ادامه داستان موسی وشبان(2)
( 1747)فاطمه مدح است در حق زنان |
|
مرد را گویی بود زخم سنان |
( 1748)دست و پا در حق ما استایش است |
|
در حق پاکی حق آلایش است |
( 1749)لم یلد لم یولد او را لایق است |
|
والد و مولود را او خالق است |
( 1750)هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست |
|
هرچه مولود است او زین سوی جوست |
( 1751)زانکه از کون و فساد است و مهین |
|
حادث است و محدثی خواهد یقین |
( 1752)گفت ای موسی دهانم دوختی |
|
وز پشیمانی تو جانم سوختی |
( 1753)جامه را بدرید و آهی کرد تفت |
|
سر نهاد اندر بیابانی و رفت |
فاطمه: بردن نام به این دلیل مدح است که فاطمه زهرا (ع) مورد ستایش همه است و این حرمت اختصاص به شیعیان ندارد.
سنان: نوک نیزه، سر نیزه است.
لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ: نزاید و نه زاده است.[1]
والد: پدر.
مولود: زاده، فرزند.
زین سوى جو: استعاره از عالم خلق، عالم طبیعت، عالم مخلوقات.
کون و فساد: دو حالت است که پى در پى بر آن چه در جهان طبیعت موجود است وارد مىشود. هر موجود پیوسته صورتى را از دست مىدهد و صورتى دیگر به خود مىگیرد که آن را خلع و لبس هم گویند، خلع فساد است و لبس کون. مثلاً هیزم سوخته مىشود و خاکستر مىگردد. نابود شدن صورتِ هیزمى فساد است و صورت خاکستر کون. باز خاکستر با آب مخلوط مىشود صورت خاکسترى از میان مىرود و آن فساد است... و همچنین.
مَهین: خوار، پست.
حادث: پدید آمده،چیزی که نبوده و پدید آمده باشد.
محدث: پدید آورنده، آفرینندهای که خود قدیم است.
دهان دوختن: کنایه از باز داشتن از سخن.
تفت: سوزان.
( 1747) فاطمه خطاب کردن بزنى مدح اوست ولى اگر بمرد بگویى چون زخم سنان در او کارگر مىشود ( 1748) دست و پا داشتن اسباب آسایش ماست ولى اگر بحق نسبت دهى نقص است ( 1749) او لم یلد و لم یولد است و سزاوار اوست که بگوئیم نه اولاد کسى است و نه اولادى دارد چرا که پدر و اولاد در او بوجود آورده است ( 1750) تولید و تولد از خواص جسم است و هر چیز که مولود باشد در این سر جوى بوده ( 1751) و از عالم کون و فساد است چون از عالم کون و فساد است حادث بوده و احتیاج بمحدث دارد ( 1752) شبان گفت اى موسى دهان مرا دوختى و از پشیمانى جانم را سوختى ( 1753) آهى جان سوز کشیده جامه خود را بدرید و سر ببیابان نهاد .
همچنین مولانا تاکید دارد در نگاه داشتن ادب با خاصان حضرت حق، خواه در گفتار یا در کردار. ونیز این ابیات بیان دیگرى است که پروردگار از صفتهایى که بشر را بدان می ستایند پاک ومنزه است. چرا که دست و پا داشتن از خواص جسم است و براى جسم وسیله استفادت است. و جسم زائیده و حادث است ، درحالى که پروردگار نه می زاید و نه زائیده شده است. جسم و جسمانیات در عالم خلق است، درحالى که پروردگار از حادثات منزّه و مبرّاست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |