[ و فرمود : ] اگر خداوند از نافرمانى خود بیم نمى‏داد ، واجب بود بشکرانه نعمت‏هایش نافرمانى نشود . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(192)
شنبه 93 اسفند 9 , ساعت 7:43 عصر  

خوی عشّاق

( 1684)این نشان آن بود کان ملک و جاه

 

که همی‌جویی بیابی از اله

( 1685)آن‌که می‌گریی به شب‌های دراز

 

وآن‌که می‌سوزی سحرگه در نیاز

( 1686)آن‌که بی‏آن روز تو تاریک شد

 

همچو دوکی گردنت باریک شد

( 1687)وآن‌چه دادی هرچه داری در زکات

 

چون زکات پاک‌بازان رخت‌هات

( 1688)رخت‌ها دادی و خواب و رنگ رو

 

سر فدا کردی و گشتی همچو مو

( 1689)چند در آتش نشستی همچو عود

 

چند پیش تیغ رفتی همچو خود

( 1690)زین چنین بی‌چارگی‌ها صد هزار

 

خوی عشّاق است و ناید در شمار

ملک و جاه: تعبیری از توفیق معنوی و روحانی است.

سوختن: کنایه از گریه و زارى کردن و آه کشیدن.

روز تاریک شدن: کنایه از غمناک بودن و در اندوه به سر بردن.

دوک: آهنى باریک یا چوبى که بدان نخ ریسند و در لاغرى تن و باریک شدن آن بدان مثل زنند.

زکات: زکوة. در لغت به معنى خلاصه چیزى است و در اصطلاح فقیهان پاره‏اى از مال است که باید به مستحقان داد براى پاکیزگى و برکت و نمو مال. و زکات بر زر و سیم، گندم و جو و خرما و مویز، گاو و گوسفند و شتر تعلّق گیرد، چون به حد نصاب رسد.

پاکباز: قمار بازى که هر چه دارد ببازد. و از نظر مولانا عارفى که هر چه در دنیاست رها کند.

رخت: لباس. نیز ساز و برگ و کالاهایى که براى زندگى ضرورى است.

خود: کلاه آهنین که روزگاران قدیم جنگ جویان بر سر مى‏نهادند تا سرشان از شمشیر دشمن آسیب نبیند.

پیش تیغ رفتن چو خُود: تعبیری از مقاومت در برابر مشکلات سیر و سلوک است.

 ( 1684) این نشان آن است که ملک و جاهى که مى‏جویى از خداى تعالى خواهى یافت‏. ( 1685) همان را که شبهاى دراز از اشتیاق آن گریه کرده و سحرگاهان در نیاز مى‏سوختى‏. ( 1686) و روزت بى‏او چون شب تاریک شده و گردنت از غم چون دوک باریک گردیده بود. ( 1687) و نشان دیگر آن که آن چه داشتى بعنوان زکات داده و حتى چون زکات پاکبازان لباس خود را هم دادى‏. ( 1688) رخت‏هاى خود را دادى از خواب صرف نظر کردى و رنگ روى خویش را از دست داده چون موى لاغر گشته و سر فدا کردى‏. ( 1689) گاهى چون عود در آتش نشسته و زمانى چون کلاه خود خود را عرضه تیغ نمودى‏. ( 1690) صد هزار از این قبیل بى‏چارگى‏ها خوى عاشقان است که در شمار نگنجد.

 

 از این بلاها و گرفتاری‌ها به قدری برای عاشقان پیش می‏آید که نمی‏‏توان آنها را شمرد. اماتمام رنج‌ها نیز نشان آن است که پیوندی هست و توفیقی خواهد بود.

( 1691)چون‌که شب این خواب دیدی روز شد

 

از امیدش روز تو پیروز شد

( 1692)چشم گردان کرده‌ای بر چپ و راست

 

کآن نشان و آن علامت‌ها کجاست

( 1693)بر مثال برگ می‌لرزی که وای

 

گر رود روز و نشان ناید به جای

( 1694)می‌دوی در کوی و بازار و سرا

 

چون کسی کو گم کند گوساله را

( 1695)خواجه خیر است این دوادو چیستت

 

گم شده این‌جا که داری کیستت

( 1696)گویی‌اش خیر است لیکن خیر من

 

کس نشاید که بداند غیر من

( 1697)گر بگویم نک نشانم فوت شد

 

چون نشان شد فوت، وقت موت شد

( 1698)بنگری در روی هر مرد سوار

 

گویدت منگر مرا دیوانه‌وار

( 1699)گویی‌اش من صاحبی گم کرده‌ام

 

رو به جست و جوی او آورده‌ام

( 1700)دولتت پاینده بادا ای سوار

 

رحم کن بر عاشقان معذور دار

پیروز شدن: یعنی موفق شدن، به آرزو رسیدن.

چشم گردان کرده‌ای: یعنی با حالت اضطراب ونگرانی می نگری.

رود روز: یعنی فرصت از دست برود، زمان سپری شود وشخص به مراد نرسد.

گر بگویم: یعنی اگر سرّ را فاش کنم.

وقت موت شد: یعنی با فاش شدن سرّ همهْ هستی من نابود می شود.

سوار: همان کسی است که آن نشانی‌ها را دارد و مرید دست به دامن او می‏زند که او را به مراد برساند.

معذور دار: یعنی عذرشان را بپذیر.

( 1691) شب که این خوابها را دیدى و روز دلت از امید خواب شب قوت گرفت‏. ( 1692) اکنون چشم مى‏گردانى و بچپ و راست مى‏نگرى که آن نشانها کجاست؟ و آن علامتها کو. ( 1693) و چون بید مى‏لرزى که واى اگر روز به آخر رسد و از نشانها نشانى پیدا نشود. ( 1694) و چون روستایى گوساله گم کرده در کوچه و بازار مى‏دوى و جستجو مى‏کنى‏. ( 1695) (اگر کسى از تو سؤال کرده بگوید) آقا خیر باشد این دوندگى براى چیست؟ آن که گم کرده‏اى کیست؟. ( 1696) باو خواهى گفت بلى خیر است و این خیر و خوبى مرا کس جز من نباید بداند. ( 1697) اگر بگویم یکى از نشانهاى من از میان رفته و وقت مرگ من فرا رسیده است‏. ( 1698) بروى هر مرد سوارى مى‏نگرى سوار مى‏گوید دیوانه وار بروى من نگاه نکن‏. ( 1699) جواب مى‏دهى که من صاحبى را گم کرده و در جستجوى او هستم‏. ( 1700) اى سوار دولتت پاینده باشد به عاشقان ترحم کرده و عذرشان را بپذیر.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 21 بازدید
بازدید دیروز: 447 بازدید
بازدید کل: 1402706 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]