منفورترین مردم نزد خداوند، فقیر متکبّر وپیر زناکار و دانشمند بد کار است . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(152)
پنج شنبه 93 دی 11 , ساعت 11:24 صبح  

سالک تا به مقام وصول نرسیده، در مظان خطر است

( 1317)زآن که مخلص در خطر باشد زدام

 

تا ز خود خالص نگردد او تمام

( 1318)زآن که در راهست و ره‌زن بی‌حد است

 

آن رهد کو در امان ایزد است

( 1319)آینه خالص نگشت او مخلص است

 

مرغ را نگرفته است او مقنص است

( 1320)چونک مُخلِص گشت مُخلَص باز رست

 

در مقام امن رفت و برد دست

( 1321)هیچ آینه دگر آهن نشد

 

هیچ نانی گندم خرمن نشد

( 1322)هیچ انگوری دگر غوره نشد

 

هیچ میوه‌ْ پخته با کوره نشد

( 1323)پخته گرد و از تغیر دور شو

 

رو چو برهان محقق نور شو

( 1324)چون ز خود رستی همه برهان شدی

 

چونک بنده نیست شد سلطان شدی

( 1325)ور عیان خواهی صلاح الدین نمود

 

دیده‌ها را کرد بینا و گشود

( 1326)فقر را از چشم و از سیمای او

 

دید هر چشمی که دارد نور هو

( 1327)شیخ فعّال است بی آلت چو حق

 

با مریدان داده بی گفتی سبق

مُخلِص: بنده‏اى که خدا را از روى راستى عبادت کند، امّا چنین کس چون هنوز خودى را همراه دارد محتمل است در دام شیطان افتد و چون خودى را سراسر رها کرد و در حق فانى شد «مُخلَص» شده است.

مخلص در خطر: «المُخلِصُونَ عَلَى خَطَرٍ عَظِیم.» بعضى آن را حدیث گرفته‏اند، لیکن گفتار مشایخ است.[1]

مُقنِص: (اسم فاعل از اقناص) شکارچى.

مُخلَص: به فتح لام در تعبیر مولانا، کسی است که حق او را از بند هوای نفس و علایق دنیایی رها کرده باشد ، این واژه یک بار به صورت مفرد در سوره مریم[2] و هشت بار به صورت جمع در سوره‏هاى یوسف، حجر، صافات، و ص آمده و در ترجمه‏ها و تفسیرها «شایسته پاک»، «به کمال رسیده»، و مانند آن معنى شده است. مُخلَص در اصطلاح عارفان کسى است که خود را نبیند و همه چیز را از خدا بیند. بو بکر زقاق گفت: «نُقصانُ کُلِّ مُخلِصٍ فِى إخلاصِهِ رُؤیَةُ إخلاصِهِ فَإذا أرادَ اللَّهُ أن یَخلُصَ اِخلاصَهُ أسقَطَ عن اِخلاصِهِ رُؤیَتَهُ لِإخلاصِهِ فَیَکُونُ مُخلَصاً لا مُخلِصاً.» مى‏گوید اخلاص تو آن گه اخلاص باشد که از دیدن تو پاک باشد و بدانى که آن اخلاص نه در دست توست و نه به قوت و داشت توست بلکه سرى است رَبّانى و نهادى است سبحانى. کس را بر آن اطلاع نه و غیرى را بر آن راه نه.[3]

چونک مُخلِص گشت مُخلَص باز رست: اشاره به آیه واقعه در سوره حجر که مى‏فرماید:« قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ » یعنى شیطان گفت خدایا چون مرا اغوا کرده و گمراه نمودى من هم زمین را در نظر آنها آرایش نموده بجز آنها که خالص شده‏اند همه را گمراه خواهم کرد.[4]

دست بردن: پیش افتادن، فائق شدن، پیروز گشتن.

          هر چه هستى جان ما قربان توست             دست بردى دست و بازویت درست‏

1360 / د /1

با کوره: نوبر، نو آورده. لیکن در این بیت «نارسیده» مناسب‏تر است.

رهزن:کنایه از هر عاملی است که در اخلاص بنده خلل وارد کند.

مقام امن: پناهگاه خدایی است.

آینه ، نان، انگور: کنایه از مردی است که به کمال و خلوص رسیده است و دیگر عوامل دنیایی او را به خود مشغول نمی‌دارد.

پخته گردیدن: کنایت از به کمال رسیدن در اثر تحمّل ریاضت، آن که به کمال رسید، دیگر دستخوش هواهاى نفسانى نخواهد شد.

تَغَیُّر: دگرگونى، و در اینجا کنایت از دستخوش هواهاى نفس شدن است که ناقصان بدان مبتلایند.

برهان مُحَقِّق: و اشارت است به سید برهان الدین محقّق ترمذى. وى در بلخ به حلقه مریدان بهاء الدین ولد، پدر مولانا، در آمد و پس از مهاجرت بهاء الدین به روم، برهان الدین نیز بدان جا رفت. اما یک سال پس از مرگ بهاء الدین به روم رسید. سید در آن جا مولانا را در ریاضت و مجاهدت به کمال رساند.[5] 

برهان: دلیل، حُجّت روشن. و در آن ایهامى است به برهان محقّق که در بیت پیش نام او رفت.

نیست شدن بنده: خود را رها کردن، خود را در حق فنا ساختن.

سلطان شدن بنده: پیوستن بنده به حق و رسیدن او به مرتبه کمال است.

فقر: نیز همان سلطنت الهی و مرتبه کمال سیر و سلوک عارفان است.

چشمی که نور هُو دارد: چشم باطن آگاهان و عارفان است.

فعّال: صفت پروردگار است، اشاره است به آیه شریفهْ« فعّالٌ لِما یُرید»[6]

بی آلت: یعنی فعل حق، ابزار و آلت مادی نمی‌خواهد.

سبق: یعنی درس، هدایت وارشاد .

مولانا می گوید: «مُخلص» انسانی است که در راه حق، تمامی اغراض و آرزوهای خود را رها کند. چنین انسانی تا هنگامی که از «خود» و مکر نفس آسوده نشود در خطر بزرگی قرار دارد و این خلوص تنها به مشیت حق ممکن می‌گردد. از نمونه مردان مخلص که اسیر هوای نفس نمی‌شوند‌، برهان الدین محقق ترمذی و صلاح الدین فریدون زرکوب هستند. برهان الدین، معلم و مرشد مولانا و مؤثر در ساختن شخصیت او بوده است. صلاح الدین، مردی عارف است که مولانا پس از نومیدی از یافتن شمس الدین تبریزی، او را محور سخنان شورانگیز خود ساخته و به نام او غزل‌ها‌یی ساخته است. ودر ستایش او می گوید: تنهاچشم باطن آگاهان و عارفان می تواند کمال فقر« سلطنت الهی و مرتبه کمال سیر و سلوک عارفان» را در چهره صلاح‌الدین مشاهده نماید.شیخ صلاح‌الدین که مرشد کامل و واصل به حق است نیز بدون ابزار و آلت (سخن) می‌‌تواند مرید را هدایت کند.



[1] - احادیث مثنوى، ص 53 و مرصاد العباد، ص 580

[2] - (آیه 55)

[3] - (کشف الاسرار، ج 1، ص 328)

[4] - سوره حجر:آیه 39- 40

[5] - (زندگانى مولانا جلال الدین، فروزانفر، ص 35- 37)

[6] - سوره هود، آیه 107


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 245 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401871 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]