( 1872)سرکه افزودیم ما قوم زحیر |
|
تو عسل بفزا کرم را وا مگیر |
( 1873)این سزد از ما چنان آمد ز ما |
|
ریگ اندر چشم چه فزاید عمی |
( 1874)آن سزد از تو ایا کحل عزیز |
|
که بیابد از تو هر ناچیز چیز |
( 1875)ز آتش این ظالمانت دل کباب |
|
از تو جمله اهد قومی بد خطاب |
( 1876)کان عودی در تو گر آتش زنند |
|
این جهان از عطر و ریحان آگنند |
( 1877)تو نه آن عودی کز آتش کم شود |
|
تو نه آن روحی که اسیر غم شود |
( 1878)عود سوزد کان عود از سوز دور |
|
باد کی حمله برد بر اصل نور |
( 1879)ای ز تو مر آسمانها را صفا |
|
ای جفای تو نکوتر از وفا |
( 1880)زآن که از عاقل جفایی گر رود |
|
از وفای جاهلان؛ آن به بود |
( 1881)گفت پیغمبر: عداوت از خرد |
|
بهتر از مهری که از جاهل رسد |
زَحیر: یعنی رنج و ناراحتی، لیکن در مثنوى و دیوان شمس به معنی: بىتمیز، بىذوق، به کار رفته است.
لذت عشق بتان را ز زحیران مطلب صبح کاذب بود این قافه را سخت مُضِلّ
(فرهنگ نوادر لغات و تعبیرات دیوان کبیر، ص 314)
این سزید از ما: آدمى چون از نفس و عقل سرشته است پیوسته در معرض خطا کردن است و به خواهش نفس بهیمى مرتکب گناه مىشود.
ریگ: استعار از هوى و شهوت. تعبیری است از نقاط ضعف و بدیهای مردم ناآگاه؛ که جلوی دید معنوی آنها را میگیرد.
چشم: استعاره از عقل. (پیروى از هواى نفس دیده خرد را کور مىسازد).
کحل: سرمه، تقویت کننده بینایی است ومرد کامل برای جبران نقص بینایی باطن بهکار میبرد.
اِهدِ قَومى: راهنمایى کن قوم مرا. این جمله در احادیث مثنوى به دو صورت آمده است: «اَللَّهُمَّ اهدِ قَومِى فَإنَّهُم لا یَعلَمُونَ» «رَبِّ اغفِر لِقَومِى فَإنَّهُم لا یَعلَمُون.» و مأخذ آن احیاء علوم الدین، صحیح مسلم، و مسند احمد ذکر شده است.[1] مؤلف اعلام الورى نویسد: در جنگ احد هنگامى که چهره رسول خدا (ص) آسیب دید، بدو گفتند آنان را نفرین نمىکنى. گفت «اللَّهُمَّ اهدِ قَومِى فَإنَّهُم لا یَعلَمُونَ».[2] لیکن در تفسیر عیاشى آمده است که رسول (ص) این جمله را هنگام تقسیم غنیمتهاى حنین فرمود.[3]
کان عود: استعاره از مرتبه عالى کمال که در اولیاست.
آتش زدن: آزار رساندن، و در آن اشاره است بدان چه معاندان به شمس نسبت مىدادند و او را ملحد و گمراه مىخواندند و چندان در پى آزار او بر آمدند که ناپدید شد.
گفت پیغمبر: اشاره به جملهاى است که آن را از رسول خدا (ص) آوردهاند. «العَدُوُّ العاقِل وَ لاَ الصَّدیقُ الجاهِل.» و از سخنان مولى امیر مؤمنان (ع) است «إیَّاکَ وَ مُصادَقَةُ الأَحمَقِ فَإنَّهُ یُرِیدُ أن یَنفَعَکَ فَیَضُرَّکَ.»[4]
مولانا حالت مردان حق را در برابر ناآگاهان، مشابه حالت پیامبر میداند، زمانیکه در جنگ اُحُد سنگی به سوی او پرتاب شد و دندانش را شکست؛ اما پیامبر خشمگین نشد، و فقط فرمود: «اللهم اهدقومی فانّهم لایعلمون؛ خدایا قوم مرا هدایت کن، اینها ناداناند.» سپس مولانا میگوید: این آزارها چیزی از وجود مرد حق نمیکاهد. وجود او «اصل نور» و عین روشنایی است که اگر باد شعله را خاموش کند «اصل نور» در هستی باقی میماند. مولانا میگوید: رنج و آزاری که از مردان حق و عاقلان خداجو به ما میرسد؛ از «وفا» و دوستی نااهلان بهتر است.
[1] - (احادیث مثنوى، ص 60)
[2] - (اعلام الورى، ص 83، بحار الانوار، ج 21، ص 96)
[3] - تفسیر عیاشى (ج 2، ص 92)
[4] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 38)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |