( 1776)بعد از آن در سر موسی حق، نهفت |
|
رازهایی گفت، کان ناید به گفت |
( 1777)بر دل موسی سخنها ریختند |
|
دیدن و گفتن بههم آمیختند |
( 1778)چند بیخود گشت و چند آمد به خود |
|
چند پرید از ازل سوی ابد |
( 1779)بعد ازین گر شرح گویم ابلهی است |
|
زآنکه شرح این ورای آگهی است |
( 1780)ور بگویم عقلها را بر کند |
|
ور نویسم بس قلمها بشکند |
( 1781)چونکه موسی این عتاب از حق شنید |
|
در بیابان در پی چوپان دوید |
( 1782)بر نشان پای آن سرگشته راند |
|
گَرد از پرهْ بیابان بر فشاند |
( 1783)گام پای مردم شوریده خود |
|
هم ز گام دیگران پیدا بود |
( 1784)یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب |
|
یک قدم چون پیل رفته بر وریب |
( 1785)گاه چون موجی بر افرازان علم |
|
گاه چون ماهی روانه بر شکم |
( 1786)گاه بر خاکی نبشته حال خود |
|
همچو رمالی که رملی بر زند |
سرّ: نهان، و در اصطلاح عارفان یکى از مدرکات باطنى است و آن لطیفهاى است ودیعت نهاده در قالب انسان، مانند ارواح و محل مشاهدت است، چنان که ارواح محل محبت است و قلوب محل معارف.[1]
ریختن: القا کردن.
دیدن و گفتن...:یعنی گفتنِ حقیقت و مشاهدهْ حقیقت در آن بههم آمیخته بود، چون این سخن لفظ نبود و وحی بود، چنان که شنیدن و مشاهدت با هم بود. به گوش مىشنید و به دل در مىیافت.
از ازل سوى ابد...:یعنی به تمام هستی نظر کرد و نمیدانست که چه باید بکند. کنایه از سیر کردن از عالم غیب به شهود و بعکس.
عتاب: سرزنش.
پره: یعنی کناره بیابان و سراسر بیابان را با دویدن خود پر از گرد و غبار کرد.
گام پا: اثر قدم.
چند گاهش گام آهو در خور است بعد از آن خود ناف آهو رهبر است
162/ د / 2
شوریده: آشفته خرد، از خود بىخود. که عشق بر او غلبه کرده و خود دارى را از او گرفته.
رُخ: نام یکى از مهرههاى شطرنج است به چهار سو مستقیم حرکت تواند کرد. یکى از معنیهاى رخ برج است و مهرهاى را که رخ نام دارد به شکل برج مىسازند.
پیل: فیل. نام یکى دیگر از مهرههاى شطرنج که اریب حرکت مىکند.
وریب: اریب، مُحَرَّف، کج.
علم بر افراختن: به بالا رفتن.
روانه بر شکم: خزنده رفتن.
رمل برزدن: یعنی انداختن رملها واز روی آنها آینده را پیشگویی کردن.
حال خود بر خاک نبشتن: تعبیری از نومیدی شبان است که گاه میپنداشت در جستوجوی خدا زندگیِ او تمام خواهد شد و خدا را هم نخواهد یافت.
( 1776) پس از آن خداى تعالى در باطن حضرت موسى رازهایى القا فرمود که بگفتن در نمىآید ( 1777) آرى دیدن و گفتن را بهم آمیخته در در دل موسى سخنانى ریختند ( 1778) که چندى از خود بىخود شده و زمانى بخود آمده و چندى از ازل بسوى ابد پرواز کرد ( 1779) دیگر اگر بخواهم در این خصوص سخنى بگویم دلیل بر ابلهى است زیرا که شرح این وادى از دائره دانش بیرون است ( 1780) اگر بگویم عقول را از بیخ و بن بر کند و اگر بنویسم قلمها مىشکند ( 1781) چون حضرت موسى این عتاب را از طرف خداوند شنید سر ببیابان نهاده در پى چوپان دویدن گرفت ( 1782) و دوان دوان نشان پاى آن سر گشته را دنبال کرده گرد و خاک از دامن بیابان بهوا افشانده و رفت ( 1783) آرى نشان پاى شوریدگان از نشان پاى دیگران ممتاز است ( 1784) گاهى چون رخ در صفحه بیابان بخط مستقیم رفته و زمانى چون فیل اریب مىدوید ( 1785) گاهى چون موج و پرده افراشته علم بالا مىرفت و زمانى چون ماهى که با شکم راه رود قوس نزول ایجاد مىنمود ( 1786) گاه چون رمالها که رمل مىکشند شرح حال خود را در خاک رسم مىکرد.
«سرّ» در نزد عرفا یکی از مراتب روحانی کمال است، در تکامل روحانی، هر وجود خاکی باید از هفت مرتبه بگذرد که عبارتند از: طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و اخفی. وحی پروردگار به سرّ موسی گفته میشود و حتی با روح و قلب نیز کاری ندارد، زیرا در روح و قلب، هنوز تأثرات زندگی این جهانی هست، اما سرّ مرتبهْ ادراک اسرار حق است. در سرّ موسی رازهایی گفت که با الفاظ قابل تعبیر نیست. مولانا راه رفتنِ پریشان شبان را به حرکات مهرههای شطرنج تشبیه کرده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |