دانش، بنیاد هر خیر و نادانی، ریشه هر شرّی است . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(204)
شنبه 93 اسفند 9 , ساعت 8:17 عصر  

قسمت پایانی داستان موسی وشبان


( 1809)پس چو کافر دید کو در داد و جود

 

کمتر و بی‌مایه‌تر از خاک بود

( 1810)از وجود او گل و میوه نرست

 

جز فساد جمله پاکی‌ها نجست

( 1811)گفت واپس رفته‌ام من در ذهاب

 

حسر‌تا یا لیتنی کنت تراب

( 1812)کاش از خاکی سفر نگزید‌می‏

 

همچو خاکی دانه‌ای می‌چید‌می‏

( 1813)چون سفر کردم مرا راه آزمود

 

زین سفر کردن ره‌آوردم چه بود

( 1814)زآن همه میلش سوی خاک است کو

 

در سفر سودی نبیند پیش رو

( 1815)روی واپس کردنش آن حرص و آز

 

روی در ره کردنش صدق و نیاز

( 1816)هر گیاه را کش بود میل علا

 

در مزید است و حیات و در نما

( 1817)چون‌که گردانید سر سوی زمین

 

در کمی ‏و خشکی و نقص و غبین

( 1818)میل روحت چون سوی بالا بود

 

در تزاید مرجعت آن‌جا بود

( 1819)ور نگون‌ساری، سرت سوی زمین،

 

آفلی. حق لا یحب الافلین

داد: بخشیدن.

واپس رفتن: باز گشتن، تراجع.

ذَهاب: رفتن.

حسرتا: دریغا.

یا لَیتَنِى کُنتُ تُراب: کاش خاک مى‏بودم. مأخوذ است از آیه «یَوْمَ یَنْظُرُ اَلْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ اَلْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً: روزى که مى‏نگرد آدمى آن چه را که دو دست او پیش فرستاده است و کافر مى‏گوید کاش خاک بودمى.»[1]

خاکى: خاک بودن، مرحله جمادى.

دانه چیدن: دانه را در خود فرو بردن.

ره آورد: سوغات.

کاش از خاکی سفر نگزید‌می : انسان همواره در حال سفر است. و سفر او را مرحله‏هاست. نخست مرحله جمادى است که خاک بوده است، پس مرحله نباتى، سپس مرحله حیوانى، و آخرین مرحله مرحله انسانى است. و در هر مرحله کمالى مى‏یابد تا به مرحله برتر رسد:

          گندمى را زیر خاک انداختند             پس ز خاکش خوشه‏ها بر ساختند

          بار دیگر کوفتندش ز آسیا             قیمتش افزود و نان شد جان فزا

          باز نان را زیر دندان کوفتند             گشت عقل و جان و فهم هوشمند

          باز آن جان چون که محو عشق گشت             یُعجِبُ الزُّرّاع آمد بعد کشت‏

3168- 3165 / د /1

میل علا: تمایل به رشد و بالا رفتن است.

غبین: یعنی زیان‌دیدگی، کاستی، مغبون.

ره آوردم چه بود: یعنی زندگی‌ام حاصلی نداشت.

عُلى : بلندى، بالا رفتن.

نَما: نماء، بالیدن، رشد کردن.

تزایُد: افزونى، افزون شدن.

مرجع: باز گشت.

مرجعت آن‌جا بود: یعنی بازگشت به سوی حق داری.

آفل: فرو شونده. یعنی ستاره‏ای است که غروب می‏کند و نمی‏پاید.

لا یُحِبُّ الآفِلِینَ: برگرفته است از قرآن کریم از گفته ابراهیم (ع): «فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ چون فرو شد (ستاره) گفت فرو شوندگان را دوست ندارم.»[2]مولانا می‏گوید: خدا هم بندهْ آفل را نمی‏‏خواهد. بنده باید برآید و بالا رود تا به بقای حق جاودانه گردد.

 ( 1809) پس آن کسى که در سخا و بخشش کمتر و بى‏مایه تر از خاک بوده خود را طورى دید که کافران دیدند. ( 1810) همان که از وجودش گل و لاله نرسته و در عوض همواره طالب فساد پاکیها بوده است‏. ( 1811) همین که خود را چنین دید گفت من در رفتار خود از خاک هم عقب تر رفته‏ام وا حسرتا کاش من خاک بودم ( 1812) کاش از عالم خاک سفر نمى‏کردم و چون مرغ دراین خاکدان دانه‏اى مى‏چیدم‏. ( 1813) من که سفر کردم راه مرا امتحان کرد آخر من از این سفر چه بدست آوردم‏. ( 1814) از این جهت بطرف خاک متمایل مى‏گردد که در جلو رفتن سودى در مقابل خود نمى‏بیند. ( 1815) عقب بر گشتن او از راه حرص و آز است و در راه او هیچ صدق و نیازى نیست‏. ( 1816) و گرنه هر گیاهى که مایل ببالا رفتن باشد همواره در رشد و نمو و حیات است‏. ( 1817) ولى همین که سر بسوى زمین خم کرد کمى و خشکى نقص و غبن او شروع شده است‏. ( 1818) وقتى روحت متمایل ببالا باشد رو به ازدیاد مى‏روى و مرجعت بالا خواهد بود. ( 1819) و اگر نگون سار بوده متمایل به پستى و دنیا هستى غروب کننده و آفل هستى و خداوند آفلین را دوست نمى‏دارد .

منظور مولانا این است که: زندگانى سراسر سفر است از نقصان (مرحله جمادى) به سوى کمال تا سرانجام به بقا، یعنى وصول به حضرت حق پایان یابد که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.»[3] آدمى از هر سفر تجربتى به دست مى‏آورد که «سفر آزموده کند مرد را.» مؤمنان در هر مرحله کمالى کسب مى‏کنند و چون به حضرت حق رسند، مورد عنایت او واقع شوند، اما کافران با دست خالى او را دیدار نمایند. بدین رو آرزو کنند که کاش در مرحله خاکى مانده بودند و بار گناه خود را در دنیا سنگین نکرده بودند. سپس فرماید حرص و آزى که در کافران است و مى‏کوشند تا از دنیا بیشتر بهره گیرند نشانه تمایل آنان به باز گشت و نقصان است و صدق و نیازى که در مؤمنان است و دشمنى که با دنیا نشان مى‏دهند نشانه تمایل آنان به پیمودن راه کمال.

مولانا می‏گوید: «حرص و آز»، بازگشت به عالم خاک و به سوی پستی و «صدق و نیاز» روی آوردن به راه حق است. انسانِ متعالی مثل گیاهِ سالم سر به سوی بالا و توجه به جانب حق دارد.



[1] - سوره نبأ، آیه40

[2] - سوره انعام،آیه 76

[3] - سوره بقره:آیه 156


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 356 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402594 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]