خون شهیدان را ز آب اولیتر است (ادامه5)
( 1770)گر خطا گوید ورا خاطی مگو |
|
گر بود پر خون شهید او را مشو |
( 1771)خون شهیدان را ز آب اولیتر است |
|
این خطا را صد صواب اولیتر است |
( 1772)در درون کعبه رسم قبله نیست |
|
چه غم از غواص را پاچیله نیست |
( 1773)تو ز سرمستان قلاووزی مجو |
|
جامهچاکان را چه فرمایی رفو |
( 1774)ملت عشق از همه دینها جداست |
|
عاشقان را ملت و مذهب خداست |
( 1775)لعل را گر مهر نبود باک نیست |
|
عشق در دریای غم غمناک نیست |
خطا گفتن: آن چه به ظاهر مخالف شرع مىنماید.
خاطى: خطا گو و خطا کار.
شهید را مشو: چنان که در فقه اسلام است شهید را غسل و کفن نیست، و او را با همان لباس که، بر تن داشته به خاک باید سپرد.
درون کعبه: در داخل خانه کعبه شَرَّفَها اللَّه به هر سمت که نماز خوانند قبله است، و نماز درست.
غوّاص: فرو رفتن در آب ، کسى است که براى در آوردن گوهر یا دیگر چیزهاى گرانبها درون آب رود.
پاچیله: درست آن پاچپله است. مرحوم دهخدا از ادیب پیش آورى آورده است که: پاچپله در افغانستان به معنى کفش و پا افزار امروز هم مستعمل است.[1] در هندوستان کفش سرپایى را «چپلا» و «چمپل» گویند.
قلاوزى: راهبرى، پیشتازی و نگهبانیراهنمایى.
جامه چاک: لباس دریده. صوفیانى که از شور عشق خرقه بر تن مىدرند. در این بیت مقصود کسانى است که در عشق حق غرقاند و از خود خبر ندارند.
ملّت: یعنی مذهب، کیش، دین.
مهر: شارحان آن را به ضمّ اول ضبط کردهاند و گویند مقصود از «مهر» نقش است و لعل اگر بىنقش باشد از بهاى آن نکاهد، و این بدان معنى است که لعل چون زر و سیم نیست که با نقش بها یابد، بلکه بىنقش هم بها دار است. لیکن مىتوان مهر را به کسر اول خواند. چنان که مىدانیم به عقیده طبیعىدانان پیشین آفتاب باید بر کانى که سنگ لعل در آن است بتابد تا سنگ پرورش یابد و لعل شود. در این بیت مىگوید ریاضت براى کسانى است که باید بکوشند تا خود را به اصل برسانند، اما واصلان را ریاضت نیست چنان که آفتاب باید بر کان بتابد تا سنگ لعل شود. اما سنگى که از سنگى رسته و لعل شده دیگر نیازى به آفتاب ندارد.
عشق در دریاى غم: عشق در این بیت به معنى عاشق است. عاشق اگر در دریاى غم غوطهور است چون غم او در راه معشوق است، از آن غم بىخبر است.
( 1770) اگر خطا بگوید نگو که خطا کرده چنان که خون شهید را نباید شست ( 1771) براى شهیدان خون بهتر از آب است و خطاى عاشقان از هر صوابى نکوتر است ( 1772) در داخل کعبه آئین قبله نیست و آن که بدریا فرو رفته از نداشتن پا تا به چه غم خواهد داشت ( 1773) تو از سر مستان راهبرى مطلب و بجامه چاکان دستور رفو کردن مده ( 1774) ملت عشق از هر دینى جدا بوده و مذهب و ملت عاشقان فقط خداوند است و بس ( 1775) لعل اگر بىمهر و نشان باشد پاک نیست عشق هم نشانى دارد که در دریاى غم اگر باشد غمناک نیست .
در این ابیات مولانا تاکید دارد بر این که : آن چه بر درگاه حضرت حق جلّ و علا پذیرفته مىشود، اخلاص بنده است در گفتار و کردار. واین مطلب در سخنان مولانا فراوان مشاهده می شود. چرا که الفاظ قالبهاى معانىاند، اما آن جا که توجه به معنى باشد الفاظ را بهایى نیست. مطابق قاعدههاى صرفى و نحوى گفته شود یا خطا باشد و خلاف قاعده.
آن بلال صدق در بانگ نماز حَىَّ را هىَّ همىخواند از نیاز
تا بگفتند اى پیمبر راست نیست این خطا اکنون که آغاز بناست
اى نبىّ و اى رسول کردگار یک مؤذّن کو بود افصح بیار
عیب باشد اوّل دین و صلاح لحن خواندن لفظ حَىّ عَل فلاح
خشم پیغمبر بجوشید و بگفت یک دو رمزى از عنایات نهفت
کاى خسان نزد خدا هىّ بلال بهتر از صد حى و خى و قیل و قال
177- 172/ د / 3
مولانا خطای لفظ چوپان و بیآدابی عاشقان را به خونآلود بودن پیکر شهیدان تشبیه میکند. حالت عاشقان را همانند کسی میبیند که در درون کعبه است که به هر طرف رو کند رو به قبله دارد. مولانا میگوید: این دریدگیِ جامهْ خود، نشانهْ سیر کمالی سالک است. عاشق مانند لعل و بدون اسم و رسم و آداب و نقش مهر است و از لعل بودن او چیزی کم نمیشود. عشق، سراپا شادی و شوق است؛ حتی اگر آن را در دریای غم غرق کنند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |