لزوم کوشش برای رسیدن به مقصود(ادامه)
( 1710)ذرهها را کی تواند کس شمرد؟ |
|
خاصه آن کو عشق از وی عقل برد |
||
( 1711)میشمارم برگهای باغ را |
|
میشمارم بانگ کبک و زاغ را |
||
( 1712)در شمار اندر نیاید لیک من |
|
میشمارم بهر رشد ممتحَن |
||
( 1713)نحس کیوان یا که سعد مشتری |
|
ناید اندر حصر گرچه بشمری |
||
( 1714)لیک هم بعضی ازین هر دو اثر |
|
شرح باید کرد یعنی نفع و ضرر |
||
( 1715)تا شود معلوم آثار قضا |
|
شمهای مر اهل سعد و نحس را |
||
( 1716)طالع آنکس که باشد مشتری |
|
شاد گردد از نشاط و سروری |
||
( 1717)وآنکه را طالع زحل از هر شرور |
|
احتیاطش لازم آید در امور |
||
( 1718) گر نگویم آن زُحل اِستاره را |
|
ز آتشش سوزد مر آن بیچاره را |
||
ذرّهها و برگهاى باغ و بانگ کبک و زاغ: نمودار کثرت است. و در آن اشاره است بدان که هر یک از اینها عنایتى از خدا یافته است و نشانهاى از قدرت خدا در آن موجود است .
در شمار اندر نیامدن: ظاهراً برگرفته است از آیه «قُلْ لَوْ کانَ اَلْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ اَلْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی: بگو اگر دریا مرکب بود براى (نوشتن) آیات پروردگار، دریا تمام مىشد پیش از پایان یافتن آیتهاى پروردگار من.»[1]
مُمتَحَن: اندوهگین.
نحس کیوان: کیوان یا زحل نحس، و مشترى سعد است.
قضا: آن چه در علم الهى گذشته است براى هر موجود.
مشترى: چنان که نوشتیم سعد اکبر است و زحل نحس اکبر، و به عقیده منجمان اگر در طالع مولودى یکى از این دو ستاره باشد در خوشى و ناخوشى او در زندگى او مؤثر بود.
«ذرهها» دلایل و نشانههای ریزریزی است که در جهان ما هست و نشانِ هستیِ حقیقی پروردگار است، شمردنی و بیان کردنی نیست. هیچکس برگهای درختان یا صدای پرندگان را نمیشمرد. این آثارِ خلقت را باید دید و شنید. اما مولانا میگوید: من اینها را بیان میکنم تا کسی که تحت آزمایش و ارشاد است به آنها توجه کند. میگویند: ستارهْ زحل، نحس و ستارهْ مشتری سعد است، اما اینها صورت محسوس و قابل محاسبه ندارد و فقط بیان اینها باعث میشود که مریدان به نیک و بد و سود و زیان امور توجه کنند و از راه حق دور نمانند. من اینها را میگویم تا کسانی که حوادث زندگی را به طالعِ سعد و نحس مربوط میدانند، شمهای از آثار قضای الهی را هم ببینند. مولانا میگوید: اشارهْ من به طالع سعد و نحس برای این است که مریدانِ گمراه و بختبرگشته، در آتش نسوزند و نجات یابند و به راه حق بازگردند.
( 1719)اذکروا الله شاه ما دستور داد |
|
اندر آتش دید ما را نور داد |
( 1720)گفت اگرچه پاکم از ذکر شما |
|
نیست لایق مر مرا تصویرها |
( 1721)لیک هرگز مست تصویر و خیال |
|
در نیابد ذات ما را بیمثال |
( 1722)ذکر جسمانه خیال ناقص است |
|
وصف شاهانه از آنها خالص است |
( 1723)شاه را گوید کسی: جولاه نیست |
|
این چه مدح است؟ این مگر آگاه نیست |
اُذکُروا اللَّه: خدا را به یاد آرید. برگرفته است از آیه «یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُذْکُرُوا اَللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً: اى کسانى که گرویدید، خدا را فراوان یاد کنید.»[3]
اندر آتش دیدن: مقصود از آتش شهوت یا هواى نفس یا وسوسه شیطان است. یاد خدا موجب آرامش دل است و خاموش شدن آن آتش که «أَلا بِذِکْرِ اَللَّهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ.»[4]
ذکر جسمانه:یعنی یادی که مبتنی بر معیارهای مادی و جسمی باشد، هنگام یاد خدا با خرد ناقص صورتى به خاطر آوردن یا او را مانند چیزى دانستن ، چنان که در سخن على (ع) است «ما وحَدَّه مَن کَیَّفَهُ.»[5]
جولاه: بافنده و ریسنده را میگویند.
«شاه ما» پروردگاراست که فرموده: خدا را یاد کنید. مولانا میگوید: یاد کردن خدا، ما را از آتش میرهاند و به ما نور معرفت میدهد. یاد کردن بندگان نیاز پروردگار نیست و تصورها و تصویرهای ذهنی ما از او لایق او نیست. اما برای آن که انسان از حقایق الهی چیزی بفهمد مثال باید زد. «ذکر جسمانه»؛ یادی که مبتنی بر معیارهای مادی و جسمی باشد، اینگونه یاد، خیالات کسانی است که عقل ناقص مادی دارند، اما وصف ذات حق از این عبارات بسیار دور است. مولانا میگوید: توصیف ما از حق مثل این است که در توصیف پادشاه بگویند: او بافنده و ریسنده نیست. و امیر مؤمنان (ع) فرمود: «نَحَلُوکَ حِلیَةَ المَخلُوقِینَ بِأوهامِهِم: به گمان خود تو را در پیکر آفریدگان پنداشتند».[6] و از امام باقر (ع) است که هر چه به وهمهاى خود در دقیقترین معنى در آورید آفریدهاى مصنوع چون شماست.[7]
[1] - سوره کهف،آیه 109
[2] - (التفهیم، ص 205)
[3] - سوره احزاب، آیهْ 41.
[4] - (سوره رعد،آیه 28)
[5] - (نهج البلاغه، خطبه 186)
[6] - (نهج البلاغه، خطبه 91)
[7] - (احادیث مثنوى، ص 142)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |