غُرور علمی چه می کند ؟!
( 1637)مقرئی میخواند از روی کتاب |
|
ماؤکم غوراً ز چشمه بندم آب |
( 1638)آب را در غورها پنهان کنم |
|
چشمهها را خشک و خشکستان کنم |
( 1639)آب را در چشمه که آرد دگر |
|
جز من بیمثل و با فضل و خطر |
( 1640)فلسفیّ منطقیّ مستهان |
|
میگذشت از سوی مکتب آن زمان |
( 1641)چونکه بشنید آیت او از ناپسند |
|
گفت آریم آب را ما با کلند |
( 1642)ما به زخم بیل و تیزیّ تبر |
|
آب را آریم از پستی زبر |
( 1643)شب بخفت و دید او یک شیرمرد |
|
زد طبانچه هر دو چشمش کور کرد |
( 1644)گفت زین دو چشمهْ چشم ای شقی |
|
با تبر نوری بر آر ار صادقی |
( 1645)روز بر جست و دو چشم کور دید |
|
نور فایض از دو چشمش ناپدید |
در مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى آمده است، محتمل است مآخذ مولانا شرحى باشد که در تفسیر ابو الفتوح است: «در آثار مىآید که یکى از زنادقه بگذشت به یکى که مىخواند قل أَ رَأیتُم إن أصبَحَ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یأتِیکُم بِماءٍ مَعِینٍ، بگو اگر آب شما فرو رود (بامداد کند فرو رفته) چه کسى براى شما آب روان مىآورد.»[1] او در پاسخ گفت : «رِجالٌ شِدادٌ وَ مَعاوِل حِدادٌ: مردان قوى و کلنگهاى تیز». شب به خفت آب سیاه در چشم او آمد. هاتفى آواز داد که بیار آن مردان سخت و آن کلنگهاى تیز را تا این آب بگشایند». [2]
مُقرِى: (اسم فاعل از اقراء، از ثلاثى قراءة) خواننده قرآن.
إن أصبَحَ ماؤُکُم غَوراً: برگرفته است از آیه «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ...»
غور: گودال.
خشکستان: تعبیرى است لطیف کنایت از آن که هیچ آبى در آن سرزمینها نگذارم. آب زمین یا آسمان.
بىمثل: بىمانند. «لَیسَ کَمِثلِهِ شَىءٌ».
با فضل: بخشنده.
خطر: بزرگى، عظمت.
فلسفى: کسى که از راه استدلال منطقى (ترتیب مقدمات: صغرى و کبرى) در پى شناخت حقیقت است و خواهد با عقل مشکلها را بگشاید.
منطقى: کسی که به ضوابط حکما و فلاسفه میچسبد، آن که با علم منطق سر و کار دارد. آن که با تصور و تصدیق (در مبحث مهم منطق) آشناست، و استدلال خود را بر اساس ترتیب مقدمات (صغرى و کبرى) مىنهد تا نتیجه گیرد. منطق وسیله فیلسوف است براى دریافتن حقیقت اشیا.
مُستَهان: یعنی بیحرمت و مور اهانت، خوار، بىمقدار.
کلند: کلنگ.
شیر مرد: استعاره از ولى خدا، مرد کامل.
طپانچه: سیلى.
شقى: بد بخت.
فایض: جوشان، بر آینده.
( 1637) یک نفر قارى قرآن در مکتب از روى کتاب خدا آیه «ماؤُکُمْ غَوْراً » مىخواند که اگر از چشمه آب را ببندم. ( 1638) و آنها را در اعماق زمین پنهان کنم و چشمهها را خشک و بىآب سازم. ( 1639) دیگر جز من بىمثل و مانند و بخشش کننده با فضل و شرف کى است که آب را ثانیا بچشمه بر گرداند. ( 1640) یک فلسفى منطق دان ولى مغرور که در آن حال از جلو مکتب مىگذشت. ( 1641) وقتى این آیه را شنید چون مضمون او را نپسندید گفت ما آب را ثانیاً با کلنگ خواهیم آورد. ( 1642) یا با دهانه بیل و تیزى تبر آب را از زیر زمین بالا خواهیم کشید. ( 1643) این فیلسوف شب را بخواب رفته در خواب دید که شیر مردى چنان طپانچهاى بصورتش زد که دو چشمش کور گردید. ( 1644) گفت اکنون اى بد بخت اگر راست مىگویى از دو چشمه چشم خود با تبر نور بیرون آر. ( 1645) روز از خواب برخاسته دو چشم خود را کور یافت و نور فیض بخش از چشمانش رفته و ناپدید شده بود.
در سخن قبل، مولانا در ردّ نظریهْ حکما گفته بود که اسباب و علل در قدرت الهی هیچ تأثیری ندارند و نظام آفرینش، نظام علت و معلول نیست بلکه آنچه ما آنها را با این الفاظ تمیز میدهیم، تنها عادت است که آن را هم خداوند قرار داده است. در اینجا داستانی را به همین مناسبت که علل و اسباب در برابر قدرت الهی هیچاند متذکر میشود و میگوید: قاری قرآن، آیهْ شریفه سوره ملک را تلاوت میکرد: بگو ای منکران اگر آبِ نوشیدنی شما به زمین فرو رود چه کسی برای شما آب روان میآورد؟ فیلسوفنمایی از آنجا میگذشت. همینکه آیه را شنید گفت: اینکه کاری ندارد. میرویم بیل و کلنگ و تبرتیزی میآوریم و آب بسته شده را دوباره به جریان در میآوریم. شب به خواب فرو رفت و درخواب دید که مردی زورمند محکم به صورت او نواخت که از شدّت درد هر دو چشمش نابینا شد. سپس به فیلسوفنما گفت: اگر راست میگویی با ابزار و وسایلی که داری، بینایی چشمانت را باز گردان. وقتی که از خواب بیدار شد دید دیگر چشمانش بینایی ندارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |