[ و مردمى را در مرگ یکى از آنان تعزیت گفت و فرمود : ] این کار نه با شما آغاز گردید ، و نه بر شما به پایان خواهد رسید . این رفیق شما به سفر مى‏رفت کنون او را در یکى از سفرهایش بشمارید ، اگر نزد شما بازگشت چه خوب و گرنه شما روى بدو مى‏آرید . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(152)
پنج شنبه 93 دی 11 , ساعت 11:22 صبح  

نقش مصایب و گرفتاری‌ها در سازندگی انسان 

( 1304)این جهان چون خس به دست باد غیب

 

عاجزی پیش گرفت و داد غیب

( 1305)گه بلندش می‌کند گاهیش پست

 

گه درستش می‌کند گاهی شکست

( 1306)گه یمینش می‌برد گاهی یسار

 

گه گلستانش کند گاهیش خار

( 1307)دست پنهان و قلم بین خط‌گزار

 

اسب در جولان و ناپیدا سوار

( 1308)تیر پران بین و ناپیدا کمان

 

جان‌ها پیدا و پنهان جان جان

( 1309)تیر را مشکن که این تیر شهیست

 

نیست پرتاوی ز شصت آگهیست

( 1310)ما رمیت اذ رمیت گفت حق

 

کار حق بر کارها دارد سبق

گرفت و داد: یعنی تصرّف، دگرگون کردن، تصرف و تأثیر آن، همه این جهان را چون خس به حرکت می‌آورد.

یَمین: راست.

یَسار: چپ.

خط گذار: پدید آورنده خط. کنایه از متصرّف در کارها.

تیر: استعاره از مقدّرات الهى.

پیدا بودن جان: ظاهر بودن تصرّفات جسمى از حرکت و سکون.

جان جان: قدرت لا یزال بارى تعالى که حرکت همه موجودات از آن قدرت است.

تیر را شکستن: کنایه از ناخرسند بودن از قضاى الهى، و شکوه کردن از آن چه از او مى‏رسد.

پرتاوى: پرتابى: تیر پرتابى. در لغت‏نامه به نقل از صحاح الفرس آمده است: تیر پرتابى، تیرى که آن را نیک دور توان انداخت. و در ذیل «تیر پرتاب» از آنندراج آمده است، نوعى از تیر که بسیار دور مى‏رود اما به نشانه نمى‏رسد:

          چه تیر است آن که هرگز یک خدنگم بر نشان ناید             دعاى دردمندان تیر پرتاب است پندارى‏

(سالک یزدى، به نقل از آنندراج)

شصت: زهگیر. حلقه‏اى انگشتانه مانند از چرم یا استخوان که در انگشت ابهام (شصت) مى‏کردند تا از زه کمان به انگشت آسیب نرسد.

ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ: برگرفته است از آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اَللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اَللَّهَ رَمى‏: شما آنان را نکشتید بلکه خداشان کشت و چون تیر افکندى تو نیفکندى که خدا افکند.»[1]

«باد غیب» همان نیروی فعال هستی مطلق است که تصرف و تأثیر آن، همه این جهان را چون خس به حرکت می‌آورد. قدرت حقیقی در هستی همان است که ادراک آن با حواس ظاهر صورت نمی‌پذیرد و «دست پنهانی» است سوار بر مرکب حس که ما فقط آثار آن را می‌بینیم و آن قدرت که «جان جان» و «هستی حقیقی» است، نا‌پیداست. این آثار اگر هم موافق خواست تو نیست آن را بپذیر؛ و بدان تیری نیست که بی‌هدف و از دست یک موجود نا‌آگاه پرتاب شده باشد؛ پس مصایب دنیا هم می‌تواند نشانه عنایت حق باشد. مولانا سخن را به آیه 17 سوره انفال مستند می‌کند که‌: تیر انداز تو نیستی بلکه خداست.

( 1311)خشم خود بشکن، تو مشکن تیر را

 

چشم خشمت خون شمارد شیر را

( 1312)بوسه ده بر تیر و پیش شاه بر

 

تیر خون‌آلود از خون تو تر

( 1313)آن چه پیدا عاجز و بسته و زبون

 

و آن چه ناپیدا چنان تند و حرون

( 1314)ما شکاریم این چنین دامی کراست

 

گوی چوگانیم چوگانی کجاست

( 1315)می‌درد می‌دوزد این خیاط کو

 

می‌دمد می‌سوزد این نفاط کو

( 1316)ساعتی کافر کند صدیق را

 

ساعتی زاهد کند زندیق را

شیر را خون شمردن: استعاره از ناخشنود بودن بدان چه حق تعالى تقدیر کرده و به ظاهر به زیان آدمى است.

بوسه بر تیر دادن: به قضاى حق راضى بودن.

چوگانی: صفت نسبی است به معنای چوگان باز؛ و کنایه از حق و قدرت حق است. 

حَرُون:یعنی نیرو‌مند و سرکش، مولانا در پاره‏اى موارد آن را به همین معنى به کار برده است، لیکن در بیت مورد بحث در معنى متکبر مقتدر، و مانند آن ظهور بیشتر دارد چنان که در این بیت:

          باشد که آن شاه حرون ز ان لطف از حدها برون             منسوخ گرداند کنون آن رسم استغفار را

(دیوان کبیر، ب 291)

نَفّاط: نفت انداز. آن که شیشه‏هاى مشتعل نفت را به سوى دشمن افکند.

صِدّیق: در لغت راستگو، و در اصطلاح کسى است که به درجه اعلاى ایمان رسیده باشد.

زندیق: زندیک، مانوى (حاشیه برهان قاطع). ولى در تداول مسلمانان به معنى بى‏دین و بى‏ایمان به کار رفته است.

سخن در این است که مشیت الهی هر چه باشد، صلاح ماست و اگر ما را به خشم هم بیاورد، باید آن را پذیرفت. این شیری است که ما ازخشم، رنگ و مزه آن را در نمی‌یابیم و می‌پنداریم که خون است. مصایب دنیایی را نیز باید وسیله سیرالی الله و قربت به حق قرار بدهیم. «از کرم دان این که می‌ترساندت» . مولانا به این نکته اشاره می‌کند که فاصله کفر و ایمان بسیار کم است و هر خشم یا غروری ممکن است بنده مؤمن را از ایمان دور کند.همچنین مضمون این ابیات بیان آزمایشى است که حق تعالى از بندگان مى‏کند. بنده برابر اراده حق از خود اختیارى ندارد. و هنگام آزمایش وظیفه اوست که تسلیم شود: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوالِ وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ اَلصَّابِرِینَ: همانا شما را مى‏آزماییم به اندک ترس و گرسنگى، و کاهش مال و جان و میوه‏ها و شکیبایان را مژده ده.»[2] پس اگر به ظاهر رنجى به بنده رسد آن رنج را با رضا و تسلیم بر خود هموار کند و بداند که خیر او در آن است.

          بچّه مى‏لرزد از آن نیش حجام             مادر مشفق در آن دم شاد کام‏

          نیم جان بستاند و صد جان دهد             آن چه در وهمت نیاید آن دهد

          تو قیاس از خویش مى‏گیرى و لیک             دور دور افتاده‏اى بنگر تو نیک‏

246- 244/ د / 1



[1] - سوره انفال،آیه 17

[2] - سوره بقره،آیه 155


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 208 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401834 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]