ادامه داستان موسی وشبان(3)
( 1754)وحی آمد سوی موسی از خدا |
|
بندهْ ما را ز ما کردی جدا |
( 1755)تو برای وصل کردن آمدی |
|
نی برای فصل کردن آمدی |
( 1756)تا توانی پا منه اندر فراق |
|
ابغض الاشیاء عندی الطلاق |
( 1757)هر کسی را سیرتی بنهادهام |
|
هر کسی را اصطلاحی دادهام |
( 1758)در حق او مدح و در حق تو ذم |
|
در حق او شهد و در حق تو سم |
( 1759)ما بری از پاک و ناپاکی همه |
|
از گرانجانی و چالاکی همه |
( 1760)من نکردم امر تا سودی کنم |
|
بلکه تا بر بندگان جودی کنم |
( 1761)هندوان را اصطلاح هند مدح |
|
سندیان را اصطلاح سند مدح |
( 1762)من نگردم پاک از تسبیحشان |
|
پاک هم ایشان شوند و دُرّفشان |
فصل کردن: یعنی جدا کردن. پیامبر نباید بندهْ ما را از ما جدا کند، نزد من ناپسندترین چیزها جدایی است.
فِراق: جدا کردن، جدایى.
أبغَضُ الأشیاء...: ناخوشایندترین چیزها نزد من جدا کردن زن است از شوى. عن معاذ ابن جبل قال: قال رسول اللَّه (ص) «یا معاذ ما خلق اللَّه شیئاً على وجه الارض احب إلیه من العتاق و ما خلق شیئاً على وجه الارض ابغض إلیه من الطلاق» یعنى معاذ بن جبل روایت مىکند که رسول خدا فرمود معاذ خداى تعالى چیزى را در زمین نیافریده که نزد او محبوبتر از آزاد کردن باشد و چیزى را در روى زمین نیافریده که در نزد او مبغوضتر از طلاق و جدایى باشد. ویا از امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل است که فرمود «هیچ چیز نزد خدا محبوبتر از خانهاى نیست که با ازدواج آبادان شود. و مبغوضتر از خانهاى در اسلام که به جدایى یعنى طلاق ویران گردد.» و در این باب هشت روایت آمده است.[1]مولانا در اینجا طلاق را به معنای مطلق دوری و جدایی گرفته است.
سیرت: روش.
اصطلاح: لفظی است که هر ملتی برای بیان بندگی و خدایی به کار میبرد.
در حق او: براى او، خاص او. یعنی از نظر او یا به نظر او. پروردگار میگوید: با گفتن «سبحان الله» یا نگفتن آن، خدا پاک یا ناپاک نمیشود.
مدح: ستایش.
ذم: نکوهش.
شهد: انگبین.
برى: بریء، منزه، پاک، به دور.
پاک و ناپاکى: که او را به پاکى بستایند، و تنزیه کنند. یا او را به چیزى همانند سازند. که این صفتها در حد اندیشه محدود بندگان است و خداى تعالى مبرّا از آن است.
گران جانى: کاهلى، تنبلى.
گرانجانی و چالاکی : صفاتی است که بر شما موجودات خاکی تعلق میگیرد.
امر: آن چه انجام آن بر مکلّف واجب است، یا همان فرمان آفرینش است: :«بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ»:هستى بخش آسمانها و زمین اوست! و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مىگوید: «موجود باش!» و آن، فورى موجود مىشود.[2] آفرینش لطفی بر بندگان است تا به دنیا بیایند و به بندگی پروردگار راه بیابند و از آلایشهای جهان خاکی پاک شوند.
سندیان: جمع سندى، منسوب به سند، که اکنون یکى از ایالتهاى غربى پاکستان است. اما در قدیم به منطقه بزرگى گفته مىشده است که در خاور مکران است و قسمتى از آن بلوچستان را تشکیل مىدهد.
( 1754) از طرف خداى تعالى بحضرت موسى وحى رسید که اى موسى بنده ما را از ما جدا کردى ( 1755) تو براى پیوند دادن و وصل کردن مبعوث بپیغمبرى شدهاى نه براى جدا کردن و نومید ساختن بندگان ( 1756) تا مىتوانى در وادى فراق قدم نگذار که «ابغض الاشیاء عندى الطلاق» مبغوضترین چیزها در نزد من طلاق است ( 1757) در درون هر کسى روش و اخلاقى بودیعه نهادهایم و بهر کس اصطلاحى دادهایم که مخصوص او بوده بهمان روش و بهمان زبان سخن مىگوید ( 1758) که آن روش و آن سخن اگر از او ناشى شود مدح و اگر از تو سر بزند ذم است ( 1759) ما از پاکى و ناپاکى از گران جانى و چالاکى برى بوده اینها مورد اعتناى ما نیستند ( 1760) من بندگان خود را خلق نکردم که از آنها سودى ببرم بلکه خلق کردم تا به آنها بخشش وجودى بنمایم ( 1761) از هندیان اصطلاح هند و از سندیان اصطلاح سند پسندیده است ( 1762) من با تسبیح و تنزیه آنها پاک و منزه نمىشوم بلکه خود آنها پاک و تسبیح گو مىگردند .
خدا از هرگونه صفات ـ اعم از صفات ثبوتیه و سلبیه ـ پاک و منزه است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «و کمال توحیده نفی الصفات عنه؛ کمال توحید و یگانگی او نفی هرگونه صفات از اوست.»
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |