اولیاى حق، واسطه فیضاند
( 1936)اژدهایی خرس را درمیکشید |
|
شیرمردی رفت و فریادش رسید |
( 1937)شیر مرداناند در عالم مدد |
|
آن زمان کافغان مظلومان رسد |
( 1938)بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند |
|
آن طرف چون رحمت حق میدوند |
( 1939)آن ستونهای خللهای جهان |
|
آن طبیبان مرضهای نهان |
( 1940)محض مهر و داوری و رحمتاند |
|
همچو حق بیعلت و بیرشوتاند |
( 1941)این چه یارى مىکنى یک بارگیش |
|
گوید از بهر غم و بىچارگیش |
( 1942)مهربانی شد شکار شیرمرد |
|
در جهان دارو نجوید غیر درد |
( 1943)هر کجا دردی دوا آنجا رود |
|
هر کجا پستیست آب آنجا دود |
در انوار سهیلى که تحریرى از کلیله و دمنه است. سخن از دوستى باغبان با خرس است. و خلاصه آن اینکه: باغبانى از غایت تنهایى با خرس طرح دوستى افکند. و خرس در باغ او خانه گرفت. چون باغبان به خواب مىرفت مگسان بر روى او مىنشستند و خرس آنها را مىراند. لکن مگسان باز هجوم مىآوردند. خرس براى آن که باغبان را از گزند مگسان آسوده کند سنگى بزرگ بر روى باغبان افکند، مگسان را آسیب نرسید و باغبان بمرد.[1] در این قصه نیز مانند قصه های دیگر مولانا به ضبط وحفظ جزئیات توجهی ندارد ومضمون کلی را برای ادای مقصود خود به کار می گیرد.
شیر مردان: استعاره از اولیای خدا است.
ستونهاى خللهاى جهان: انقروى از ابو درداء آورده است: پیمبران میخهاى زمین بودند، چون نبوت منقطع شد خدا جاى آنان مردمى از امت مرا گمارد که آنان را ابدال گویند. آنان بر مردم به بسیارى روزه و نماز برترى نیافتند بلکه به خوى نیک و نیت درست و دل سالم براى همه مسلمانان و نصیحت ایشان به خاطر رضاى خدا. اینان خلیفههاى پیمبراناند. مردمى هستند که خدا آنان را براى خود بر گزید و با علم خود خالص خویششان گردانید. و آنان چهل صِدّیقاند. سى تن از ایشان دلهاشان بر (مثال) دل ابراهیم خلیل الرحمناند. زمین به واسطه آنان بر پاست و خدا مکروهات را به آنان از مردم زمین باز مىگردانند. باران به خاطر آنان مىبارد و روزى به سبب آنان داده مىشود و به برکت ایشان بر دشمنان پیروز مىشوند (انتهى) مضمون برخى از این روایت را در «زیارت جامعه» مىتوان دید. [2]
محض: خالص.
داورى: داد دهى، دادگرى.
بىرشوتاند: در کار نیک از کسى مزد نمىخواهند.
من نکردم امر تا سودى کنم بلکه تا بر بندگان جودى کنم
1756 / د /2
این چه: براى چه؟ چرا.
یک بارگى: از جان و دل.
( 1936) اژدهایى مشغول بلع خرسى بود که شیر مردى بفریادش رسید . ( 1937) بلى وقتى افغان مظلومان بلند مىشود شیر مردان در عالم کمک آنها هستند . ( 1938) و از هر جا که بانگ مظلومى بلند شود چون رحمت حق به- آن طرف مىدوند . ( 1939) همانها که ستون شکست خوردگان جهان و طبیب مرضهاى نهانى بوده . ( 1940) مهربانى محض و داورى و رحمت خالصند و چون حق تعالى بدون سبب و علت و پاداش بداد مظلومان مىرسند . ( 1941) اگر بپرسند که براى چه اینان را یارى مىکنى مىگوید فقط براى آن که بىچاره و غمگین است. ( 1942) اسباب شکار شیر مردان مهربانى است زیرا که در جهان دارو فقط درد سر را سراغ مىگیرد . ( 1943) دوا بجایى مىرود که درد هست و احسان بسراغ فقیر مىرود .
اولیاى حق، واسطه فیضالهی اند از جانب خداوند. چنان که در حدیث است « زمین از امام تهى نبود تا اگر مؤمنان چیزى افزودند، بر گرداند و اگر کاستند براى آنان تمامش سازد».[3] جامى در این باره چنین نویسد: خداوند سبحانه و تعالى برهان نبوى را باقى گردانیده است. و اولیا را سبب اظهار آن کرده... از آسمان باران به برکات اقدام ایشان آید، و از زمین نبات به صفاى احوال ایشان روید و بر کافران مسلمانان نصرت به همت ایشان یابند.[4]
مولانا می افزاید، تنها مردان حق در این جهان، دلاوران و شیرمردانی هستند که هرگاه ستمدیدگان، فریاد یاری برکشند به یاری آنان شتاباند. و همانند رحمت حقتعالی بدان سو میدوند. مردان حق، همچون ستونهایی برای دنیای رو به ویرانی و طبیب بیماریهای پنهان هستند. آنان سراپا محبت و دادرسی و عدالتاند و مانند حق تعالی، رحمت و لطفشان بیشائبه و بدون علت است. سبب یاری به دیگران را، اندوه و بیچارگی ستمدیده میدانند و بس. شیرمردان همانند دارویی هستند که خود در پی درد میروند و آن را درمان میکنند.
[1] - (انوار سهیلى، ص 159 به بعد)
[2] - نوادر الاصول ترمذى
[3] - (اصول کافى، ج 1، ص 178)
[4] - (نفحات الأنس، ص 19)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |