[ او را گفتند : چگونه بر هماوردان پیروز گشتى ؟ فرمود : ] کسى را ندیدم جز که مرا بر خود یارى مى‏داد . [ و اشارت بدین مى‏فرماید که بیم من در دل او مى‏افتاد . ] [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(174)
چهارشنبه 93 بهمن 8 , ساعت 5:4 عصر  

 جلوه‏های محبت حق

( 1533)از محبت تلخ‌ها شیرین شود

 

از محبت مس‌ها زرین شود

( 1534)از محبت دردها صافی شود

 

از محبت دردها شافی شود

( 1535)از محبت مرده زنده می‌شود

 

از محبت شاه بنده می‌شود

( 1536)این محبت هم نتیجه‌‌دانش است

 

کی گزافه بر چنین تختی نشست؟

( 1537)دانش ناقص کجا این عشق زاد؟

 

عشق زاید ناقص اما بر جماد

( 1538)بر جمادی رنگ مطلوبی چو دید

 

از صفیری بانگ محبوبی شنید

( 1539)دانش ناقص نداند فرق را

 

لاجرم خورشید داند برق را

محبّت: در تعریف محبّت گفته اند: شدت اشتیاق محب است به دیدار محبوب و گفته‏اند محبت آن است که صفات خود را محو کنى و ذات محبوب را اثبات. چنان که در طلب محبوب هیچ گونه صفتى براى تو باقى نماند. و گفته‏اند حقیقت محبت پاک کردن خویش است از صفتهاى بد، و آراسته شدن به صفتهاى نیک و چنین محبت جز خاصگان را دست ندهد، چرا که این محبت زاده علم است به محبوب و شناختن مقام او و این شناختن جز با اطاعت و تسلیم مسیر نشود. چنان که در قرآن کریم است «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللَّهُ: بگو اگر خدا را دوست مى‏دارید مرا پیروى کنید خدا شما را دوست خواهد داشت.»[1] و این مقامى دشوار است.  

دُرد: آن چه در ته دیگ ماند از فضولات در بیت مورد بحث مجازاً غل و غش، کینه و دشمنى.

شافى: (اسم فاعل از شفاء) بهبود دهنده.

کى: چه کسى، چه کس. (چه کسى به گزافه محبت خود را در دلها جاى داد؟) .

گزافه: بى‏هوده.

جماد: بى‏روح.

دانش ناقص: جزئى، علم حصولى.

جماد: دنیاوى، آن چه مادى است.

دانش ناقص: عقل جزئى. عقلى که مبادى آن مقدمات محسوس باشد.

 ( 1533) آرى از محبت تلخها شیرین و مسها زرین مى‏گردد . ( 1534) محبت دردها را صافى و دردها را شفا بخش مى‏سازد . ( 1535) از محبت مرده زنده شده و شاه متمایل به بندگى مى‏گردد . ( 1536) این محبت هم که مقصود ماست بى‏هوده بوجود نیامده بلکه نتیجه دانش حقیقى کامل است‏. ( 1537) از دانش ناقص کى ممکن است این عشق بوجود آید بلى ممکن است از علم ناقص هم عشق پیدا شود ولى عشق بر جماد. ( 1538) وقتى از یک جمادى رنگ مطبوعى دید از یک صفیر صداى محبوب مى‏شنود. ( 1539) دانش ناقص چون کاملا تمیز نمى‏دهد که برق را با آفتاب اشتباه مى‏کند.

«محبت»، کششی از جانب حق است که بنده را می‏خواند و کوششی از جانب بنده است که خدا را می‏خواند و پیوندی است میان بندگانی که در راه وصال حقّند. مولانا همه این جلوه‏های محبت را جلوه‏های محبت حق می‏داند و می‏گوید: «یحبهم تمام است، یحبونه کدام است». دراین‌جا محبت را موجب کمال انسان می‏داند، مس‏ها زر می‏شود. وی معتقد است که اهل محبت به ولای حق زنده‌اند و آنها که این‌گونه محبت را درک نمی‏‏کنند مرده‌اند. این محبت را کسانی دارند که معرفت به حق داشته باشند و نمی‌توان با ادعا و گزافه‌گویی، به چنین مقامی‏ رسید. «عشق»، تعبیر دیگری از همین مفهوم محبت است. مولانا می‏گوید: کسی که به کمال عقل نرسیده باشد، اگر هم عاشق شود، عاشق جمادات این دنیا می‌گردد؛ و میان برق گذرا و خورشید پاینده، فرق نمی‏‏گذارد و میان مرد حق با یک عامی ‏ناآگاه تمیز نمی‏‏دهد.



[1] - سوره آل عمران،آیه 31


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 531 بازدید
بازدید دیروز: 528 بازدید
بازدید کل: 1400965 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]