( 1742)آنکه گفت انّی مرضت لم تعد |
|
من شدم رنجور او تنها نشد |
( 1743)آنکه بییسمع و بییبصر شده است |
|
در حق آن بنده این هم بیهدهاست |
( 1744)بی ادب گفتن سخن با خاص حق |
|
دل بمیراند سیه دارد ورق |
( 1745)گر تو مردی را بخوانی فاطمه |
|
گرچه یک جنساند مرد و زن همه |
( 1746)قصد خون تو کند تا ممکن است |
|
گرچه خوشخو و حلیم و ساکن است |
آنکه گفت انّی مرضت لم تعد: یعنی آن کس که خدا به او گفت: بیمار شدم و تو به عیادتم نیامدی، فقط بندهام رنجور نشد، بلکه من (خالق) نیز بیمار شدم. اشاره دارد به حدیث: « إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلّ یَقُولُ یَومَ القِیامَةِ یَا بنَ آدَمَ مَرِضتُ فَلَم تَعُدنِى. قالَ یا رَبِّ کَیفَ اَعُودکَ وَ أنتَ رَبُّ العالَمِینَ. قالَ أما عَلِمتَ أنَّ عَبدِى فلانًا مَرِضَ فَلَم تَعُدهُ أما عَلِمتَ أَنَّکَ لَو عُدتَهُ لوجَدتَنِى عِندهُ؟: پروردگار در روز قیامت میگوید: ای فرزند آدم! من بیمار شدم و تو به عیادت من نیامدی؟ میگوید: پروردگارا چگونه به عیادت تو بیایم که تو پروردگار جهانیان هستی. خداوند میگوید: آیا نمیدانستی که فلان بندهْ من بیمار است و به عیادت او نرفتی. آیا نمیدانستی که اگر او را عیادت میکردی مرا آنجا مییافتی.[1] این خبر از طریق امیر مؤمنان از رسول خدا آمده است.[2]
بىیَسمَع: برگرفته است از حدیث قدسی «وَ ما یَزالُ عَبدِى یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإذا أحبَبتُهُ کُنتُ سَمعُهُ الَّذِى یَسمَعُ بِهِ وَ بَصَرُهُ الَّذِى یُبصر به...: پیوسته بنده من با نافلهها به من نزدیکى مىجوید تا آن که او را دوست گیرم و چون او را دوست گرفتم گوش اویم که بدان مىشنود و دیده او که بدان مىبیند.»[3]
رو که بىیسمع و بىیبصر تویى سر تویى چه جاى صاحب سر تویى
1938/ د / 1
خاص حق: بندهاى که خدا او را به خود مخصوص کرده است، ولى حق.
ورق: استعاره از دل یا نامه اعمال که خطا و صواب در آن نویسند.
حَلیم: بردبار.
ساکن: آرام.
( 1742) و فرمود «انى مرضت لم تعد» من بیمار شدم و عیادتم نکردى زیرا تنها بنده من مریض نشد بلکه من مریض شدم. ( 1743) آن بندهاى که گوش و چشمش در خداوند سمیع و بصیر فانى شده شنوائى و بینایى از خود ندارد این سخنان در حق او هم سزاوار نیست . ( 1744) با خاصان حق سخنان بىهوده گفتن دل را مىمیراند و نور جان را سیاه مىکند . ( 1745) اگر تو بمردى فاطمه خطاب کنى با اینکه مرد و زن همه یک جنسند ( 1746) هر چه هم آن مرد خوش خلق و با حوصله باشد تا مىتواند بر علیه تو قیام کرده حتى قصد جان تو را مىکند .
تا اینجا مولانا از نسبت دادن صفات بنده به پروردگار سخن گفت. اکنون میگوید: در مورد مردانِ حق و واصلان و پیران هم نباید چنین نسبتها و تشبیهاتی به کار برد. مولانا میگوید: ترک ادب به خاصان حق، باعث دلمردگی ما و سیاهی نامهْ اعمال ما میشود.
[1] - (احادیث مثنوى، ص 57، از صحیح مسلم و مسند احمد، با مختصر اختلاف در عبارت)
[2] - (سفینة البحار، ج 2، ص 534 و بحار الانوار، ج 7، ص 304، از امالى طوسى).
[3] - (احادیث مثنوى، ص 18)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |