شد برنخاست |
( 1277)این سخا شاخی است از سرو بهشت |
|
وای او کز کف چنین شاخی بهشت |
( 1278)عروة الوثقاست این ترک هوا |
|
برکشد این شاخ جان را بر سما |
( 1279)تا برد شاخ سخا ای خوبکیش |
|
مر تو را بالاکشان تا اصل خویش |
زورت هست: یعنی، هنوز چیزی از نیروی جسمی باقی است.
پیرافشانی: به معنای جُنب و جوش در روزگار پیری و صرف توانایی در راه حق و یا به معنی افشاندن و دور ریختن کهنگیها و دست به کار تازه زدن میباشد. نظیر آن چه حافظ سروده است:
اى دل شباب رفت و نچیدى گلى ز عمر پیرانه سر بکن هنرى ننگ و نام را
(دیوان حافظ)
مردن: خاموش شدن، به پایان رسیدن.
چراغ با گهر: استعاره از عمرو زندگی است؛
فتیله و روغن ساختن: کنایت از مهیّا شدن براى عبادت و امروز و فردا نکردن.
کهنه بیرن کن: یعنی دلبستگی دنیا را از خود دورکن.
نُوى: استعاره از عالم تجرّد و پیوستن به حق.
کف پُر زَر گشودن: استعاره از ترک لذتهاى جسمانى کردن و خود را در حق فنا کردن.
بخل تن: کنایه از تن را دوست داشتن، به تن علاقهمند بودن.
این سخا شاخى است: برگرفته است از حدیثى که خلاصه آن اینکه فراخ دستى درختى است از درختهاى بهشت و شاخهاى آن به دنیا سرازیر است هر که شاخى را بگیرد او را به بهشت برد و بخل شاخى است از درخت دوزخ که شاخهاى آن بدین جهان سرازیر است هر که شاخى را بگیرد او را به دوزخ برد. و به همین مضمون روایتى از امام هشتم (ع) در بحار الانوار آمده است.[1]
عروةالوثقی: رشته استوار پیوند مؤمنان با خداست. این تعبیر، اقتباس از آیه شریفه سوره بقره وسوره لقمان است که: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقى.»[2]؛ هر که روی آرد به خدا و نکوکار باشد، به دستگیره استوار چنگ زده است.» «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اَللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقى.»:
چشمه آن آب رحمت مؤمن است آب حیوان روح پاک محسن است
1253 2
سما: آسمان.
بالا کشان: قید بردن.
( 1269) هان اى راهرو وقت تنگ است و آفتاب عمر نزدیک بچاه مغرب است . ( 1270) این دو روزى که از عمر باقى مانده هر چه زودتر در آسمان مقصود پر افشانى کن . ( 1271) این عمر کمى که برایت باقى مانده تخم بکار تا از همین دو روزه عمر درازى بروید . ( 1272) تا این چراغ خاموش نشده هر چه زودتر فتیله و روغنش را آماده کن . ( 1273) نگو فردا زیرا فرداها گذشته و تو کارى نکردى تا بکلى ایام کشت تمام نشده بکار پرداز . ( 1274) پند مرا بشنو که تن یک مانع پر زورى است اگر عمارت نویى طالبى این بناى کهنه را ویران کن . ( 1275) لب فرو بند و دست بخشش را باز کن بخل تن را رها کرده سخاوت پیشه کن . ( 1276) ترک لذات و شهوات سخاوت است و هر کس که در شهوات فرو رفت هرگز از این غرقاب رهایى نخواهد یافت . ( 1277) این سخاوت که گفتیم شاخهاى از سرو بهشت است پس واى بر کسى که چنین شاخهاى را از دست بدهد [اشاره بحدیث نبوى که مىفرماید «السخاء شجرة من اشجار الجنة اغصانها مستدلیات فى الدنیا من اخذ غصناً منها قادته ذلک الغصن الى الجنة» یعنى سخاوت درختى از درختان بهشت است و شاخهاى آن در دنیا آویخته شده هر کس یکى از آن شاخها را بگیرد آن شاخه او را به بهشت مىکشد .] . ( 1278) ترک هوى همان عروت الوثقى است که در قرآن از آن نام برده شده و همان ریسمان محکم یا شاخه بهشتى است که جان را به آسمانها مىکشد . ( 1279) تا همان شاخ سخا تو را بالا برده و به اصل خویش رساند .
ای سالک! آگاه باش که روز به پایان رسیده و آفتاب عمر به سوی چاه افول نزدیک شده است: جود تو در این است که باقی مانده عمر را در راه خدا صرف کنی تا عمر دراز از بقاءالله به تو بدهند. پیش از پایان زندگی، آن را در راه حق بینداز. مگو فردا که بسی از این فرداها گذشت، همین باقی مانده عمر را باید کاری کرد. این مضمون متأثر از سخنان على (ع) است که می فرماید: «هم اکنون بندگان خدا که طناب مرگ بر گلو سخت نیست، روان آزاد است و وقت ارشاد باقى است، تنها در آسایش است و هنگام گرد آمدن و کوشش، و اندک زمانى دارید از ماندن و مجالى براى اراده کردن و فرصت براى توبت و فراخى براى عرض حاجت. بکوشید پیش از تنگى و در سختى به سر بردن و بیم داشتن و مردن.»[3]
مولانا، گذشتن از علایق مادی را به بخشندگی و سخاوت تعبیر میکند و علاقههای مادی و تن پروری را بخل میشمارد. سخاوتمندی شاخهای از سرو بهشت است، وای به حال کسی که چنین شاخهای را از دست بدهد. فرو نهادن هوی و شهوت دستگیره استواری است که روح انسان را به آسمان بالا میبرد. این حرکت سخاوتمندانه تو و گذشتن از علایق مادی و دلبستگیهای این جهانی، تو را بالا میبرد و به اصل خود میرساند. که همان، هستی مطلق (خداست) است.
[1] - احادیث مثنوى (ص 53) و(سفینة البحار، ج 1، ص 607)
[2] - سوره بقره، آیه 256و سوره لقمان، آیه 22
[3] - (نهج البلاغه، خطبه 83)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |