نیکوترین خوى زنان زشت‏ترین خوى مردان است : به خود نازیدن و ترس ، و بخل ورزیدن . پس چون زن به خویش نازد ، رخصت ندهد که کسى بدو دست یازد ، و چون بخل آرد ، مال خود و مال شویش را نگاه دارد ، و چون ترسان بود ، از هر چه بدو روى آرد هراسان بود . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(195)
شنبه 93 اسفند 9 , ساعت 7:59 عصر  

انکار کردن ِموسى علیه السّلام بر مُناجات شُبان

توحید عاشقانه وتنزیه عالمانه

( 1724)دید موسی یک شبانی را به راه

 

کو همی‌گفت: ای خدا و ای اله!

( 1725)تو کجایی تا شوم من چاکرت

 

چارقت دوزم کنم شانه سرت

( 1726)جامه‌ات شویم شپش‌هاات کشم

 

شیر پیشت آورم ای محتشم

( 1727)دستکت بوسم بمالم پایکت

 

وقت خواب آید بروبم جایکت

( 1728)ای فدای تو همه بزهای من

 

ای به یادت هی‌هی و هی‌های من

( 1729)این نمط بی‌هوده می‌گفت آن شبان

 

گفت موسی با کی است این ای فلان

( 1730)گفت با آن‌کس که ما را آفرید

 

این زمین و چرخ ازو آمد پدید

( 1731)گفت موسی‌های بس مدبر شدی

 

خود مسلمان ناشده کافر شدی

( 1732)این چه ژاژست این چه کفرست و فشار

 

پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

( 1733)گند کفر تو جهان را گنده کرد

 

کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

( 1734)چارق و پاتابه لایق مر توراست

 

آفتابی را چنین‌ها کی رواست

( 1735)گر نبندی زین سخن تو حلق را

 

آتشی آید بسوزد خلق را

( 1736)آتشی گر نامدست این دود چیست

 

جان سیه گشته روان مردود چیست

( 1737)گر همی‌دانی که یزدان داورست

 

ژاژ و گستاخی تو را چون باورست

( 1738)دوستی بی‌خرد خود دشمنی است

 

حق تعالی زین چنین خدمت غنی است

( 1739)با کی می‌گویی تو این با عم و خال

 

جسم و حاجت در صفات ذوالجلال

( 1740)شیر، او نوشد که در نشو و نماست

 

چارق، او پوشد که او محتاج پاست

( 1741)وز برای بنده‌شست این گفتِ تو

 

آن‌که حق گفت او من است و من خود او

شبان: چوپان.

چارق: (ترکى) چارغ، پاى افزار، نوعی کفش است که چوپانان می‏پوشیدند و بندی داشت که به مچ پا می‏بستند.

هیهى و هیهاى: (اسم صوت) فریاد، ناله، آواز.

نَمَط: این گونه، بر این روال.

مُدبَر: بخت بر گشته.

ژاژ: سخن بیهوده.

فُشار: بى‏هوده گویى، هذیان و سخن جنون‌آمیز است.

پا تابه (پاى تابه): پا پیچ، مچ پیچ. چیزی که صحرانوردان به پای خود می‏پیچیدند.

 آن که حق گفت...: بنده چون خدا را به حق اطاعت کند و خود را در او نیست نماید کار او کار خدا باشد، چنان که در قرآن کریم در باره رسول اکرم (ص) است «إِنَّ اَلَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اَللَّهَ.»[1] و نیز بدو فرمود «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اَللَّهَ رَمى‏.»[2]

          دست او را حق چو دست خویش خواند             تا یَدُ اللَّه فَوقَ أیدِیهِم براند

2972/ د / 1

 ( 1724) حضرت موسى در راه شبانى را دید که با خداى خود مناجات کرده و مى‏گوید: بار الها اى خداوند کریم‏ ( 1725) تو کجا هستى تا من خدمتکار تو شده سرت را شانه زده چارقت را بدوزم‏ . اى همه بزهایم فداى تو باد اى کسى که حتى در موقع راندن بزهایم هى‏هى و هیهاى من در این دشت بیاد تو است‏ ( 1729) شبان از این قبیل سخنان همى‏گفت که موسى (ع) متوجه او شده گفت اى شبان با کیستى و با چه کسى سخن مى‏گویى؟ ( 1730) گفت با کسى هستم که ما را آفریده و زمین و آسمان از او بوجود آمده‏اند ( 1731) موسى (ع س) گفت هان چه قدر جسور و خیره سر گشته و مسلمان نشده کافر شده‏اى‏  اگر دهان از این سخنان نبندى آتش از آسمان نازل خواهد شد که همه مردم را بسوزاند  اگر تو مى‏دانى خدا حاکم است چگونه مى‏توان باور کرد که این همه بى‏هوده گویى کنى‏ ( 1738) دوستى بى‏خردانه خودش دشمنى است و خداى تعالى از چنین خدمتى که تو مى‏گویى بى‏نیاز است‏ .

موسی به شبان می‏گوید: نسبت دادن صفات جسمی ‏و نیاز مادی به پروردگار، کفر است. در مصرع «آن‌که حق گفت او من است و من خود او» از تجلی حق در انسانِ کامل از طریق اتحاد ظاهر و مظهر سخن به میان آمده است. این مسئله از حساس‌ترین موضوعات مکتب مولوی است که درک و فهم حقیقت، برای اکثر اشخاص دشوار است. مولوی در موضوع اتحاد ظاهر و مظهر معتقد است که حق‌تعالی در هیکل و حلیهْ بشری ظاهر و متجلی شده و وجود انسانی به حق پیوسته و با او متحد شده است. اما نه از راه حلول و اتحاد ذاتی شخصی، بلکه از جهت وحدت نوری و اتحاد شأنی اتصالی و فنای تاریکی در روشنایی. در واقع انسان کامل، مظهرتام و تمام الهی و آیینه سرتا نمای حق و نایب و خلیفهْ خداوند است. مولوی می‏گوید: حق‌تعالی برای هدایت خلق و تکمیل نفوس بشری از غیب وحدت به شهود کثرت متجلی شده است. پس به قول مولانا انسان کامل، عین حق است، البته از راه اتحاد ظاهر و مظهر.[3]



[1] - سوره فتح،آیه 10

[2] - سوره انفال،آیه 17

[3]. مولوی نامه، ج2، ص806.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 24 بازدید
بازدید دیروز: 447 بازدید
بازدید کل: 1402709 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]