تمثیل در بیان خواندن آب آلودگان را بپاکى
لزوم کسب فیض از اولیاء الله
( 1370)آب گفت آلوده را در من شتاب |
|
گفت آلوده که دارم شرم از آب |
( 1371)گفت آب این شرم بیمن کی رود |
|
بی من این آلوده زایل کی شود |
( 1372)ز آب هر آلوده کو پنهان شود |
|
الحیاء یمنع الایمان بود |
( 1373)دل ز پایه حوض تن گلناک شد |
|
تن ز آب حوضِ دلها پاک شد |
( 1374)گِرد پایهحوض دل گرد ای پسر |
|
هان ز پایهحوض تن میکن حذر |
( 1375)بحر تن بر بحر دل بر هم زنان |
|
در میانشان برزخٌ لا یبغیان |
( 1376)گر تو باشی راست ور باشی تو کژ |
|
پیشتر میغژ بدو واپس مغژ |
آب: استعاره از راهنما و مرشد.
در: به سوى.
آلوده: استعاره از ناقصى که در بند تعیّنات نفسانى است.
الحَیاءُ یَمنَعُ الاِیمان: استاد فروزانفر این سخن را حدیث دانسته چنان که در احادیث مثنوى آمده است، لیکن آن چه در باب «حیاء» در بحار الانوار ذیل باب «الحَیاءُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنَ الخَلق» مىبینیم حیا با ایمان همراه است: الحَیاءُ مِنَ الاِیمانِ وَ الاِیمانُ فِى الجنة. اما در ص 331 همین مجلّد، از اصول کافى از رسول اللَّه (ص) آمده است که: «الحَیاءُ حَیاءانِ حَیاءُ عَقلٍ وَ حَیاءُ حُمقٍ. فَحَیاءُ العَقلِ هُو العِلمُ وَ حَیاءُ الحُمقِ هُو الجَهل.» و مجلسى در بیان حیاء حمق نویسد: «مانند حیا کردن از پرسش از مسائل علمیه، یا گزاردن عبادتهایى که نادانان آن را زشت مىشمارند.» و ظاهراً از جمله «الحَیاء یَمنَعُ الاِیمان» همین «حیا» مقصود است، یعنى شرم، از خود را ناقص دیدن یا شرم، از پى توبه و اصلاح کار خود برخاستن. [1]
رو سخت کن اى مُرتجا مست از کجا شرم از کجا ور شرم دارى یک قَدح بر شرم افشان ساقیا
برخیز اى ساقى بیا اى دشمن شرم و حیا تا بختِ ما خندان شود پیش آى خندان ساقیا
(دیوان کبیر، ب 112- 113)
پایه حوض: پاى حوض. فرهنگ نویسان این ترکیب را جاى رسوایى و بد نامى معنى کردهاند. در لغتنامه و در برهان قاطع ذیل «گردِ پاى حوض گردیدن» نویسد: کنایه از آن است که سر در گم و مبهم در جایى بگردد به واسطه ساختن کارى و به دست آوردن مطلبى. در امثال و حکم همین معنى ذیل این ترکیب آمده است.
در قدیم رسم بود دیواره حوض را بالا مىآوردند، سپس دهانه حوض را فراختر مىکردند تا پلّه مانندى شود که بتوان پا را روى آن نهاد و شست. و این پاشویه معمولا خواه به خاطر شستن پا در حوض و خواه به خاطر کم عمق بودن آب گلناک بود. گاهى هم آب حوض پایین مىرفت و پاشویه خشک مىگردید چنان که بتوان گرد آن راه رفت.
بَرزَخٌ لا یَبغیان: برگرفته است از آیه «مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ. بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ: دو دریا را روان ساخت تا به هم رسند. میانشان واسطهاى است تا به هم در نشوند.»[2]
غژیدن: خزیدن. خود را به زمین کشیدن و رفتن، همچون رفتن کودکان.
( 1370) آب بکسى که آلوده است گفت شتاب کن و خود را بمن برسان شخص آلوده گفت من از آلودگى خود شرم دارم که نزد تو بیایم. ( 1371) آب گفت بىوجود من این شرم کى خواهد رفت و بىمن آلودگى تو چگونه ممکن است زایل شود؟. ( 1372) هر آلودهاى که از آب رو پنهان کند مصداق الحیاء یمنع الایمان خواهد بود [جمله مزبور حدیثى است که معنى آن این است (حیا تو را از ایمان باز مىدارد]. ( 1373) دل از مجاورت حوض تن گل آلوده مىشود و تن از برکت آب حوض دلها پاک مىگردد. ( 1374) باطراف حوض دل طواف کن و از مجاورت حوض تن بپرهیز. ( 1375) دریاى تن و دریاى دل همواره با امواج خود بیک دیگر حمله مىکنند و فاصله این دو دریا مصداق «بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ» است و بیک دیگر نمىرسند. ( 1376) تو اگر کج یا راست مىروى همواره خویشتن را بطرف او بکش و در پیرامون او خزیده و گردش کن و از او دور نشو
مولانا «شرم» و «حیا» را تقریباً به معنای پرهیز و کنارهگیری بهکار برده است و چنین شرمی، آلودگی و مانع ایمان به حق است. عبارت «الحیاء یمنع الایمان؛ حیا مانع ایمان است»، اشاره به حدیثی دارد که شرم و حیا از کمالیابی و آموختن علم و معرفت را مذموم دانسته است وإلّا حیای پسندیده هم داریم که بسیار ممدوح است و موجب کنارهگیری از معاصی و زشتیهاست. مولانا، تن را به حوضی تشبیه میکند که آلوده باشد. در مقابل آن، حوض دل را عامل پاک شدن میشمارد و با اشاره به آیهْ شریفه سوره الرحمن تن و دل را دو دریای نزدیک بههم میبیند که میان آنها در معنا فاصلهای است. در وجود انسان رویههای مادی و معنویِ زندگی در کنار یکدیگر است و انسانِ خداجو توجه خود را بیشتر بر جنبههای روحانی و معنوی میگمارد. مولانا در اینجا رجا را برخوف ترجیح میدهد. انسانِ ره نیافته هم باید خود را به سوی درگاه حق بکشاند.
[1] - احادیث مثنوى (ص 54). ودر بحار الانوار (ج 68، ص 329 باب «حیاء». اصول کافى (ج 2، ص 106
[2] - سوره رحمن،آیه 19- 20
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |