( 1342)چون قیامت کوهها رابرکَنَد |
|
پس قیامت این کرم کی می کند |
( 1343)این قیامت زان قیامت کی کم است؟ |
|
آن قیامت زخم و این چون مرهم است |
( 1344)هر که دید این مرهم از زخم ایمن است |
|
هر بدی کین حسن دید، او محسن است |
( 1345)ای خنک زشتی که خوبش شد حریف |
|
وایِ گلرویی که جفتش شد خریف |
( 1346)نان مُرده چون حریف جان شود |
|
زنده گردد نان و عین آن شود |
( 1347)هیزم تیره حریف نار شد |
|
تیرگی رفت و همه انوار شد |
( 1348)در نمکلان چون خرِ مُرده فتاد |
|
آن خری و مردگی یکسو نهاد |
چون قیامت کوهها رابرکَنَد: چنان که در سورههایى چند از قرآن کریم آمده یکى از نشانههاى قیامت از هم پاشیدن کوههاست.[1] چنان که در قیامت کوهها درهم مىریزد، آن که در این جهان با ارشاد اولیاى حق کوههاى جسم را درهم ریخت و جان را از حبس آن آزاد کرد، چنان است که به قیامت رسیده است.
ز آن که بىخود فانى است و ایمن است تا ابد در ایمنى او ساکن است
نقش او فانى و او شد آینه غیر نقش روى غیر آن جاى نه
2140- 2139 / د /4
این قیامت: ولى کامل که با اشاره او جسم و اوصاف جسمانى درهم مىریزد.
آن قیامت: رستاخیز، روز رستاخیز روز حساب کردارهاست و کسانى از عذاب مىرهند که در دوران زندگى نفس را کشته و از هواى آن پیروى نکردهاند.
زخم: کنایه از عذابهایى که در آن روز براى گناهکار آماده است.
مَرهَم: از آن رو که تصرف این قیامت دل بیمار را شفا مىبخشد.
از زخم ایمن بودن: کنایت از ایمن بودن از عذاب قیامت.
مُحسِن: نیکو کار، که در روز رستاخیز نامه عمل او سپید است.
حَریف: همنشین.
گل رو: کنایه از زیبا، لطیف اندام. در این بیت کنایه از آنان که ظاهرى آراسته دارند.
خریف: پاییز، و استعاره است از همنشین بد کردار.
نمکلان: نمکزار.
( 1342) چون قیامت کوهها را از جا بر مىکند پس قیام تو کى این کرم را خواهد کرد که برخیزى و این قیامت را بپا کنى. ( 1343) این قیامت کى از قیامت موعود کمتر است نه کمتر نیست بلکه آن قیامت چون زخم و این چون مرهم است. ( 1344) هر کس این مرهم را دید از زخم ایمن خواهد بود و هر بدى که این خوبى را دید خوب خواهد بود . ( 1345) خوشا آن زشتى که خوبى حریفش گردید و واى بحال گل رخى که با خزان قرین شد . ( 1346) نان که جماد و مرده است وقتى حریف جان گردید زنده شده و عین آن مىگردد . ( 1347) هیزم سیاه و تیره چون قرین آتش گردد تیرگیش زایل شده بدل بنور و روشنى مىگردد . ( 1348) خر مرده که بنمکزار افتد خرى و مردگى خود را جواب گفته و یک سو نهاده نمک مىگردد .
مولانا تحول روح را به قیامت تشبیه میکند و با توجه به مضمون سوره زلزال میگوید: این دلهای دور از حق را، تحولی مانند قیامت باید ویران کند: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَاوَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»: هنگامى که زمین شدیداً به لرزه درآید،و زمین بارهاى سنگینش را خارج سازد![2] چنین تحولی ما را در پیشگاه خداوند روسپید میکند و از زخم کیفر میرهاند . مولانا پس از تشبیه تحول روحانی به قیامت، همنشینی خوبان و هدایت مردان راه یافته را، درمان این درد معرفی میکند.
سپس بدین نکته اشاره مىکند که ناقصى اگر با کاملى همراه گردد از او کمال مىیابد و اگر کاملى با ناقصى دمساز شود، نقصان پذیرد. و این نکته را با مثالهاى معقول و محسوس روشنتر مىسازد که نان جماد است ولى چون آدمى آن را بخورد به حیوان مبدّل شود و هیزم را که بىفروغ است چون در آتش افکنند به روشنى مبدل گردد.
مردار به حکم شرع نجس است ولى اگر تغییر یابد چون استحاله از مطهرات است آن نجس پاک گردد چنان که سگ یا خر مرده اگر در نمکزار افتد و نمک شود حکم نجاست از آن برود. چنین است نفس پلید آدمى که چون با کاملى همراه گردد و تربیت او گیرد از برکت او به مقام عالى انسانى رسد.
[1] - سوره کهف، 47 . سوره طور، 10 . سوره واقعه، 5 . سوره حاقه، 14 . سوره معارج، 9 . سوره مزمل، 14 مرسلات، 10 . سوره تکویر، 3 . سوره قارعه، 5.
[2] - زلزال،ایه1و2
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |