لزوم کوشش برای رسیدن به مقصود
( 1701)چون طلب کردی به جد آمد نظر |
|
جد خطا نکند چنین آمد خبر |
||
( 1702)ناگهان آمد سواری نیکبخت |
|
پس گرفت اندر کنارت سخت سخت |
||
( 1703)تو شدی بیهوش و افتادی به طاق |
|
بیخبر گفت اینت سالوس و نفاق |
||
( 1704)او چه میبیند درو این شور چیست |
|
او نداند کان نشان وصل کیست |
||
( 1705)این نشان در حق او باشد که دید |
|
آن دگر را کی نشان آید پدید |
||
( 1706)هر زمان کز وی نشانی میرسید |
|
شخص را جانی به جانی میرسید |
||
( 1707)ماهی بیچاره را پیش آمد آب |
|
این نشانها تلک آیات الکتاب |
||
( 1708)پس نشانیها که اندر انبیاست |
|
خاص آن جان را بود کو آشناست |
||
( 1709)این سخن ناقص بماند و بیقرار |
|
دل ندارم بیدلم معذور دار |
به جد: با سعى و کوشش.
آمد نظر: به نظر آمد، پیدا شد.
چنین آمد خبر: «مَن طَلَبَ شَیئاً وَجَد: آن که چیزى را خواست آن را یافت.»[1] و بعضى آن را حدیث پنداشتهاند.
هر که رنجى دید گنجى شد پدید هر که جدّى کرد در جدّى رسید
2047 / د /5
چنین زد مثل شاه گویندگان که یابندگاناند جویندگان
(نظامى، به نقل از امثال و حکم)
و در سخنان على (ع) است: «مَن طَلَبَ شیئاً نالَهُ أو بَعضَهُ.»[2]
سوارى نیک بخت: ولى، یا آن که از سوى خدا مأمور دستگیرى طالب است.
به طاق افتادن: به پشت بر زمین افتادن، کنایت از بىخود گشتن از خود.
بىخبر: آن که از جذبه و شور تو آگاه نیست.
اینت: شگفتا، عجبا.
سالوس: فریب، مکر.
دید: یعنی اسرار حق را با چشم باطن دید.
که دید: آن که در روز الست با او آشنا شده است.
آن شود شاد از نشان کو دید شاه چون ندید او را نباشد انتباه
1666 / د /2
آن دگر: اشارت است به تَتمِّه حدیث «ما تَناکَرَ مِنها اِختَلفَ.» از حدیث «الأَرواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَما تَعارَف مِنها ائتَلَفَ وَ ما تَنَاکر مِنها اختَلَف: روحها سپاهیاناند فراهم. آن چه از آنها آشنا باشند با یکدیگر الفت گیرند و آن چه ناآشنا بودند از هم جدا شوند.»[3]
جان به جان رسیدن: زندگى دیگر یافتن، نیروى تازه گرفتن، حیات معنوى یافتن.
ماهى بىچاره: استعارت از طالب دور افتاده از مطلوب.
تِلکَ آیاتُ الکِتاب: این نشانههاى کتاب است، اشاره به آیه شریفه که مىفرماید:« الر تِلْکَ آیاتُ اَلْکِتابِ اَلْمُبِینِ (الر و بطور کلى حروف مفرده رمزى است میانه خدا و رسولش که من از ترجمه آن عاجزم) ترجمه بقیه آیه این است: این است آیات و نشانههاى کتاب که روشن و آشکار است»[4] بعض شارحان نوشتهاند مقصود «لوح محفوظ» است ولى مىتوان آن را به معنى آیات کتاب تکوین گرفت. یعنى نشانههایى که در جهان است و جوینده را به حق مىرساند.
نشانیها که اندر انبیاست...: کسى پیمبران را از روى نشانیها تواند شناخت که با آنان سنخیت داشته باشد. و یافتن این نشانهها در اثر هدایت ازلى و آشنایى روز الست است. سلمان از ایران و صهیب از روم پیمبر را شناختند، لیکن در سرزمین مکه ابو جهل او را ساحر خواند.
خاص: مخصوص.
بىقرار: کامل نگردیده.
بىدل: عاشق.
خلاصه چون از روی جدیت به طلب و جستوجوی برخاستی و کوشش نمودی، برای تو بینش و نظری حاصل میشود و تلاش و جدّیّت به ثمر مینشیند و هرگز به خطا و اشتباه نمیرود و این مطلبی است که در حدیث آمده است: «من طلب وجدّ وجد ومن قرع الباب ولجّ ولج؛ هرکه چیزی را خواهد و کوشش نماید، حتماً به آن چیز خواهد رسید و هر که دری کوبد و پای فشارد بدان در آید».
ناگهان آن سوار نیکبختِ موعود، در برابر چشمانت ظاهر میشود و تو را در آغوش میکشد. تو نیز از ذوق و شوق، بیهوش به پشت میافتی. ولی کسی که از این حالات غافل است میگوید: شگفتا از این حیله و ریاکاری.
مولانا حالت سالک عاشق را به ماهیِ بیچارهای تشبیه میکند که از آب دور افتاده و ناگهان آب پیدا میکند و میگوید: آنچه پیش میآید نشانههایی از حقیقت است. مولانا میگوید: سالک باید بداند که این نشانهها و آیات ـ آفاقی و انفسی ـ همهْ آیات کتاب حضرت حقتعالی است. مولانا بحث نشانهها را پی میگیرد و شمهای از آنها را بازگو میکند. مولانا میگوید: از جمله نشانیها، وجود انبیا و معجزات پیامبران است. آن نشانیهایی که در ذات پیامبران وجود دارد، مخصوص جانی است که با حضرت حق آشنا باشد و جز عارف بالله از آن خبر ندارد. مولانا اگر چه میگوید: سخنم در مورد نشانهها ناقص و ناتمام ماند و عذرخواهی میکند، اما با بیقراری بحث را ادامه میدهد.
[1] - (مجمع الامثال)
[2] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 386)
[3] - (احادیث مثنوى، ص 52 بحار الانوار، ج 6، ص 249، از عقائد صدوق)
[4] - سوره یوسف، آیه 1
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |