راه رهایی از چاه دنیا، تمسک به حبل الله است(3)
( 1289)اسب داند اسب را کو هست یار |
|
هم سواری داند احوال سوار |
( 1290)چشم حس اسب است و نور حق سوار |
|
بیسواره اسب خود ناید به کار |
( 1291)پس ادب کن اسب را از خوی بد |
|
ورنه پیش شاه باشد اسب رد |
( 1292)چشم اسب از چشم شه رهبر بود |
|
چشم او بیچشم شه مضطر بود |
( 1293)چشم اسبان جز گیاه و جز چرا |
|
هر کجا خوانی بگوید نی چرا |
( 1294)نور حق بر نور حس راکب شود |
|
آنگهی جان سوی حق راغب شود |
( 1295)اسب بی راکب چه داند رسم راه |
|
شاه باید تا بداند شاهراه |
چشم اسب...: استعاره از چشمهاى حسى که نور آنها از افاضه نور حق است. چنان که اگر سوارى اسب را رهبر نباشد آن اسب در بىراهه خواهد افتاد و بود که تباه شود. اگر نور الهى راهنماى آدمیان نباشد گمراه شوند که «مَنْ یَهْدِ اَللَّهُ فَهُوَ اَلْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً.»[1]
نور حق: استعاره از هدایت پروردگار و افاضهاى که به بنده کند آن گاه که جویاى هدایت شود.
نور حِس: عقلهاى جزئى که تنها از راه حواس پنجگانه در پى کشف حقیقت است.
راغب: مایل.
اسب: استعاره از جسم مادى.
اسب بىراکب: استعاره از کسى که بدون داشتن راهنما طالب سلوک و رسیدن به حق است.
شاه: استعاره از ولى کامل.
( 1289) اسب فقط اسبى را که با او همراه است مىشناسد و همچنین سوار احوال سوار را مىداند. ( 1290) چشم حس بمنزله اسب و نور خداوندى چون سوار است و بدون سوار این اسب ارزشى ندارد. ( 1291) پس اسب را تادیب نموده از خوى بد باز دار و گرنه این اسب در پیشگاه شاه مردود خواهد بود. ( 1292) چشم اسب از چشم شاه نیرو گرفته و راهى را که منظور است مىپیماید و بدون چشم شاه چشم اسب عاجز از پیمودن راه مقصود است. ( 1293) چشم اسب را بهر جا جز چراگاه و گیاه بخوانى از رفتن استنکاف مىکند. ( 1294) آن گاه جان بسوى حق متمایل مىشود که نور حق سوار نور حس گردد. ( 1295) اسب بدون سوار چگونه راه را مىشناسد براى شناختن شاه راه شاه لازم است که اسب را رهبرى کند.
در این ابیات «اسب» وجود مادی و هستی ظاهری است و سوار روح انسانی است که میتواند آن را مهار کند و به راه حق بکشاند. مولانا میگوید: وجود مادی فقط میتواند چیزی از نوع خود را بشناسد که با او همانندی دارد و «اهل کمال» را کسی میشناسد که بر مرکب زندگی مادی مهار زده باشد. «چشم حس» چشمی است که فقط این دنیای فانی را میبیند و آنچه این مرکب را مهار میزند «نور حق» است که در دل مرد حق میتابد و ارزش دنیا را در نظر او کم میکند. «شاه» مرد کامل است که روح دنیادوست را به مکتب خود راه نمیدهد؛ و یا روح خداجویی است که حیات مادی را دوست نمیدارد. باید این مرد کامل، یا روح خداجوی ما بر گرایشهای مادی مهار بزند و زندگی را به راه حق بکشاند. «گیاه و چرا» مزایای زندگی مادی است. بنابراین سخن بر سر حواسِّ ظاهری و قوای بشری میباشد که ممکن است در راه زندگی این دنیا و یا در راه ترک شهوتها و لذتها و ادراک نور حق بهکار گرفته شود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |