( 1409)یوسفان از رشک زشتان مخفیاند |
|
کز عدو خوبان در آتش میزیند |
||||
|
( 1410)یوسفان از مکر اخوان در چهاند |
|
کز حسد یوسف به گرگان میدهند |
|
||
|
( 1411)از حسد بر یوسف مصری چه رفت |
|
این حسد اندر کمین گرگیست زفت |
|
||
|
( 1412)لاجرم زین گرگ یعقوب حلیم |
|
داشت بر یوسف همیشه خوف و بیم |
|
||
|
( 1413)گرگ ظاهر گرد یوسف خود نگشت |
|
این حسد در فعل از گرگان گذشت |
|
||
|
( 1414)رحم کرد این گرگ وز عذر لبق |
|
آمده که انا ذهبنا نستبق |
|
||
|
( 1415)صد هزاران گرگ را این مکر نیست |
|
عاقبت رسوا شود این گرگ بیست |
|
یوسفان: استعاره از اولیاى خدا.
اخوان: استعاره از حسودان.
گُرگ: استعاره از حسد است چنان که یعقوب از درون فرزندان آگاه بود و حسد آنان را بر یوسف مىدانست گفت «مىترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.»[1]
حَلیم: بردبار.
زفت: یعنی قوی و نیرومند.
فعل: کردار، رفتار.
زخم کردن: صدمه زدن، آسیب رساندن. چنان که از روى حسد یوسف را در چاه افکندند.
لَبِق: زیرک. لیکن در این بیت به معنى اسمى به کار رفته است: زیرکانه، ماهرانه.
عذر لبق: یعنی عذرخواهی با چربزبانی و ظاهر خوب.
إنَّا ذَهَبنا: ما رفتیم. برگرفته است از آیه «قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ اَلذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ: گفتند پدر ما، ما براى مسابقت رفتیم و یوسف را نزد کالاى خود گذاردیم، و گرگ او را خورد و تو ما را باور نمىدارى هر چند ما راستگو باشیم.»[2]
بیست: بایست، منتظر باش.
( 1409) یوسفان خوب رو از رشک و حسد زشت رویان خود را پنهان کردهاند و بر اثر وجود دشمنان است که خوبان گرفتار آتش مىشوند . ( 1410) یوسفان از مکر برادران بچاه افتاده و همان برادران هستند که از حسد یوسف را بگرگ مىدهند . ( 1411) ببین که یوسف مصرى از حسد چه صدمه دید این حسد در کمین یوسفان گرگ خونخوارى است . ( 1412) یعقوب همان پیغمبر بردبار همواره بر یوسف از همین گرگ حسد بیم داشت . ( 1413) گرگ ظاهرى گرد یوسف نگردید ولى حسد همین گرگ باطنى کارى کرد که از گرگ ظاهرى بیش افتاد . ( 1414) همین گرگ باطنى بود که یوسف را زخمى کرد و براى اینکه عذرى بتراشد مکرى بکار برده گفت ما براى مسابقه رفتیم. ( 1415) صد هزاران گرگ نمىتواند چنین مکرى بیندیشد ولى این گرگ باطنى بالاخره رسوا خواهد شد .
مولانا رابطهْ مردان حق و عوامالناس را به رابطهْ یوسف و برادرانش تشبیه میکند و میگوید: مردان حق، بهخاطر خوبی مورد حسد عوام اند، و گرگی که این یوسفان را میآزارد حسد است. مولانا برای توضیح بیشتر به آیه 17 سورهْ یوسف اشاره میکند که مطابق آن، برادران یوسف، پس از آنکه یوسف را در چاه میاندازند پیش پدر میآیند و به دروغ میگویند: ای پدر! ما با هم به دویدن رفتیم و یوسف را کنار کالاهای خود رها کردیم و گرگ او را خورد. چه بر سر یوسف آمد، مگر گرگ ظاهری میتوانست به یوسف نزدیک شود. این گرگ حسادت بود، از انسانهای گرگ سیرت که بر یوسف زخم زدند. بر حذر باش و اگرصبر کنی خواهی فهمید که عاقبت این گرگ سیرتان رسوایی است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |