ادامه داستان موسی وشبان(4)
( 1763)ما زبان را ننگریم و قال را |
|
ما روان را بنگریم و حال را |
( 1764)ناظر قلبیم اگر خاشع بود |
|
گرچه گفت لفظ ناخاضع بود |
( 1765)زآنکه دل جوهر بود گفتن عرض |
|
پس طفیل آمد عرض جوهر غرض |
( 1766)چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز |
|
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز |
( 1767)آتشی از عشق در جان بر فروز |
|
سر به سر فکر و عبارت را بسوز |
( 1768)موسیا آدابدانان دیگرند |
|
سوخته جان و روانان دیگرند |
( 1769)عاشقان را هر نفس سوزیدنیاست |
|
بر ده ویران خراج و عشر نیست |
قال:یعنی ظاهر، گفتار.
حال: یعنی نیت، قصد درونى، باطن و جنبهْ روحانی سالک. در این بیت اشاره دارد به این حدیث نبوی: «انّ الله لاینظر الی صورکم وامواکم ولکن ینظر الی قلوبکم واعمالکم؛ همانا خداوند، ننگرد به صورتها و داراییهای شما، بلکه به دلها و رفتار شما مینگرد»[1]
خاشع: شکسته، ترسان. که «أنَا عِندَ المُنکَسِرةُ قَلبُهم لِأجلِى.»[2]
ناخاضع: یعنی ظاهر کلام مانند سخن چوپان، آمیخته به احترام نباشد، نافروتنانه.
جوهر: آن چه وجود آن به خود باشد.
اضمار:در لغت نهفتن و نهان داشتن است، یعنی منظور را به صراحت نگفتن و به لفظ دیگر بیان کردن.
مجاز:در لغت برابر حقیقت است و در اصطلاح علماى معانى بیان، استعمال لفظ بود در غیر معنیى که براى آن وضع شده ، امادر این جا یعنی منظور را به صراحت نگفتن و به طور کلی الفاظ و اضمار و مجاز یعنی به لفظ چسبیدن و معنا را نادیده گرفتن.
آداب دانان: آنان که در دعا و هنگام طلب شرط ادب رعایت مىکنند. کسانى که رسم ادب به جا مىآورند.
سوخته جان و روان: که نفس حیوانى و روح انسانى را سوخته. کنایت از عاشقى که همه چیز خود را در راه معشوق از دست داده.
سوز: کنایه از اثر عشق. درد عشق که دل را آزار دهد.
ساز: ساز را بعض شارحان فعل امر گرفتهاند: «با آن سوز بساز.» لیکن بعید مىنماید. ساز ظاهراً به معنى ساختن و تحمل کردن است. سوز و ساز سوختن و ساختن: سوزى که از حد ادب تجاوز نکند.
بر خود چو شمع خنده زنان گریه مىکنم تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
(حافظ)
خراج: مالیاتى که از زمین حاصلخیز گرفته مىشود.
بر ده ویران...: از عاشقى که از خود خبر ندارد هنگام مخاطبه با معشوق توقع لفظهاى سنجیده نباید داشت.
عُشر: یعنی ده یک و مالیاتی بوده که از کشاورزان میگرفتند.
( 1763) ما بقیل و قال ظاهرى اهمیت نداده بحال خضوع درونى مىنگریم ( 1764) ما بقلب خاشع مىنگریم اگر چه در الفاظ و عبارات خضوعى نباشد ( 1765) براى اینکه دل جوهر است و آن چه حقیقت دارد او است و گفتار عرض است و عرض طفیلى جوهر و تابع اوست و اصل مقصود جوهر است نه عرض ( 1766) من لفظ و اضمار و مجاز و محسنات لفظى نمىخواهم سوزش دل و سوز و ساز عشق را طالبم ( 1767) آتشى از عشق در خانه دل بر افروز و هر چه لفظ و فکر و عبارت پردازى است آتش بزن ( 1768) اى موسى آداب دانهاى ظاهر با سوخته جانها خیلى فرق دارند ( 1769) عاشقان را در هر نفس سوختنى است این طایفه چون ده ویرانى هستند که مالیات و عشریه ندارد و از آنها آداب ظاهرى نمىخواهند .
پروردگار منزه از آن است که در تصور آید یا به وصفى که بندگان به تصویر ناقص خود از او کنند متصف شود. نفسهاى ضعیف هنگام مخاطبه با حق تعالى به توهم خویش براى او صورتى در خاطر آرند، و هر یک به مقدار دانش و درک خود با وى خطابى دارند. خداى تعالى به اخلاص آنان مىنگرد و به مقدار آن اخلاص ایشان را پاداش مىدهد. اگر بندهاى دارای ضعف اندیشه است، به هنگام ستایش حضرت حق سخنى بر زبان آرد که به ظاهر زشت و نادرست باشد لیکن قصد او معنى درست باشد خداوند بر وى ببخشد و آن نادرست را درست حساب کند. چنان که در حدیث است که «إنَّ اللَّهَ لا یَنظُرُ إلى صُوَرِکُم وَ لکِن یَنظُرُ إلى قُلُوبِکُم.» و نیز این حدیث که مجلسى از خصال و معانى الاخبار از رسول (ص) خطاب به ابو ذر آورده است: «یا ابا ذر إنَّ اللَّهَ تَعالى لا یَنظُرُ اِلى صُوَرِکُم وَ لا اِلى أموالِکُم وَ لکِن یَنظُرُ إلى قُلُوبکُم وَ أعمالِکُم».[3]
ذکر حق پاک است چون پاکى رسید رخت بر بندد برون آید پلید
186/ د / 3
و نظیر آن روایت است، آن چه از رسول (ص) آمده است «إنّما الاعمالُ بِالنِّیَّاتِ.»[4]
در رابطه بنده با پروردگار، «دل» وجود ذاتی و اصلی دارد و آنچه بر زبان میآید «عرض» است. پس باید ببینی که در دل چه میگذرد. جان کلام مولانا این است: کلمات در ستایش خدا فرق ندارد، آنچه مهم است سوز دل و خلوص نیت است. مولانا میگوید: حتی اندیشیدن را هم کنارگذار و فقط عاشق باش. «آداب دانان» کسانی هستند که به خوشآیندیِ ظاهر و لفظ میاندیشند و هرگز عاشق نیستند. مولانا انتظارِ نظم و رعایت آداب را به خراج و مالیات و حال عاشقان را به دهِ ویران تشبیه کرده است. از عاشقان نباید انتظار آداب دانی داشت.
[1] - (احادیث مثنوى، ص 59)
[2] - تمهیدات عین القضاة، ص 24
[3] - (بحار الانوار، ج 74، ص 88)
[4] - (سفینة البحار، ج 2، ص 628)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |