( 1657)میبباید تاب و آبی توبه را |
|
شرط شد برق و سحابی توبه را |
( 1658)آتش و آبی بباید میوه را |
|
واجب آید ابر و برق این شیوه را |
( 1659)تا نباشد برق دل و ابر دو چشم |
|
کی نشیند آتش تهدید و خشم |
( 1660)کی بروید سبزهْ ذوق وصال |
|
کی بجوشد چشمهها ز آب زلال |
( 1661)کی گلستان راز گوید با چمن |
|
کی بنفشه عهد بندد با سمن |
( 1662)کی چناری کف گشاید در دعا |
|
کی درختی سر فشاند در هوا |
( 1663)کی شکوفه آستین پر نثار |
|
بر فشاندن گیرد ایام بهار |
( 1664)کی فروزد لاله را رخ همچو خون |
|
کی گل از کیسه بر آرد زر برون |
( 1665)کی بیاید بلبل و گل بو کند؟ |
|
کی چو طالب فاخته کوکو کند؟ |
( 1666)کی بگوید لکلک آن «لک،لک» به جان؟ |
|
لَک چه باشد؟ ملک تست ای مُستعان |
( 1667)کی نماید خاک اسرار ضمیر؟ |
|
کی شود بیآسمان بُستان مُنیر؟ |
تاب: گرمى، استعاره است از سوز دل.
آب: اشک.
برق و سحاب: استعاره از سوزش درون و اشک چشم.
آتش و آب: کنایه از گرمى آفتاب و آب باران.
شیوه: طرز، روش.
برق دل و ابر دو چشم: استعاره از سوز دل و اشک دیده.
کف گشودن چنار: رویانیدن برگ. شاعران برگ چنار را به پنجه دست آدمى همانند کردهاند:
زر: استعاره از گردههاى زرد که درون گل است.
طالب: سالک عاشقی است که در جستوجوی حق است .
لک: (در عربى) تو راست، یا «براى توست». لک لک با آواز، «تو راست» «تو راست» سر مىدهد اما در ساحت خدا تو را گفتن درست نیست. چه تو راست یعنى براى تو است، حالى که هر چه هست ملک خداست. و در جمله لک چه باشد اشاره است به معنى دیگر لک در زبان مردم هند (صد هزار).
مستعان: یارى خواسته، یاری کنندهای که همه از او استعانت میجویند.
ضمیر: درون.
اسرار ضمیر: استعاره از گل و سبزه.
خوش خوش ز نظر گشت نهان راز دل ابر تا خاک همى عرضه دهد راز نهان را
(انورى)
تا نشان حق نیارد نو بهار خاک سرها را نکرده آشکار
511 / د /1
بىآسمان: کنایه از باران.
توبه باید با اشک چشم و آتش دل همراه باشد و شرط توبه خالص، وجود صاعقه و ابر است. مولانا قبول توبه را به رسیدن میوه تشبیه میکند که آن هم به گرمای تابستان و آبیاری درختان بستگی دارد. او میگوید: با این سوز دل و ریختن اشک، خداوند توبه را میپذیرد و انسان به حق میپیوندد. وصال پایان سلوک است که روح سالک به هستی مطلق پروردگار پیوند مییابد و از دلبستگیهای این جهانی آزاد میشود. جوشیدن چشمههای آب زلال، راز گفتن گلستان با چمن، و عهد بستن بنفشه با سنت، همه تعبیراتی از حیات معنوی سالک پس از وصال حق است.
مولانا صدای «فاخته» را به معنی «کو» گرفته است که حرف پرسش است؛ یعنی فاخته، همانند سالک عاشق همواره نوای کو کو (کجایی ای نگار حقیقت کجایی) سر میدهد. همچنین لک لک همواره میگوید: لَکَ لکَ؛ یعنی برای توست، برای توست؛ ای یاری کننده! مُلک جهان از آن توست، ملک جهان از آن توست. و این را به «جان» و صمیمانه میگوید. مولانا میگوید: همانگونه که باغها بدون آبیاری ابرها نورانی نمیشوند، توبه هم بدون سوز دل و اشک ریختن نمیشود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |