ادامه داستان موسی وشبان(8)
( 1796)نقش میبینی که در آیینهای است |
|
نقش توست آن نقش آن آیینه نیست |
( 1797)دم که مرد نایی اندر نای کرد |
|
درخور نای است نه درخورد مرد |
( 1798)هان و هان گر حمد گویی گر سپاس |
|
همچو نافرجام آن چوپان شناس |
( 1799)حمد تو نسبت بدان گر بهتر است |
|
لیک آن نسبت بحق هم ابتر است |
( 1800)چند گویی چون غطا برداشتند |
|
کین نبود است آنکه میپنداشتند |
( 1801)این قبول ذکر تو از رحمت است |
|
چون نماز مستحاضه رخصت است |
( 1802)با نماز او بیالوده است خون |
|
ذکر تو آلودهْ تشبیه و چون |
( 1803)خون پلید است و بهآبی میرود |
|
لیک باطن را نجاستها بود |
( 1804)کان به غیر آب لطف کردگار |
|
کم نگردد از درون مردِ کار |
( 1805)در سجودت کاش رو گردانیی |
|
معنی سبحان ربی دانیی |
( 1806)کای سجودم چون وجودم ناسزا |
|
مر بدی را تو نکویی ده جزا |
( 1807)این زمین از حلم حق دارد اثر |
|
تا نجاست برد و گلها داد بر |
( 1808)تا بپوشد او پلیدیهای ما |
|
در عوض بر روید از وی غنچهها |
نقش: تصویر، عکس.
دم: باد، نفس.
نافرجام: زشت، بىهده.
ابتر: ناقص.
غطا: پرده، پوشش.
غطا برداشتن: کنایه از آشکار شدن حقیقت.
که سببها نیست حاجت مر مرا آن سبب بهر حجاب است و غطا
3601 / د /4
و در آن اشارتى است به آیه «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ اَلْیَوْمَ حَدِیدٌ.»[1]
مُستَحاضه: (اسم مفعول از استحاضه، از ریشه حیض) در اصطلاح فقها زنى است که خون از او آید نه در وقت عادت. و مستحاضه سه قسم است: قلیله و متوسطه و کثیره. و در هر سه قسم، زن هر چند به خون آلوده است باید نماز بخواند با رعایت شرایطى که در کتابهاى فقهى و رسالههاى عملى آمده است به خلاف حیض که در وقت حیض نماز بر او نیست.
چون: کیفیت. آلوده چون بودن: براى خدا به زعم خود هیأتى مجسم کردن.
مرد کار: سالک که در پى تهذیب نفس است. که به ریاضت مشغول است.
رو گردانیى: کاش رو مىگردانیدى.
رو گرداندن، اعراض کردن (از هواى نفس و دنیا و توجه کردن به خدا).
سُبحانَ رَبِّى: پاک است پروردگار من. جزئى از تسبیح که در سجده گویند و تمام آن «سُبحانَ رَبِّىَ الأعلى وَ بِحَمدِهِ: پاک است پروردگار من که برتر است (از هر چیز)».
ناسزا: نالایق، نادرخور.
مر بدى را تو نکویى ده...: از این معنى است فرمودهى امام چهارم (ع) در دعاى ابو حمزه. «لَئن طالَبتَنى بِذُنُوبِى لَأُظالِبَنَّکَ بِعَفوِک.»
حلم: سکون، بردبارى.
( 1796) تو نقش را در آینه مىبینى ولى آن نقش نقش تو است نه نقش آینه ( 1797) مرد نى زن دمى که به نى زده و نوا از آن شنیده مىشود آن دم در خور نى است نه در خور مرد ( 1798) آگاه باش که تو اگر حمد بگویى یا سپاس حمد و سپاس خود را عیناً مثل همان سخنان نافرجام شبان تصور کن ( 1799) اگر هم حمد تو در ظاهر نسبت به حمد شبان بهتر باشد نسبت بحق کاملا کوتاه و ناقص است ( 1800) هر چه بگویى و بگویند وقتى پرده برداشته شود آن وقت معلوم مىگردد که آن چه تصور مىکردند و مىگفتند آن طور نبوده است ( 1801) قبول کردن ذکر تو از رحمت خداوندى است زیرا این ذکر شبیه بنماز مستحاضه است که باو اجازه نماز دادهاند ( 1802) با این فرق که نماز او در حالى است که بدنش بخون آلوده و ذکر تو قرین دلى است که با شبیه و تصویر سر و کار دارد ( 1803) خون را با آبى مىتوان شستشو کرد ولى باطن نجاستها دارد ( 1804) که او جز با آب لطف کردگار از درون مرد پاک نخواهد شد ( 1805) در حال سجده کاش از غیر خدا رو بگردانى و معنى سبحان ربى را بدانى. ( 1806) تا آن وقت با حال پشیمانى بگویى خداوندا اینک ببین که سجود من چون وجودم شایسته تو نبوده تو بدى مرا با نکوىى پاداش ده. ( 1807) چنان که زمین اثرى از حلم و عفو پروردگار دارد که نجاست را مىبرد و گل مىپرورد. ( 1808) تا پلیدیهاى ما را بپوشاند و در عوض غنچهها و گلها برویاند.
مولانا میگوید: ستایش ما از پروردگار مانند نقشی در آینه یا مثل صدایی است که از نی میشنویم. باید بدانیم که اصل این، نقشِ کسی است که در برابر آینه ایستاده و اصل آن صدا نفَس مرد نیزن است و سخنانِ ناخوشآیندِ چوپان هم اصلی دارد: عشق او به پروردگارش و آنچه ارزش دارد همان عشق است. ستایش ما و چوپان از حق، هر دو الفاظ نارسا و ابتر است و هیچیک بر دیگری ترجیح ندارد. بعد از کنار رفتن حجاب (غطا) خواهیم دید که حقیقت جز آن بود که میپنداشتیم. این همه گفتن هم بیهوده بود. خدا به ما لطف و رحمتی کرده ذکر ما را قبول نموده است، وگرنه این ذکرها بیان حقیقت او نیست. مثل نماز زنی است که در عادت ماهیانه باشد و اصلاً از نماز معاف است. همانطورکه نماز زن در عادت ماهیانه آلوده و نامقبول است، ذکر بندگان از پروردگار نیز آلوده است، زیرا ما برای بیان حقیقت حق، او را به چیزیهای این دنیا تشبیه میکنیم. یا سخن از چگونگی به میان میآوریم و اینها همه کفر است. پس درحقیقت عبادت ما بندگان لایق درگاه حضرت احدیت نیست و لطف اوست که باید شامل حال ما شود. لیکن بیشتر بندگان از این دقیقه آگاه نیستند و گر نه بایستى هنگام عبادت بدانند چه مىگویند و با که در گفت و گویند. و از او بخواهند طاعت بىارزش آنان را بپذیرد و بر آنان نگیرد.
ای کاش وقتی در سجده «سبحان ربی الاعلی» میگوییم، توجه خود را از لفظ به معنا برمیگرداندیم تا بدانیم که معنایش این است: پروردگار از تمام صفات مادی و بشری پاک است. توجه به معنای «سبحان» باعث خواهد شد تا بگویی: ای خدایی که در پیشگاه تو بندگی و سجود من مانند من ناشایسته است، این سجده و ذکر، بد است اما تو بپذیر و پاداش بندگی را بده. سپس چنان که عادت مولاناست، رحمت حق را در پذیرفتن طاعت بىارزش بندگان، و پاداش نیک بخشیدن به آنان، به زمین تشبیه مىکند که زمین، کودِ ناپاک را در خود مىگیرد و در عوض گل مىدهد.این بازتابِ حلمِ حق است که زمین هم بدی را میپذیرد و از آن گل میرویاند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |